Don’t compare yourself to anyone

!Don’t compare yourself to anyone

خودت رو با هیچکس مقایسه نکن!

 

 

 

 

Once upon a time, a crow was super unhappy with its life.

روزی روزگاری، یه کلاغ خیلی از زندگیش ناراضی بود.

 

One day, it started crying while sitting on a tree.

 یه روز شروع کرد به گریه کردن، اونم هنگام نشستن روی یه درخت

 

At that very moment, a monk was sitting under the tree.

همون موقع یه راهب داشت زیر درخت می نشست

 

A drop of the crow’s tears fell on the monk’s cheek.

یه قطره از اشکای کلاغ افتاد رو گونه راهب

 

The monk looked up and saw that the crow was crying.

راهب سرشو بالا آورد و دید که کلاغ داره گریه میکنه

 

The monk asked: Why? Why are you crying?

راهب پرسید: چرا؟ چرا داری گریه میکنی؟

 

The crow said: Oh wise one, I’m so unhappy with my life. Nobody loves me. People shoo me away and don’t give me anything to eat. Everyone hates me. Death is better than this kind of life.

کلاغ گفت: ای حکیم، من خیلی از زندگیم ناراحتم. هیچکس دوستم نداره. مردم با بی احترامی منو دور می کنن و چیزی به من نمیدن که بخورم. همه از من متنفرن. مرگ بهتر از همچین زندگی ایه

 

Hearing the crow’s words, the monk’s heart filled with compassion.

با شنیدن حرفای کلاغ، دل راهب پر از ترحم شد

 

The monk said: We should learn to be happy in whatever situation we are in.

راهب گفت: باید یاد بگیریم که تو هر شرایطی که هستیم، خوشحال باشیم

 

But the crow didn’t understand the monk’s words and kept crying.

اما کلاغ حرفای راهب رو نفهمید و به گریه کردن ادامه داد

 

The monk said: Don’t be upset. Tell me what you want to be? I can make you that with my Mantra.

راهب گفت: ناراحت نباش. بهم بگو میخوای چی بشی؟ میتونم با قدرت جادو ام تو رو اونجوری کنم

 

The crow got happy and said: Oh blessed one, if you want to do me a favor, please turn me into a swan.

کلاغ خوشحال شد و گفت: ای فرشته، اگه میخوای لطف بزرگی به من بکنی، لطفا منو تبدیل به یه قو کن

 

The monk said: Okay, I will turn you into a swan. But first, go to a swan and ask whether he is happy with his life or not. You go and find out and until then, I will wait for you here.

راهب گفت: باشه، تورو تبدیل به یه قو میکنم. اما اول برو پیش یه قو و ازش بپرس که آیا از زندگیش راضیه یا نه. برو و پیدا کن و تا اون موقع من اینجا منتظرت میمونم

 

The crow happily flew away to meet a swan.

کلاغ با خوشحالی پرواز کرد تا با یه قو ملاقات کنه

 

The swan was swimming in a pond.

قو داشت توی یه برکه شنا می کرد

 

The crow went to the swan and said: How beautiful you are! You are as white as milk. Everyone loves you. You must be the happiest bird in the world.

کلاغ پیش قو رفت و گفت: چقدر قشنگ هستی! تو مثل شیر سفیدی. همه دوستت دارن. تو باید خوشحال ترین پرنده دنیا باشی

 

The swan said: No my friend, I’m not happy. There are so many beautiful colors in the world but I don’t have any colors. White is nothing. I think the parrot is the happiest bird in the world. It’s so colorful.

قو گفت: نه دوست من، من خوشحال نیستم. رنگ های قشنگی تو دنیا وجود داره ولی من هیچ رنگی ندارم. سفید هیچ چیز نیست. فکر کنم طوطی خوشحال ترین پرنده دنیاست. اون خیلی رنگارنگه

 

Hearing this, the crow flew away and reached the parrot.

با شنیدن این حرفا، کلاغ پرواز کرد و به سمت طوطی رفت

 

Oh parrot, he said: You are so colorful and beautiful. You must be the happiest bird in the world.

ای طوطی، گفت: تو خیلی رنگی و قشنگی. تو باید خوشحال ترین پرنده دنیا باشی

 

No my friend, I’m not happy. People keep parrots in cages. I’m always afraid that someone may hold me and lock me in a cage. I think the peacock is the happiest one. He is more colorful than me.

