9 اصطلاح پرکاربرد مرتبط با فن آوری
سلام در این مقاله آموزشی قصد داریم شما را با 9 اصطلاح پرکاربرد مرتبط با فن آوری آشنا کنیم. امروزه فن آوری زندگی همه ما را تحت تاثیر خود قرار داده و هر روز دامنه تاثیرات آن بر روند تغییر زندگی افراد گسترده تر می گردد.
برخی افراد بر این باورند که فن آوری زندگی را به مراتب آسان تر ساخته و گروهی دیگر معتقدند باعث پیچیده تر شدن زندگی شده است. بهر ترتیب چه بخواهیم چه نخواهیم فن اوری مهمان دنیای امروز ماست. پس بیایید با همدیگر نه اصطلاح پر کاربرد از زبان این مهمان یاد بگیریم.
1. Bells and whistles
امکانات و قابلیتها/آپشن ها
نمونه ای از یک مکالمه:
Alan: Nice car, Francis!
فرانسیس ماشین خوبیه!
Francis: Thanks Al, I bought it last week and I’m really enjoying it!
ممنونم آلن،هفته پیش خریدمش و واقعا باهاش کیف می کنم.
Alan: It looks cool, how much was it?
فوق العادس،چند خریدیش؟
Francis: It cost a lot of money, 30,000 pounds, but it has all the bells and whistles as well!
خیلی گرون خریدم،000و30 پوند ، اما همه آپشن ها رو داره.
Alan: Oh wow, what does it have?
واوو، چی داره؟
Francis: Well, with this model I get in-car Wi-Fi, heated seats and a satellite radio.
خب این مدل داخلش وایفای، گرم کن صندلی و رادیو ماهواره ای داره.
2. To blow a fuse
از کوره در رفتن/فیوز پراندن
نمونه ای از یک مکالمه:
Jane: Paula, did you hear Valerie this morning?
پالا،امروز صبح سر و صدای والریا رو شنیدی؟
Paula: No, what happened?
نه،چی شده بود؟
Jane: Well, I brought in some cakes that I had made at home. I simply asked her if she wanted a cake and she blew a fuse! I’m so confused and upset! She shouted at me saying “Go away! I don’t want a cake!”
خب، یه خُرده کیک که توی خونه درست کرده بودم آوردم. فقط ازش پرسیدم کیک میخواهی و اون از کوره در رفت! خیلی گیج و ناراحتم! او در حالی که داد میزد بهم گفت” برو بیرون !من کیک نمیخوام”
Paula: Ah, I know what the problem is. Valerie is on a strict diet and is trying to lose some weight so she probably can’t eat cake.
آها، میدونم مشکل چیه.والریا حسابی رژیم گرفته و سعی داره لاغر بشه بنابراین شایدنمی تونه کیک بخوره.
Jane: Well I understand that but she didn’t have to yell at me!
خب می فهمم اما او نبایست سر من فریاد می زد!
پس مراقب باشید فیوز نپرونید! سعی کنید آروم باشید و اول مشکل رو حل کنید!
3. Bright as a button
باهوش و خوش مشرب
نمونه ای از یک مکالمه:
Grant: Hey Ruth, I was reading your daughter’s essay the other day. What a fantastic piece of work!
سلام راس، چند روز پیش داشتم مقاله دخترت رو می خوندم. چقدر جالب بود!
Ruth: Thank you, Grant, I know she worked very hard on it.
ممنونم گرانت،میدونم که روی اون خیلی سخت کار کرد.
Grant: Well that’s excellent. She is such an intelligent young lady, she’s as bright as a button.
خب عالیه.چقدر خانم جوان باهوشیه .اون خیلی باهوش و پر انرزیه.
Ruth: Thanks Grant, that’s kind of you!
ممنونم گرانت، لطف داری.
از این اصطلاح عالی میتونید برای تعریف از خانواده و دوستانتون استفاده کنید. پس همین امروز این اصطلاح رو خطاب به یک دوست باهوش و پرانرژی بکار ببرید.
4. Cog in the machine
مهره کلیدی بودن
اگر مدیر یک شرکت بزرگ هستید و میخواهید در کارمندان خودتون حس مهم بودن ایجاد کنید ،این اصطلاح میتونه گزینه مناسبی باشه.
نمونه ای از یک مکالمه:
Joe: Hi Regan, step into my office please! I would like to have a chat.
سلام رگان،لطفاً بیاید یه توکه پا بیا دفترم! میخواهم باهات صحبت کنم.
Regan: Okay sir, what seems to be the problem?
بله قربان،چیزی شده؟
Joe: There is no problem! I just wanted to say how well you are doing for this company. Keep up the good work!
چیزی نشده! فقط خواستم بگم که چقدر خوب در این شرکت کار میکنی. همینطور ادامه بده!
Regan: Oh, thanks sir! I should try and be more positive!
اوه،ممنونم قربان! باید بیشتر تلاش و مثبت تر باشم.
Joe: Absolutely! You are a very important cog in the machine here.
بدون شک ! تو در این شرکت یک مهره کلیدی بسیار مهم هستی.
Regan: Thanks sir, that means a lot.
ممنونم قربان، این حرف شما برای من خیلی ارزشمنده.
این اصطلاح رو می تونید نه تنها در زمینه و کسب و کار بلکه خطاب به هر فردی که در یک تیم کارش را به خوبی انجام میده و مهره مهره کلیدی محسوب میشه به کار ببرید.
