Sean and the Birthday Cake

Sean and the Birthday Cake

شان و کیک تولد

Sean likes food. He likes fruit and vegetables. He likes bread and cakes. He likes fish and dairy products. He likes meat. He eats everything!

One day he goes to a party. It is a birthday party for his friend Leo. He enjoys the party with his friends. They dance and have fun.

At the end of night, Leo’s mother comes with a cake. Everyone is very happy. They like sweet cakes. Sean is also happy. He likes food!

Leo’s mother slices the cake and gives every kid a piece of cake. Sean is the first one that gets a piece. At first, he is very happy, but after a few moments he turns blue and He runs outside.

When he returns, everybody is very surprised. His friend Leo asks, “Sean, is everything alright? You don’t behave like yourself!”

Sean is surprised. “Why, Leo? Why do you say that?”

“Well,” Leo answers, “you usually love food very much! You don’t run away from food!”

Sean smiles and says, “Yes, Leo, I love food. But that cake is not food!”

شان دوستدار غذاست. او میوه و سبزیجات را دوست دارد. او نان و کیک را دوست دارد. او ماهی و محصولات لبنی را دوست دارد. او گوشت را دوست دارد او همه چیز می خورد.

روزی او به یک مهمانی می رود. این یک مهمانی تولد دوستش لئو است. او با دوستانش از مهمانی لذت می برد. آنها میرقصند و خوش می گذرانند.

آخر شب، مادر لئو با یک کیک می آید. همه بسیار خوشحال می شوند. آنها کیکهای شیرین را دوست دارند. شان نیز خوشحال است. او عاشق غذاست!

مادر لئو کیک را برش میزند و و به هریک از بچه ها یک تکه کیک می دهد. شان اولین نفری است که یک تکه کیک می گیرد. او بسیار خوشحال است، اما بعد از چند لحظه  ناراحت  می شود و بیرون می دود.

وقتی باز می گردد، همه بسیار شگفت زده هستند. دوست او لئو می پرسد: “شان، همه چیز روبراهه؟ رفتارت مثل همیشه نیست!”

شان تعجب می کند. “چرا لئو ؟چرا اینو میگی؟”

لئو پاسخ می دهد، ” خب، معمولا تو خیلی عاشق غدا خوردنی! تو بخاطر غذا بیرون نرفتی!”

شان لبخند می زند و می گوید: “بله، لئو، من  عاشق غذا هستم. اما این کیک غذا نیست!”