نه دوست من، من خوشحال نیستم. مردم طوطی ها رو تو قفس نگه میدارن. من همیشه میترسم که یه نفر منو بگیره و تو قفس حبس کنه. فکر کنم طاووس خوشحال ترین موجوده. اون از من رنگارنگ تره

 

Hearing this, the crow flew around looking for a peacock.

با شنیدن این حرفا، کلاغ پرواز کرد و دنبال یه طاووس گشت

 

Finally, he found a peacock in a cage in a zoo. Hundreds of people had gathered to see him. After they left, the crow approached the peacock and said: Dear peacock, you are so beautiful. Thousands of people come to see you. Look at me, when they see me they immediately shoo me away. I think you are the happiest bird on the planet.

بالاخره یه طاووس رو تو یه قفس تو یه باغ وحش پیدا کرد. صدها نفر جمع شده بودن تا اونو ببینن. بعد از اینکه رفتن، کلاغ نزدیک طاووس شد و گفت: ای طاووس عزیز، تو خیلی قشنگی. هزاران نفر میان تا تورو ببینن. به من نگاه کن، وقتی منو میبینن سریع منو میترسونن و دور میکنن. فکر کنم تو خوشحال ترین پرنده روی زمین هستی

 

The peacock replied: I always thought I was the most beautiful and happiest bird on the planet, but because of my beauty I’m entrapped in this Zoo. When people pluck my colorful feathers to make decorative things, it hurts a lot. I’m not happy my friend.

طاووس جواب داد: من همیشه فکر میکردم که زیباترین و خوشحال ترین پرنده روی زمینم، اما بخاطر زیبایی ام تو این باغ وحش زندانی شدم. وقتی مردم پرهای رنگارنگ منو می چینن تا وسایل تزیینی درست کنن، خیلی درد داره. من خوشحال نیستم دوست من

 

The crow was surprised to hear this from the peacock.

کلاغ با شنیدن این حرفا از طاووس تعجب کرد

 

The crow asked him: If you are not happy, then who is the happiest bird in the world?

کلاغ ازش پرسید: اگه تو خوشحال نیستی، پس خوشحال ترین پرنده دنیا کیه؟

 

The peacock said: I have examined the zoo very carefully and realized that you, the crow, are the only bird not kept in a cage. People don’t try to catch or entrap you. For the past few days, I have been thinking that if I were a crow, I could happily roam everywhere. I could be free.

طاووس گفت: خیلی خوب باغ وحش رو بررسی کردم و فهمیدم که تو، کلاغ، تنها پرنده ای هستی که تو قفس نیستی. مردم سعی نمیکنن تورو بگیرن یا به دام بندازن. چند روزه دارم فکر میکنم که اگه من یه کلاغ بودم، میتونستم با خوشحالی همه جا رو بگردم. میتونستم آزاد باشم

 

He came back to the monk. For the first time, the crow was happy to be a crow.

اون پیش راهب برگشت. برای اولین بار کلاغ خوشحال بود که یه کلاغه

 

The crow said: Oh wise one, I don’t want to be anything else. I’m fine as I am. In our lives, we often make unnecessary comparisons with others, become sad and curse ourselves. This leads to a vicious cycle of unhappiness. You should learn to be happy with what you have, instead of looking at what you don’t have. There will always be someone who has more or less than you do. If you keep comparing yourself with others, you will never be happy. A person who is satisfied with what they have is the happiest person in the world. Don’t compare yourself to anyone in life. If you do so, you are the saddest person in the world.

کلاغ گفت: ای حکیم، من نمیخوام چیز دیگه ای بشم. من با همین وضعیتی که هستم خوبه. تو زندگی ما اغلب مقایسه های غیر ضروری با دیگران انجام میدیم، ناراحت میشیم و خودمونو نفرین میکنیم. این منجر به یه چرخه بدبختی میشه. باید یاد بگیریم که با چیزی که داریم خوشحال باشیم، به جای اینکه به چیزی که نداریم نگاه کنیم. همیشه کسی هست که بیشتر یا کمتر از تو داره. اگه خودت رو مدام با دیگران مقایسه کنی، هیچوقت خوشحال نمیشی. آدمی که با چیزی که داره راضیه، خوشحال ترین آدم دنیاست. خودت رو با هیچکس تو زندگی مقایسه نکن. اگه این کارو بکنی، ناراحت ترین آدم دنیایی

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محدودیت زمانی مجاز به پایان رسید. لطفا کد امنیتی را دوباره تکمیل کنید.