Buying a good horse

Buying a good horse

خرید یک اسب خوب

 

 

There was a king who was willing to pay a thousand pieces of gold for a horse that could run a thousand mile without stopping. For three years he tried in vain to find such a steed.

 

Then someone offered Let me look for a horse for Your Majesty. The king agreed to this.

 

After three months this man came back, having spent five hundred pieces of gold on a horse’s skull.

 

The king was most enraged.

 

I want a live horse he roared. What use is a dead horse to me? Why spend five hundred pieces of gold on nothing ?

 

But the man replied if you will spend five hundred pieces of gold on a dead horse, won’t you give much more for a live one?

 

Sure enough, in less than a year the king succeeded in buying three excellent horses.

 

When people hear of this, they will know you are really willing to pay for a good horse, and will quickly send you their best.

پادشاهی بود که حاضر بود هزار سکه طلا  بده تا اسبی بخرد که قادر باشد هزار مایل بدون توقف بدود. او سه سال در پی یافتن چنین اسبی بیهوده تلاش کرد

 

بعد از مدتی فردی پیشنهاد داد که اجازه دهید تا من برای اعلیحضرت اسبی پیدا کنم. پادشاه موافقت کرد.

 

آن مرد پس از سه ماه بازگشت، در حالی که برای  جمجمه یک اسب  500 سکه طلا پول داده بود .

 

پادشاه خشمگین شد.

 

او فریاد زد من اسب زنده میخواهم. اسب مُرده برای من چه فایده ای دارد؟ چرا پانصد سکه طلا را بیهوده خرج می کنی؟

 

 

اما مرد پاسخ داد اگر برای یک اسب مُرده پانصد سکه طلا خرج کنی، نمی خواهی برای یک اسب زنده بیشتر ازین بدهی؟

 

وقتی مردم از این موضوع با خبر شوند، می فهمند که واقعا قصد دارید بابت یک اسب خوب پول بدهید، و به سرعت  بهترین اسب را برای شما میفرستند.

 

همان گونه که انتظار می رفت، در کمتر از یک سال پادشاه موفق به خرید سه اسب عالی شد.

فقط یک کلیک تا کشف داستان‌های جذاب و یادگیری عبارات طلایی! همین حالا بزن روی عکس و خودت تجربه کن!