Goldilocks and the forgiving Bears
Goldilocks and the forgiving Bears
گلدیلاکس و خرسهای بخشنده
Once there was a girl named Goldilocks.
یه روزی یه دختری بود به اسم گلدیلاکس.
She loved to walk and see God’s beautiful world.
اون عاشق قدم زدن و دیدن دنیای زیبای خدا بود.
One day she found a house and went inside.
یه روز یه خونه پیدا کرد و رفت توش.
She saw three bowls of porridge.
اون سه کاسه فرنی دید.
She tried the first bowl: too hot.
اولی رو امتحان کرد: خیلی داغ بود.
She tried the second bowl: too cold.
دومی رو امتحان کرد: خیلی سرد بود.
She tried the third bowl: just right.
سومی رو امتحان کرد: دقیقا خوب بود.
She ate it all.
همهاش رو خورد.
Then she saw three chairs.
بعد سه تا صندلی دید.
She sat in the first chair: too big.
روی اولی نشست: خیلی بزرگ بود.
She sat in the second chair: too small.
روی دومی نشست: خیلی کوچیک بود.
She sat in the third chair: just right.
روی سومی نشست: دقیقا اندازه بود.
But it broke.
ولی شکست.
Goldilocks felt sorry and said, “Jesus, please forgive me.”
گلدیلاکس ناراحت شد و گفت: “ایسای مسیح، لطفا منو ببخش.”
Then Goldilocks was sleepy.
بعد گلدیلاکس خوابش گرفت.
She saw three beds.
اون سه تا تخت دید.
She tried the first bed: this is too hard.
اولی رو امتحان کرد: این خیلی سخته.
She tried the second bed: this is too soft.
دومی رو امتحان کرد: این خیلی نرمه.
She tried the third bed: this is just right.
سومی رو امتحان کرد: این دقیقا خوبه.
She fell asleep.
خوابش برد.
Soon the Three Bears came home.
به زودی سه تا خرس اومدن خونه.
They were a kind family who loved God.
اونا یه خانواده مهربون بودن که خدا رو دوست داشتن.
Papa Bear said, “Someone’s been eating my porridge.”
بابا خرسه گفت: “یه نفر فرنی منو خورده.”
Mama Bear said, “Someone’s been eating my porridge.”
مامان خرسه گفت: “یه نفر فرنی منو خورده.”
Baby Bear said, “Someone’s eaten my porridge and it’s all gone!”
بچه خرسه گفت: “یه نفر فرنی منو خورده و همهاش تموم شده!”
They saw their chairs.
اونا صندلیهاشون رو دیدن.
Papa Bear said, “Who sat in my chair?”
بابا خرسه گفت: “کی روی صندلی من نشسته؟”
Mama Bear said, “Who sat in my chair?”
مامان خرسه گفت: “کی روی صندلی من نشسته؟”
Baby Bear said, “Who broke my chair?”
بچه خرسه گفت: “کی صندلی منو شکسته؟”
They went upstairs.
اونا رفتن بالا.
Papa Bear said, “Who slept in my bed?”
بابا خرسه گفت: “کی روی تخت من خوابیده؟”
Mama Bear said, “Who slept in my bed?”
مامان خرسه گفت: “کی روی تخت من خوابیده؟”
Baby Bear said, “Who is in my bed?”
بچه خرسه گفت: “کی روی تخت منه؟”
Goldilocks woke up.
گلدیلاکس بیدار شد.
She was scared.
اون ترسیده بود.
Goldilocks said, “I’m sorry.”
گلدیلاکس گفت: “ببخشید.”
The Bears said, “We forgive you. Jesus teaches us to forgive.”
خرسها گفتن: “ما تو رو میبخشیم. عیسی به ما یاد داده که ببخشیم.”
Goldilocks thanked them and went home happy.
گلدیلاکس ازشون تشکر کرد و خوشحال رفت خونه.
The end
پایان
Ephesians 4:32 says, “And be kind one to another, tender-hearted, forgiving one another, even as God for Christ’s sake hath forgiven you.”
افسسیان ۴:۳۲ میگه: “با هم مهربون باشید، دلرحم و بخشنده باشید، همونطور که خدا به خاطر مسیح شما رو بخشیده.”
Remember to always be kind and forgiving just as God forgives us.
یادتون باشه همیشه مهربون و بخشنده باشید، همونطور که خدا ما رو میبخشه.