مکالمات روزمره – ویژه اعضای الماسی
6. It is on the tip of my tongue!!!
نوک زبونمه!!!
Jim: Do you remember the restaurant we went to Friday?
جیم: رستورانی رو که جمعه رفتیم بخاطر داری؟
Marcus: Sure I do. It was the ‘ Silver Castle ‘.
مارکوس: البته که یادم میاد.اسمش ” قصر نقره ای ” بود.
Jim: No, we’ve never been to the ‘ Silver Castle ‘.
جیم: نه ،ما تا حالا به ” قصر نقره ای ” نرفته ایم.
Marcus: Maybe it was the Gold Coin.
مارکوس: شاید “سکه طلا” بود.
Jim: No Gee. It is on the tip of my tongue.
جیم: نه ….نوک زبونمه .
Marcus: Never mind. The food was terrible.
مارکوس: مهم نیست .غذاش وحشتناک بود.
5. Chances are slim!!!
احتمالش ضعیفه!
Carol: What are your chances of getting into Yale ?
کارول: شانست برای ورود به دانشگاه خصوصی ” ییل ” چقدره؟
Judy: My chances are slim.
جودی: شانسم خیلی کمه.
Carol: I hear those Ivy League Colleges are tough to get into.
کارول: شنیدم ورود به کالج ” لیگ آیوی ” خیلی سخته.
Judy: I know. I’d have better chance at the state University.
جودی: می دونم. من شانس بیشتری در دانشگاه دولتی دارم.
Carol: Sure. It’s not a bad school either.
کارول: حتما ! همین طوره. اون هم دانشگاه بدی نیست.
Judy: I’d rather be a big fish in a small pond.
جودی: ترجیح می دهم ماهی بزرگی باشم تو حوضچه کوچیک.
8. It’s a piece of cake!!!
مثل آب خوردنه!!!
Han: What kind of Chinese food would you like to have.
هان: چه نوع غذای چینی را دوست داری بخوری؟
Joe: I’d like to have spring rolls.
جو: دوست دارم اسپرینگ رُل ( نوعی غذای چینی) بخورم.
Han: Fine. By the way, do you know how to use chopsticks ?
هان: بسیار خب. راستی بلدی چطور از قاشق های ژاپنی استفاده کنی؟
Joe: It’s a piece of cake.
جو: خیلی ساده است.
Han: How in the world did you learn to use them ?
هان: آخه چطوری یاد گرفتی از اونها استفاده کنی؟
Joe: I was stationed in Taiwan for five years, you know.
جو: میدونی، من پنج سال برای ماموریت به تایوان اعزام شدم.
7. I tossed and turned all night!!!
دیشب همش از این پلو به اون پهلو شدم!!
Robb: Are you ill ?
راب: مریض شدی؟
Seles: Not really ! I am just tired.
سلز: راستش نه! فقط خسته ام.
Robb: Didn’t you sleep well last night.
راب: دیشب خوب نخوابیدی؟
Seles: No, I tossed and turned all night.
سلز: نه، همش از این پلو به اون پهلو شدم!!
Robb: I am sorry to hear that, I hope you sleep better tonight.
راب: متاسفم که این رو می شنوم. امیدوارم امشب بهتر بخوابی.
Seles: Thank you. I’m sure I will.
سلز: ممنونم. مطمئنم بهتر می خوابم.