5. To hit the panic button
از ترس زهره ترک شدن
نمونه ای از یک مکالمه:
Paul: Oh my god, Mary, did you see what happened to Joe this morning?
اوه خدای من، مری فهمیدی امروز صبح چه اتفاقی برای جان افتاد.
Mary: No! Is he okay?
نه! حالش خوبه؟
Paul: He got a phone call this morning saying that his son had not come to school and they didn’t know where he was.
امروز صبح بهش تلفن زدن گفتن پسرش به مدرسه نیومده بود و نمی دونن کجاست.
Mary: Oh no!
وای نه!
Paul: Yeah, he hit the panic button. He leapt from his seat and ran out to his car to go and find his son.
بله ، از ترس زهره ترک شد. از روی صندلی اش پرید و به سمت ماشینش دوید تا بره و پسرش رو پیدا کنه.
Mary: And did he find him?
و اونو پیدا کرد؟
Paul: He got halfway down the road and then he had another call from the school saying that he didn’t need to worry, it was just a mistake.
وسط راه از مدرسه باهاش تماس گرفتن و گفتن نگران نباشید اشتباه شده.
Mary: Oh thank goodness. What a relief!
خدا را شکر . خیالم راحت شد.
6. To be in tune with somebody
تفاهم داشتن، کسی را خوب درک کردن
نمونه ای از یک مکالمه:
Barry: Julie, how was your date last night?
جولی، قرار دیشب چطور بود؟
Julie: Oh it was fantastic; we are really getting along well.
اوه،عالی بود. خیلی خوب با هم کنار میایم.
Barry: How wonderful!
چه عالی!
Julie: Yeah I’m so happy! We seem to be completely in tune with each other!
بله خیلی خوشحالم! بنظر میاد که ما خیلی خوب همدیگه رو درک می کنیم.
Barry: I’m very happy to hear that, Julie.
از شنیدنش خوشحالم جولی.
توجه کنید که اصطلاح to be on the same wavelength نیز به همان مفهوم “تفاهم داشتن با کسی” هست اما درمورد روابط سطحی و غیر جدی استفاده می شود.
7. To make something/somebody tick
کسی را شارژ و ترغیب کردن، به وجد آوردن
نمونه ای از یک مکالمه:
Sarah: Hey, June, how are things going with your new boyfriend?
هی جون اوضاع با دوست جدیدت چطور پیش میره؟
June: Oh it’s wonderful, I’m loving it.
اوه عالیه، عاشق این رابطه ام.
Sarah: Wow, you have a great relationship then?
واو، پس یه رابطه عالی داری؟
June: Yeah, he really makes me tick. He always knows what to say and how to say it. I’m very lucky!
آره، واقعا منو به وجد میاره.همیشه میدونه چی بگه و چطور بگه.من خیلی خوش شانسم.
Sarah: You certainly are! I’m so jealous of you!
حتما همین طوره! بهت حسودیم میشه!
8. A well-oiled machine
دقیق و بی نقص، بیست
نمونه ای از یک مکالمه:
Rod: Okay, so Andy do you have the reports ready?
خب اندی ،آیا گزارشات آماده است؟
Andy: Yep, I certainly do!
بله، البته!
Rod: Great! And Leanne, have you prepared the presentation?
عالیه! و لین آیا ارایه را حاضر کرده ای؟
Leanne: It’s ready, Rod!
بله راد، آماده است.
Rod: Fantastic work guys! Our group really is a well-oiled machine!
کارتون عالیه بچه ها! گروه ما واقعا بیسته. (عالی و بی عیب و نقص)
9. To pull the plug
دست از کار کشیدن/بیخیال انجام کاری شدن
نمونه ای از یک مکالمه:
George: So Lionel, have you been working on your new invention?
خب لبونل ،هنوز داری روی اختراع جدیدت کار میکنی؟
Lionel: Well, not much really. I’ve been so busy with my work that I haven’t had time to be creative or even relax!
خب، راستش خیلی نه. اینقدر این روزها گرفتارم که وقت نداشتم خلاقیت به خرج بدم یا حتی استراحت کنم.
George: Oh dear, well maybe it will get better soon.
اوه عزیزم، امیدوارم اوضاع بزودی بهتر بشه.
Lionel: No, I don’t think so. I’m considering just pulling the plug on the whole thing.
من اینطور فکر نمیکنم.دارم به این موضوع فکر میکنم که کلا همه چیزو بذارم کنار.
George: No! Lionel, you can’t give up, you have a fantastic idea and you need to keep developing it to see just how good it can get! Don’t pull the plug just yet, have a think about it.
نه لیونل!تو نمیتونی منصرف بشی، تو یک ایده جالب داری و باید این ایده رو رشد بدی بعدا خواهی دید چقدر این ایده جالبه! هنوز برای بی خیال شدن خیلی زوده، در موردش فکر کن.
Lionel: Thanks George, well see, I will give it some thought. Thanks for your kind words.
ممنونم جورج، پس روی این موضوع کمی فکر میکنم. بابت حرفهای دلگرم کننده ات ازت ممنونم.
امیدواریم از اصطلاحات گفته شده در این مقاله استفاده کرده باشید و حین خواندن این مطالب از کوره در نرید. سعی کردیم برای شما همه آپشن ها را اضافه کنیم. یادتون باشه شما یک مهره کلیدی وفردی باهوش هستید.!
عالی بود ممنونم