درس اول کتاب 504 واژه ضروری
Lesson 1
Meaning |
Definition |
Words |
ترک کردن، رها کردن، نا تمام گذاشتن | desert; leave without planning to come back; quit | abandon /əˈbandən/ |
تیز، مشتاق، شدید، حساس | sharp; eager; intense; sensitive | keen /kiːn/ |
حسود | afraid that the one you love might prefer someone else; wanting what someone else has | jealous /ˈdʒɛləs/ |
تدبیر، کیاست | ability to say the right thing | tact /takt/ |
سوگند، دشنام | a promise that something is true; a curse | oath /oʊθ/ |
خالی | empty; not filled | vacant /ˈveɪkənt/ |
سختی | something that is hard to bear; difficulty | hardship /ˈhɑːrd.ʃɪp/ |
شجاع، زن نواز | brave; showing respect for women | gallant /ˈɡæl.ənt/ |
اطلاعات، داده ها | facts; information | data /ˈdeɪ.t̬ə/ |
عادت نداشتن به | not used to something | unaccustomed /ˌʌn.əˈkʌs.təmd/ |
مرد مجرد | a man who has not married | bachelor /ˈbætʃ.əl.ər/ |
واجد شرایط شدن | become fit; show that you are able | qualify /ˈkwɑː.lə.faɪ/ |
1- abandon /əˈbandən/
ترک کردن، رها کردن، ناتمام گذاشتن
When Roy abandoned his family, the police went looking for him.
وقتی “رو ” خانواده اش را ترک کرد، پلیس شروع به جستجویش کرد.
The soldier could not abandon his friends who were hurt in battle.
آن سرباز نتوانست دوستانش را که در جنگ آسیب دیده بودند، رها کند.
Because Rose was poor, she had to abandon her idea of going to college.
چون “رُز” فقیر بود، مجبود بود فکر رفتن به دانشگاه را کنار بگذارد.
2- keen /kiːn/
تیز، مشتاق، شدید، حساس
The butcher’s keen knife cut through the meat.
چاقوی تیز قصاب گوشت را پاره کرد.
My dog has a keen sense of smell.
سگ من حس بویایی قوی دارد.
Bill’s keen mind pleased all his teachers.
ذهن مشتاق بیل معلمانش را خشنود کرد.
3- jealous /ˈdʒɛləs/
حسود
A detective was hired by the jealous widow to find the boyfriend who had abandoned her.
بیوه زن حسود، کاراگاهی را استخدام کرد تا دوست پسرش که او را ترک کرده بود را پیدا کند.
Although my neighbor just bought a new car. I am not jealous of him.
با اینکه همسایه ام به تازگی اتومبیل جدیدی خریده، به او حسادت نمی کنم.
Being jealous, Mona would not let her boyfriend dance with any of cheerleaders.
از آنجاییکه “مونا” حسود بود، اجازه نمی داد دوست پسرش با هیچ یک از معرکه گیر ها برقصد.
4- tact /takt/
تدبیر، کیاست
My aunt never hurts anyone’s feeling because she always uses tact.
خاله ام هرگز احساسات کسی را جریحه دار نمی کند، چون همیشه تدبیر به خرج می دهد.
By the use of tact, Janet was able to calm her jealous husband.
جنِت توانست با استفاده از تدبیر، شوهر حسودش را آرام کند.
Your friends will admire you if you use tact and thoughtfulness.
اگر تدبیر و دقت داشته باشید، دوستانتان شما را تحسین می کنند.
5- oath /oʊθ/
سوگند، دشنام
The president will take the oath of office tomorrow.
فردا رئیس جمهور سوگند رسمی خواهد خورد.
In court, the witness took an oath that he would tell whole truth.
شاهد در دادگاه سوگند یاد کرد که تما حقیقت را بگوید.
When Terry discovered that he had been abandoned he let out an angry oath.
وقتی “تری” فهمید که او را ترک کرده اند، از عصبانیت دشنام داد.
6- vacant /ˈveɪkənt/
خالی
Someone is planning to build a house on that vacant lot.
یک نفر قصد دارد روی آن قطعه زمین خالی خانه ای بسازد.
I put my coat on the vacant seat.
کتم را روی اون صندلی خالی گذاشتم.
When the landlord broke in, he found that apartment vacant.
