امام حسین از دیدگاه کریس هیووِر
“… مردی از خانهی فاطمه بیرون آمده است، تنها و بی کس، با دستهای خالی، یک تنه بر روزگار وحشت و ظلمت و آهن یورش برده است. جز “مرگ” سلاحی ندارد! اما او ، فرزند خانوادهای است که “هنر خوب مردن” را، در مکتب حیات، خوب آموخته است…”
(دکتر شریعتی)
امام حسین(ع) شخصیتی است که محدود به یک مکان و یک مذهب و یک عده خاص نیست. امروزه می بینیم که حتی هموطنان زرتشتی و مسیحی عزیزمان در روز عاشورا به احترام امام حسین علیه السلام و حرکت او به سوگ مینشینند و یا در مراسم عزاداریش شرکت میکنند.
امام حسین با فداکاریهای خود چنان درسی به تاریخ داد که مذاهب دیگر نیز نتوانستهاند خاموش بنشینند. چنانچه علمای غیر مسلمان سخنهای بسیاری در وصف ایشان به میان آوردهاند. از جمله ایروینگ، واشنگتن مورخ آمریکایی می گوید “در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگ های تفدیده عراق، روح حسین فناناپذیر است ; ای پهلوان، و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین!”
در این مقاله به صحبتهای کریس هیووِر اندیشمند مسیحی ایرلندی تبار در مورد امام حسین می پردازیم. به منظور تقویت لیسینینگ فایل صوتی همراه با متن و ترجمه نیز ارائه شده است:
If we are to understand the meaning of Karbala,
اگر می خواهیم مفهوم کربلا را درک کنیم،
we need to take it out of an Iraqi context, out of a Shia context, out of a Muslim context, and to see it as a piece profoundly of human drama.
باید به آن فراتر از سرزمین عراق، فراتر از یک بحث مربوط به شیعیان یا مسلمانان نگاه کنیم، باید واقعه کربلا را بعنوان یک بخش از سرگذشت بشریت ببینیم.
As a community, we have a history.
ما انسان ها یک تاریخ جمعی داریم.
We didn’t just start with our own generation.
ما اولین نسل بشر نیستیم .
And we can look back into how other human beings lived the human project.
می توانیم به گذشته و نحوه زندگی انسانهای دیگر نگاه کنیم.
We can take examples from them. We can also take warnings from them.
می توانیم از آنها الگو بگیریم و همچنین می توانیم از آن درس عبرت و هشدار بگیریم.
These are the circumstances that led these people to do these terrible things.
این که انسان ها تحت آن شرایط آن اعمال ناپسند انجام دادند.
This is the person who in this situation responded in this wonderful and noble way.
و این شخص در این شرایط به این شکل عالی و شرافتمندانه عمل کرد.
I, as a Christian, would also want to take my own lessons in remembering the events of Karbala.
من نیزکه مسیحی هستم دوست دارم با یادآوری وقایع کربلا از آنان درس بگیرم.
To understand the importance of Imam Hussein, we need to go back to the time of the Prophet himself.
برای درک اهمیت امام حسین بایستی به دوران خود پیامبر برگردیم.
Because the Prophet designates his successor as Ali to lead the community.
زیرا پیامبر(ص) حضرت علی(ع) را بعنوان جانشین خود برای رهبری جامعه منصوب می کند .
And so we start to establish a principle of God deciding who should be the leader of the community.
و این اصل شکل می گیرد که خداوند است که رهبر جامعه را تعیین می کند.
Everybody accepts that Yazid is a very bad example of Muslim life, let alone of Muslim leadership.
همه اتفاق نظر دارند که یزید نمونه ای زشت از زندگی یک مسلمان بود تا چه رسد به این که بخواهد رهبریت مسلمین را داشته باشد.
He openly disobeyed the command of God. He openly disobeyed the Sharia.
او علنا علیه دستورات الهی عمل می کرد. صراحتا احکام الهی را زیر پا می گذاشت.
It is a crisis of leadership and a crisis of deciding how are you going to respond when injustice and tyranny is facing you.
در این هنگام بحران رهبری پیش می آید و این بحران که دربرابر ظلم و عصیان چگونه باید پاسخ گفت.
