مکالمات روزمره – ویژه اعضای الماسی
2. I couldn’t help it !!!
چاره ای نداشتم، دست خودم نبود!
Darly: I am upset. Somebody told my boss I have a part-time job.
دارلی : ناراحتم. یک نفر به مدیرم گفته که من یه کار پاره وقت دارم.
Smith: And he doesn’t like that ?
اسمیت : و اون ازین کار خوشش نمیاد؟
Darly: No, he doesn’t. He thinks that I am too tired to work.
دارلی : نه ، خوشش نمیاد.فکر می کنه سر کار خیلی خسته هستم.
Smith: I am sorry. I have to admit I told him.
اسمیت : ببخشید. باید اعتراف کنم که من بهش گفتم.
Darly: You told him ? Why ?
دارلی : تو گفتی؟ چرا؟
Smith: I couldn’t help it. He asked me point-blank.
اسمیت : چاره ای نداشتم .اون صریحا از من پرسید.
1. You’ve done a fantastic job !!!
گُل کاشتی!
Gordon: I’ve just been reading through your last project report.
گوردون : همین الان گزارش آخرین پروژه تو رو بررسی کردم.
James: I hope you didn’t find too much wrong with it.
جیمز: امیدوارم خیلی غلط نداشته باشه.
Gordon: On the contrary, you’ve done a fantastic job.
گوردون: برعکس، گُل کاشتی.
James: Well, I’m not sure about that.
جیمز: خب راستش، ازین بابت مطمئن نیستم.
Gordon: You’re too modest. It’s really well organized and written and offers some very well thought out conclusions.
گوردون : تو بسیار متواضع هستی. این گزارش واقعاً خوب سازماندهی و نوشته شده و در پایان چند ایده فوق العاده رو پیشنهاد میده.
James: Well, I’m glad you like it and hope it proves useful.
جیمز: خب، خوشحالم که از گزارش راضی هستی و امیدوارم مفید واقع بشه.
4. It is up to you!!!
هر چی تو بگی!!!
John: Would you like to go out to dinner or to a movie ?
جان: دوست داری برای شام بیرون بریم یا سینما؟
Karen: Either one, it is up to you.
کارن: هر کدوم، هر چی تو بگی.
John: What would you prefer ?
جان: کدوم رو ترجیح میدی؟
Karen: I really don’t care, I just want to get out of the house.
کارن: واقعا واسم فرقی نداره، فقط می خوام از خونه برم بیرون.
John: Well, then how about dinner and a movie ?
جان: خب ،نظرت درباره شام و فیلم چیه؟
Karen: That’s a great idea !
کارن: نظر فوق العاده اییه!
3. It doesn’t make any difference!!!
هیچ فرقی نمی کنه!!!
Mike: Shall I pick you up at 5 or 6 ?
مایک: ساعت 5 با ماشین بیام دنبالت یا ساعت 6؟
Joei: It doesn’t make any difference.
جویی: فرقی نمی کنه.
Mike: O.K, I will pick you up at 5.
مایک: بسیار خب، ساعت 5 سوارت می کنم.
Joei: No problem !
جویی: باشه.
Mike: Shall we play badminton or table tennis on Sunday ?
مایک: روز یکشنبه بدمینتون بازی کنیم یا تنیس روی میز؟
Joei: It doesn’t make any difference.
جویی: فرقی نمی کنه.
بسیار عالی و مفید.
ممنون نرگس جان
سلام ممنون از زحماتتون
سلام جواد جان
ممنون از حضورتان
همه مطالبتون عاليه مي تونم به جرات بگم بهترين سايت هستيد و ممنون كه مطالب به اين خوبي واسمون مي ذاريد
ممنون معصومه جان
به جرات می توانم بگ این سایت یکی از بهترینها و پر محتواترین .کاربردی ترین هست .من خیلی خوشحالم که یکی از اعضای الماسی هستم .
ممنون فائقه جان از محبتتون
ممنون بسیار عالی ومفید بود
واقعاََ ممنون از سایت تون خیلی عالیست
ممنون اسدالله جان از حضور گرمت
خيلي خوب بود. من عضو دوره هفت روزه شما هم هستم و مطالب ارزشمندي رو ياد گرفتم. البته ناراحت نشين كيفيت ويديوها كمي پايينه. ولي محتواي خيلي خوبي بود. باز هم ممنون از زحماتتون
ممنون ثريا جان
. I really appreciate you are making a difference
خيليييييييييييييييي خوب بود
ممنون مینا جان
بسیار عالی و آموزند. واقعا از شما تشکر میکنم بابت این همه وقت و زحمت که برای آموزش زبان انجام میدهید
ممنون یونس جان از محبتت
سلام خیلی عالیه ممنون ، و از شما تشکر میکنم بابت این که وقت و زمان برای ما میزارید متشکرم
خواهش می کنم متین جان. امیدوارم استفاده کرده باشی
awesome, same as always
سلام من در افغانستان هستم چطور می توانم عضوی گروی الماس شوم
سلام بسیار محتوای اموزنده و با ارزشی است من تازه اشنا شدم مرسی بابت زحمت هاتون ممنون
سلام مهدی جان. سپاس
سلام مرسی بابت زحمت هاتون مطالبتون عالی هستند