وقتی صاحب خانه در را شکست و وارد شد، متوجه شد که آپارتمان خالی است.
7- hardship /ˈhɑːrd.ʃɪp/
سختی
The fighter had to face many hardships before he became champion.
آن جنگجو پیش از آنکه قهرمان شود، ناچار شد با سختی های زیادی روبرو شود.
Abe Lincoln was able to overcome one hardship after another.
“ابی لینکلن” قادر بود یکی پس ار دیگری بر مشکلات فائق آید.
On account of hardship, Bert was let out of the army to take care of his sick mother.
“برت” بدلیل مشکلاتش اجازه یافت ارتش را ترک کند تا از مادر بیمارش مراقبت نماید.
8- gallant /ˈɡæl.ənt/
شجاع، زن نواز
The pilot swore a gallant oath to save his buddy.
خلبان دلیرانه سوگند یاد کرد تا دوستش را نجات دهد.
Many gallant knights entered the contest to win the princess.
شوالیه های شجاع زیادی برای رسیدن به شاهزاده به رقابت پرداختند.
Ed is so gallant that he always gives up his subway seat to a woman.
” اد” آنقدر برای خانمها احترام قائل است که همیشه جای خود را در مترو به خانم ها می دهد.
9- data /ˈdeɪ.t̬ə/
اطلاعات، داده ها
The data about the bank robbery were given to the F.B.I.
اطلاعات مربوط به سرقت بانک به اف. بی. آی. ارائه شد.
After studying the data, we were able to finish our report.
پس از بررسی اطلاعات، توانستیم گزارش خود را تمام کنیم.
Unless you are given all the data, you cannot do the math problem.
اگر همه اطلاعات به شما داده نشود، نمی توانید مسئله ریاضی را حل کنید.
10- unaccustomed /ˌʌn.əˈkʌs.təmd/
عادت نداشتن به
Coming from Alaska, Claude was unaccustomed to Florida’s heat.
چون “کلود” اهل آلاسکا بود، به گرمای فلوریدا عادت نداشت.
The king was unaccustomed to having people disobey him.
پادشاه به داشتن مردمی که از او سرپیچی کنند، عادت نداشت.
Unaccustomed as he was to exercise, Vic quickly became tired.
چون “ویک” به تمرین عادت نداشت، خیلی زود خسته شد.
11- bachelor /ˈbætʃ.əl.ər/
مرد مجرد
My brother took an oath to remain a bachelor.
برادرم قسم خورد که مجرد باقی بماند.
In the movie, the married man was mistaken for a bachelor.
در آن فیلم، مرد متاهل بجای یک فرد مجرد اشتباه گرفته شد.
Before the wedding, all his bachelor friend had a party.
پیش از مراسم عروسی، همه دوستان مجردش یک جشن برگزار کردند.
12- qualify /ˈkwɑː.lə.faɪ/
واجد شرایط شدن
I am trying to qualify for the job that is now vacant.
سعی می کنم برای شغلی که در حال حاضر بلاتصدی است، واجد شرایط بشوم.
Since Pauline can’t carry a tune, she is sure that she will never qualify for the Girl’s Chorus.
از آنجا که “پائولین” لحن رسائی ندارد، مطمئن است که صلاحیت لازم برای گروه کر دختران را پیدا نخواهد کرد.
You have to be taller than 5’5″ to qualify as a policeman in our town.
قد شما باید بیش از ۵.۵ فوت باشد تا در شهر ما به عنوان افسر پلیس صلاحیت پیدا کنید.
Read the following story to see how the new words are used in it. My Brother, the Gentleman
My Brother, The Gentleman
برادرم، این مرد محترم
The story of Sir Walter Raleigh who spread his cloak on the ground to keep Queen Elizabeth from the hardship of crossing a muddy puddle can qualify that nobleman for an award as a man of tact and good breeding.
داستان سِر والتر رلی که شنل خود را روی زمین پهن کرد تا ملکه الیزابت بدون هیچ مشکلی از یک چاله ی آب گل آلود بگذرد، می تواند آن مرد شریف را به عنوان مردی با تدبیر و با درایت،شایسته یک پاداش گرداند.
My brother Kenny, a bachelor with a keen interest in history, was impressed by that anecdote and thought he might demonstrate his excellent upbringing in a parallel situation.