Now, we have here a Hadith of Prophet Muhammad which enables us to get a sense of importance of this.
حدیثی از پیامبر (ص) داریم که اهمیت این موضوع را به ما نشان میدهد.
He says on one occasion the greatest Jihad is to speak the word of truth into the face of a tyrant.
او به مناسبتی می فرماید: ” بزرگترین جهاد گفتن حرف حق در برابر سلطان جائر است . ”
This is the highest challenge to any human being. To actually face down a tyrant and not give in.
این سخت ترین چالش برای هر انسانی است. این که جلوی یک فرد ظالم بایستد و تسلیم نشود.
So this is what’s going on in the mind of Hussein in Medina with his community, and he knows that in a very short period of time he is going to be faced with the demand to make an oath of allegiance to Yazid, who(m) he knows to be a totally unworthy person to lead the community.
بنابراین در مدینه ، در ذهن حسین علیه السلام این موضوع می گذرد و او می داند که چیزی نمانده تا یزید از او بخواهد که با او بیعت کند و او می داند که یزید برای رهبری جامعه شخصی کاملا بی کفایت است .
Something dramatic has happened in the Muslim community at this stage.
در این مرحله در جامعه اسلامی اتفاقی هولناک در حال شکل گیری است.
We’re not even yet fifty years after the death of the prophet, and we are about to see the prophet’s own grandson being massacred.
هنوز 50 سال از درگذشت پیامبر نگذشته و ما در آستانه قتل عام نوه پیامبر قرار داریم.
The night before the battle, Imam Hussein gathers together his people and says to them: Look! Tomorrow we are going to be attacked. Please, it’s me they want. Go away. Leave.
شب قبل از نبرد امام حسین (ع) یاران خود را جمع می کند و به آنها می گوید: ببینید فردا به ما حمله خواهند کرد. آنها با من کار دارند خواهش می کنم شما از اینجا بروید.
And they respond: We won’t go. We’ll stay. We will die with you.
اما آنها پاسخ می دهند ما نخواهیم رفت. ما می مانیم و همراه تو کشته می شویم.
And now we see another huge human dimension of the question:
در اینجا با بُعدی عظیم ازاین مساله روبرو می شویم:
What do you do if you are the supporter of an upright, honest, just person who is facing injustice?
و آن این که اگر شما مدافع یک فرد نجیب، درستکار و شرافتمند بودید که تحت ظلم واقع شده چه می کردید؟
Do you stand with him even at the cost of your own life? Or do you run to save yourself?
آیا درکنارش می ماندید حتی به قیمت از دست دادن جانتان؟ یا برای نجات جان خود می گریختید؟
Hussein dies in the desert. His followers are killed with him. These are, in the terms of the world, pretty insignificant acorns. And yet it reminds us that God’s acorns grow into mighty oak trees. Because here we are 2000 years after the time of Jesus, 1400 years after the time of Hussein, and we remember them and they are examples to us still and their names live on in the lives of their followers in ways that they could not possibly have imagined.
حسین (ع) دربیابان کشته می شود یارانش همراه او کشته می شوند. در نگاه و ادبیات بشری اینها دانه های بلوطی بیش نبودند و با این حال یادآور آن هستند که دانه های بلوط خدایی تبدیل به درختان عظیم بلوط می شوند. چون می بینیم با اینکه 2000 سال از میلاد مسیح (ع) می گذرد و 1400 سال از زمان امام حسین (ع ) می گذرد،
And it reminds us then in our life of faith what matters is not the impact that we have, how can we measure it, but how faithful are we to what God calls us to do and to plant in the trust that the acorn that we plant today however small it may be, in God’s good grace and in God’s good time can grow into a mighty oak.
ما هنوز آنها رابه یاد می آوریم و آنها برایمان الگو هستند و نام آنها در زندگی پیروانشان زنده است بصورتی که خود آنها هم نمی توانستند تصورش را بکنند و به ما هم در مورد زندگی ایمانی خودمان یادآوری می کند که مهم این نیست که اثری که می گذاریم چقدر قابل اندازه گیری است، بلکه مهم آن است که چقدر به دستورات خداوند پایبند هستیم و اینکه آن دانه های بلوط را بکاریم و اعتماد داشته باشیم که دانه بلوطی که امروز می کاری هر چقدر هم کوچک به لطف خدا و هرزمان که خدا بخواهد می تواند به درخت بلوطی عظیم تبدیل شود.
