38 اصطلاح کاربردی در مورد بیماری
در مقاله قبل از اهمیت یادگیری لغات و اصطلاحات پرکاربرد و ارتباط آن با یادگیری زبان انگلیسی گفتیم. و اشاره کردیم که یادگیری لغات و اصطلاحات پزشکی به شما کمک می کند تا در مکالمات روزمره راحت تر بتوانید در محیط بیمارستان، داروخانه و یا مطب پزشکان ارتباط ایجاد کنید. هر چند تعداد لغات و اصطلاحات انگلیسی پزشکی بسیار فراوانند، اما در این مقاله به آموزش پرکاربردترین اصطلاحات مربوط به بیماریها می پردازیم.
1. feel ill, sick
حال ندار و بیمار بودن
2. have a temperature
تب داشتن
3. have a pain in your back, chest, waist, arm, shoulder
درد پشت، سینه،کمر، دست و شانه داشتن
4. have a headache
سردرد داشتن
5. feel weak
ضعف داشتن
6. feel dizzy
سرگیجه داشتن
7. suffer from stomach cramps
دل پیچه داشتن
8. have a black eye
کبود شدن پای چشم
9. have a swollen, sprained ankle, wrist, foot
ورم کردن، پیچ خوردن قوزک پا، مچ دست و پا
10. have a lump
ورم داشتن داشتن
11. have a broken leg
دچار شکستگی پا شدن
12. have a fracture
شکستگی داشتن (در بخشی از بدن)
13. burn, cut a finger
سوختن یا بریدن انگشت
14. sprain an ankle
رگ به رگ شدن قوزک پا
15. be allergic to antibiotics
آلرژی داشتن به آنتی بیوتیک
16. produce an allergic reaction
آلژی داشتن نسبت به چیزی
17. come down with a cold
مبتلا به سرما خوردگی شدن
18. be in bed with a cold
بخاطر سرما خوردگی در رختخواب افتادن
19. have a heart attack, stroke
سکته قلبی/ مغزی کردن
20. suffer from asthma, malnutrition, diabetes
مبتلا به آسم، سو تغذیه یا دیابت بودن
21. fight cancer, depression, addiction, alcoholism
مبارزه کردن با سرطان، افسردگی، اعتیاد یا الکل
22. (go to) see a doctor
پیش دکتر رفتن
23. examine a patient
معاینه کردن بیمار
24. take/ feel your pulse
گرفتن نبض
25. take/ measure your temperature
درجه حرارت بدنتان را اندازه گرفتن
26. diagnose an illness/ disease
تشخیص دادن بیماری
27. diagnose a condition, disorder
تشخیص یک وضعیت یا اختلال
28. prescribe medicine
تجویز کردن دارو
29. make up a prescription
نسخه نوشتن
30. take someone to hospital
کسی را به بیمارستان بردن
31. undergo an examination, operation
تحت معاینه یا عمل جراحی قرار گرفتن
32. dress a wound
پانسمان کردن زخم
33. a bandaged arm, leg
دست یا پای پاند پیچی شده
34. put on a plaster
گچ گرفتن
35. give an injection
آمپول زدن
36. have a blood test
آزمایش خون دادن
37. prevent the spread of disease
پیشگیری از شیوع بیماری
38. enhance, build immunity to a disease
بالا بردن مصونیت/ ایمن سازی بدن در برابر یک بیماری
سلام به دکتر زبان عزیز
واقعا مطلب کاربردی بود. خیلی زحمت کشیدید مرحبا
سلام احسان جان
خیلی ممنون از حضور شما
عالی و خیلی کاربردی ممنون
تشکر از شما دوست خوب و نازنین. موفق باشید
باسلام
لطفا از کلمات اسپیکینگ استفاده کنید
مثلا ب جای temperature از fever استفاده میکنن برای speaking