مکالمات روزمره – ویژه اعضای الماسی
10. Does it ring a bell?!
واست آشنا نیست؟!
Shirley: Guess who I met at the grocery store.
شرلی : حدس بزن چه کسی را در فروشگاه دیدم؟
Leonard: I can’t imagine.
لئونارد : نمی تونم حدس بزنم.
Shirley: Do you remember Mr. Johnson from our old neighborhood.
شرلی : همسایه قدیمی ما ، آقای جانسون رو یادت میائ؟
Leonard: That name rings a bell, but I can’t place him.
لئونارد : این اسم واسم آشناست،اما یادم نمیاد.
Shirley: He used to live in the building next to ours.
شرلی : او قبلا در ساختمانی نزدیک ساختمان ما زندگی می کرد.
Leonard: Oh yes, now I remember. He had dark hair and wore glasses.
لئونارد : اوه ، بله، الان یادم اومد. موهای تیره داشت و عینک میزد.
9. you can count on me !!!
می تونی روی من حساب کنی!
Stacey: Sue, can you drive Jane and I to the doctor on Monday ?
استیسی: سو، می تونی روز دوشنبه من و جین رو برسونی دکتر؟
Sue: I think so.
سو: فکر کنم بتونم.
Stacey: We need a ride very badly, are you sure you will be able to help out ?
خیلی نیاز داریم یک نفر با ماشین ما رو ببره، مطمئن هستی مشکلی در این خصوص نداری؟
Sue: Sure. I will mark it on my calendar so I don’t forget.
سو: حتما. توی تقویمم علامت میزنم که فراموش نکنم.
Stacey: Thanks. You are a good friend.
استیسی: ممنونم . تو دوست خوبی هستی.
Sue: You can always count on me when you need help.
سو: همیشه هر موقع به کمک نیاز داشتی میتونی روی من حساب کنی.
12. Brush up on!!!
تقویت یا تمرین کردن یک مهارت
Jeff: Do you have a driver’s license ?
جف : گواهینامه رانندگی داری؟
Mike: No. I am going to take the test in a couple of weeks .
مایک : نه . می خوام دوهفته دیگه امتحان بدم.
Jeff: Didn’t you drive in your country ?
جف : در کشور خودت رانندگی نکردی؟
Mike: Yes, but I have to brush up on my driving.
مایک: چرا، اما باید روی مهارت رانندگی ام تمرین کنم.
Jeff: And. You have to study the traffic rules too !
جف : باید قوانین راهنمایی و رانندگی رو هم مطالعه کنی.
Mike: Yes, there is a lot of new things I must learn.
مایک: بله، قوانین جدید زیادی هست که باید یاد بگیرم.
11. Out of the question !!!
غیر ممکن !!! محال !!!
Robert : I am going to look at new cars tomorrow.
رابرت : فردا می خوام یه نگاهی به ماشینهای مدل جدید بندازم.
James: I wish I could have one.
جیمز : دلم میخواست میتونستم یکی از اونا رو داشته باشم.
Robert: Why don’t you come along ?
رابرت : چرا با من نمیای؟
James: I’d like to but I don’t want to be tempted.
جیمز : دلم می خواد اما نمی خوام وسوسه بشم.
Robert: I am sure you could get a good deal.
رابرت : مطمئنم می تونی یه مورد با قیمت مناسب بخری.
James: No, buying a new car is out of the question for me right now.
جیمز : نه، در حال حاضربرای من خرید ماشین جدید غیر ممکنه.
استاد عزيز واقعا ازتون ممنونم. خيلي خيلي مفيد بود
سلام. ممنون مهسا جان