This is the life of faith. We do not ask to see results now.
زندگی ایمانی این گونه است.ما در پی نتایج آنی نیستیم.
در پایان توجه شما را به خاطره ای شگرف از دکتر زرین کوب در باب روز عاشورا دعوت می کنم.
روز عاشورا بود و درمراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ،مراسمی خاص باحضور تعداد زیادی تحصیل کرده وبه اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنرتبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و درگوشه ای نشستم.
دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند. برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود. هر چه بیشترفکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم. ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد :
ببخشیدشما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین طور که صحبت می کرد،دقیق نگاهش می کردم،این بنده خدا چراباید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی باچهره ای چین خورده و آفتاب سوخته،متین و سنگین و باوقار.
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده ،و دراوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ وشروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه،و چه زیبا غزل حافظ را می خواند. پرسیدم: حالا چرامشتاق دیدن بنده بودید؟
گفت: سؤالی داشتم.
گفتم: بفرما.
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم: خب بله ،صددرصد.
گفت: ولی من اعتقاد ندارم.
پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با اولذت می بردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم،یک زحمتی برای من می کشید؟
گفتم: اگر ازدستم بر بیاد ،حتما ،چرا که نه؟
گفت: یک فال برام بگیرید.
گفتم: ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم.
بلافاصله دیوانی جیبی ازجیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی خوام؛ می خوام ببینم حافظ درمورد امروز ( روز عاشورا )چی میگه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ ،عاشورا ،اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ باوجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ،غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟
گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما راخون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم. این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهارستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.
متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ،حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ،ایمان پیدا کردم استاد ،گریه امانش نمی داد … آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید ، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد این اشعار را زمزمه کنید. متن انگلیسی زیارت عاشورا را می توانید از اینجا بخوانید!
سلام و متشکر از پیام زیبایتان.دست مریزاد.همواره موفق شاد و تندرست باشید.
درود محمدعلی عزیزم
ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه از دکتر زبان و تیم زحمتکش شون که این قدر خالصانه برای توسعه و ترویج فرهنگ حسینی تلاش می کنن. حتی غیر مسلمانها هم به بزرگی امام حسین اعتراف می کنن. بی نهایت ممنون اجرتون با آقا امام حسین
درود بر شما
ممنون از حضورتان
اجرتون با اباعبدالله.
ممنون آزاده جان
استاد عزیز واقعا این خاطره ای که نقل کردید برای خودم تکون دهنده بود. راستش خودم این غزل حافظ رو بارها خونده بودم ولی به قول استاد زرین کوب از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم. ممنون از مطالب قشنگتون
سلام
ممنون فاطمه جان
سلام
هیچ جا ندیدم چه توی خبر گذاری چه توی سایت های داخلیمون که یکی به زبون انگلیسی از حاج قاسم بگه، دفاع کنه…
بشناسونه به مردم دنیا
تا انقدر رسانه های غرب مانور ندن
عالیه که شماهستید.این آرزوی من بود که به زبان انگلیسی کسی از ارزشهایمان صحبت کند
اجرتون با اباعبدلله
ممنون عاطفه جان
سلام میشه از نوشته هاتون برای معرفی امام حسین علیه سلام استفاده کنیم؟
سلام دوست عزیز
ممنون میشیم منبع رو ذکر کنید تا حق معنوی نویسنده محفوظ بمونه. سپاس
سلام دوست گرامی. میشه لطفا منبع سخنان دکتر کریس هیووِر را ذکر کنید؟ و اینکه آیا فایل صوتی، صدای خود دکتر هست یا خودتان بازخوانی کردین؟
درود بر شما
صدای خود دکتر کریس هیوور هست و بازخوانی نشده. منبع:
https://www.aparat.com/v/yHcYV