برادرم کِنی، مرد مجردی که علاقه ی فراوانی به تاریخ دارد، تحت تأثیر آن داستان قرار گرفت و فکر کرد که او هم می تواند در شرایط مشابهی تربیت عالیش را نشان دهد.
Accordingly he decided to abandon his subway seat in favor of a woman standing nearby.
در نتیجه تصمیم گرفت صندلی خود در مترو را به خانمی که در کنارش ایستاده بود بدهد.
Although unaccustomed to such generous treatment, the young woman was pleased to accept Kenny’s kind offer.
خانم جوان گر چه به چنین رفتار سخاوتمندانه ای عادت نداشت، اما با میل پیشنهاد دوستانه ی کِنی را پذیرفت.
However, her jealous boyfriend swore an oath under his breath because he thought my brother was flirting with his girlfriend.
اگر چه، معشوقه ی حسود و غیرتی او زیر لب یک ناسزا گفت، چون فکر می کرد که برادرم با دوست دختر او لاس می زند.
I don’t have any data on the number of young men who get into similar trouble as a result of a gallant gesture, but it’s probably one in a thousand.
راجع به تعداد مردان جوانی که در نتیجه برخورد جوانمردانه ای دچار مشکلات مشابه می شوند هیچ اطلاعی ندارم اما احتمالش یک در هزار است.
Poor Kenny!
بیچاره کِنی!
He pointed to the now vacant seat.
او به صندلی خالی اشاره کرد.
Place one of the new words in each of the blanks below.
1. As I looked at all the _________________ which the salesman showed me, I knew that I was getting more and more mixed up.
2. I used _________________ when I told my fat uncle that his extra weight made him look better.
3. When the guard saw that the cot was _________________ , he realized that the prisoner had left the jail.
4. Although he took an _________________ on the Bible, Sal lied to the jury.
5. My aunt was so _________________ of our new couch that she bought one just like it.
6. I enjoyed reading the story of the _________________ man who put his cloak over a mud puddle so that the queen would not dirty her feet.
7. The loss of Claudia’s eyesight was a _________________ which she learned to live with.
8. The driver was forced to _________________ his car when two of the tires became flat.
9. Betty could not _________________ for the Miss Teenage America Contest because she was twenty years old.
10. The blade was so _________________ that I cut myself in four places while shaving.
11. _________________ to being kept waiting, the angry woman marched out of the store.
12. Because he was a _________________ , the movie actor was invited to many parties.
Answer key
1. data
2. tact
3. vacant
4. oath
5. jealous
6. gallant
7. hardship
8. abandon
9. qualify
10. keen
11. unaccustomed
12. bachelor
استاد عزیز خیلی ممنون که برای یادگیری ما این مطالب را رایگان اموزش میدید. خدا بهتون سلامتی بده. خیلی عالی تدریس می کنید
ممنون مینو جان
عالی عالی
ممنون افسانه جان
درود فراوان بر شما و زحمات شما
استاد باقی لغات را برایمان نمیگذارید بسیار مفید بود مطالب درس اول اما نیاز داریم باقی دروس را بخوانیم
سلام ناهید جان
حتما آموزشهای جدید را قرار خواهیم داد. ممنون از حمایتت
عالی لطفاً دروس دیگه رو هم آموزش بدید ممنون
سلام نیما جان
حتما
سلام وقت بخیر بسیار ممنون بابت این درس فقط صوت ندارد اگر با صوت بود بهتر بود .بعضی جاها فیلمها رو دیدم دکتر من در اینستاگرام از شاگردان شما بود حیف که اینترنت رو قطع کردن خسته شدم از بس که فیلتر شکن نصب کردم امیدوارم دوباره بتونم پستهای بی نظیر شما رو ببینم
سلام اعظم جان
ویدئوهای آموزشی هست بین درس. البته نمی دونم با شرایط اینترنت موفق شدید ببینید یا خیر. بله متاسفانه شرایط برای آموزش سخت شده اما برای اینکه شما عزیزان عقب نمونید در کانال پوتیوب دارم آموزش می دم. حتما عضو بشید تا شرایط درست بشه بتونیم باز هم با هم ادامه بدیم. کانال ما در یوتیوب:
https://www.youtube.com/c/drzabanESL
سلام وقتتون بخیر متشکرم خیلی مفید بود..برای من که در لحظه به کتاب دسترسی نداشتم ،باعث شد مطالعم عقب نیفته🌸