The lonely heart

The lonely heart

قلب تنها

 

 

 

Bogle’s Family Restaurant on 8th Avenue

رستوران خانوادگی بوگلز در خیابان هشتم

 

Is not a famous place but if you need a large cheap meal then bogles is the place for you

جای معروفی نیست، ولی اگه یه وعده غذای بزرگ و ارزون می‌خوای، بوگلز بهترین انتخابه.

 

There are 12 tables in the room six on each side

تو اتاق 12 تا میز هست، شش تا در هر طرف.

 

Bogle himself sits at the desk by the door and takes the money

خودِ بوگل کنار در می‌نشینه و پول‌ها رو جمع می‌کنه.

 

There are also two waitresses and a voice the voice comes from the kitchen

دو تا پیشخدمت هم هستن و یه صدایی که از آشپزخونه میاد.

 

At the time of my story one of the waitresses was called Aen

وقتی که داستان من اتفاق افتاد، یکی از پیشخدمت‌ها اسمش آین بود.

 

She was tall beautiful and full of life

اون قدبلند، زیبا و پر از انرژی بود.

 

The name of the other waitress was TIY she was small fat and was not beautiful

اسم پیشخدمت دیگه تی بود، اون کوتاه‌قد، چاق و زیاد زیبا نبود.

 

Most of the people who came to eat at bogle’s were men and they loved the beautiful lady

بیشتر کسایی که میومدن بوگلز مرد بودن و عاشق اون زن زیبا بودن.

 

They were happy to wait a long time for their meals because they could look at her

اونا خوشحال بودن که برای غذای خودشون خیلی صبر کنن، چون می‌تونستن به آین نگاه کنن.

 

Aen knew how to hold a conversation with 12 people and work hard at the same time

آین بلد بود چطور با 12 نفر صحبت کنه و همزمان کارش رو خوب انجام بده.

 

And all the men wanted to take Aen dancing or give her presents

و همه مردها می‌خواستن آین رو به رقص دعوت کنن یا بهش هدیه بدن.

 

One gave her a gold ring and one gave her a little dog

یکی بهش یه انگشتر طلا داد و یکی دیگه یه سگ کوچولو.

 

And poor TIY in the busy noisy restaurant men’s eyes did not follow TIY

و تی بیچاره، توی اون رستوران شلوغ و پر سروصدا هیچ‌کسی به تی نگاه نمی‌کرد.

 

Nobody laughed and talked with her nobody asked her to go dancing and nobody gave her presents

هیچ‌کس باهاش نمی‌خندید یا حرف نمی‌زد، کسی دعوتش نمی‌کرد به رقص و کسی بهش هدیه نمی‌داد.

 

She was a good waitress but when she stood by the tables the men looked around her to see Aen

اون پیشخدمت خوبی بود، ولی وقتی کنار میزها می‌ایستاد، مردها از کنارش رد می‌شدن تا آین رو ببینن.

 

But TIY was happy to work with no thanks

اما تی خوشحال بود که بدون تشکر کار کنه.

 

She was happy to see the men with Aen

خوشحال بود که مردها با آین باشن.

 

She was happy to know that the men loved Aen she was Aen’s friend

خوشحال بود که مردها عاشق آین هستن، تی دوست آین بود.

 

But deep inside she too wanted a man to love her

ولی ته دلش، اونم می‌خواست یکی عاشقش بشه.

 

TIY listened to all Aen’s stories

تی به همه داستان‌های آین گوش می‌داد.

 

One day Aen came in with a black eye a man hit her because she did not want to kiss him

یه روز آین با یه کبودی زیر چشم اومد، یکی زده بودش چون نمی‌خواست ببوسش.

 

How wonderful to have a black eye for love TIY thought

تی فکر کرد: چقدر عالیه که آدم برای عشق کبود بشه.

 

One of the men who came to Bogle’s was a young man called Mr Cedars

یکی از مردهایی که به بوگلز می‌اومد، یه جوون به اسم آقای سدار بود.

 

He was a small thin man and he worked in an office

اون یه مرد ریزه و لاغر بود که توی یه دفتر کار می‌کرد.

 

He knew that Aen was not interested in him so he sat at one of TIY’s tables said nothing and ate his fish

می‌دونست آین بهش علاقه نداره، پس نشست روی یکی از میزهای تی، چیزی نگفت و ماهیش رو خورد.

 

One day when Mr Cedars came in for his meal he drank too much beer

یه روز که آقای سدار برای غذا اومد، زیادی آبجو خورد.

 

He finished his fish got up put his arm around TIY kissed her loudly and walked out of the restaurant

ماهی‌اش رو تموم کرد، بلند شد، دستش رو دور تی انداخت، بلند بوسیدش و از رستوران رفت بیرون.

 

For a few seconds TIY just stood there

برای چند لحظه تی فقط همونجا ایستاده بود.

 

Then Aen said to her why TIY you bad girl I’m a watch you I don’t want to lose my men to you

بعدش آین بهش گفت: تی، چه دختر بدی! مراقبت هستم، نمی‌خوام مردای من رو ازم بگیری.

 

Suddenly TIY’s world changed

یه‌دفعه دنیای تی عوض شد.

 

She understood now that men could like her and want her as much as Aen

حالا فهمید که مردها هم می‌تونن اونو دوست داشته باشن و به اندازه آین بخوانش.

 

She TIY could have a love life too

تی می‌تونست یه زندگی عاشقانه هم داشته باشه.

 

Her eyes were bright and her face was pink

چشماش برق می‌زد و صورتش گل‌گون شده بود.

 

She wanted to tell everybody her Secret

می‌خواست راز خودش رو به همه بگه.

 

When the restaurant was quiet she went and stood by Bogle’s desk

وقتی رستوران ساکت شد، رفت کنار میز بوگل ایستاد.

 

Do you know what a man in the restaurant did to me today she said he put his arm around me and he kissed me

بهش گفت: می‌دونی امروز یه مرد توی رستوران باهام چیکار کرد؟ دستش رو دورم انداخت و من رو بوسید

 

Really Bogle answered this was good for business

بوگل گفت: واقعاً؟ این برای کسب و کار خوبه.

 

Next week you’ll get a dollar a week more

هفته دیگه یه دلار بیشتر حقوق می‌گیری.

 

And when in the evening the restaurant was busy again TIY put down the food on the tables and said quietly

وقتی شب دوباره رستوران شلوغ شد، تی غذا رو روی میزها گذاشت و یواشکی گفت:

 

Do you know what a man in the restaurant did to me today he put his arm around me and kissed me

می‌دونی امروز یه مرد توی رستوران باهام چیکار کرد؟ دستش رو دورم انداخت و من رو بوسید.

 

Some of the men in the restaurant were surprised some of them said Well Done

بعضی از مردهای رستوران تعجب کردن و بعضی‌ها گفتن: کارت عالی بود.

 

Men began to smile and say nice things to her

مردها شروع کردن به لبخند زدن و گفتن چیزای خوب بهش.

 

TIY was very happy love was now possible in her gray life

تی خیلی خوشحال بود، عشق حالا توی زندگی خاکستریش ممکن شده بود.

 

For 2 days Mr Cedars did not come again and in that time TIY was a different woman

دو روز آقای سدار نیومد و توی این مدت تی یه زن دیگه شده بود.

 

Some of the men in the restaurant were surprised some of them said Well Done

بعضی از مردهای رستوران تعجب کردن و بعضی‌ها گفتن: کارت عالی بود.

 

Men began to smile and say nice things to her

مردها شروع کردن به لبخند زدن و گفتن چیزای خوب بهش.

 

TIY was very happy love was now possible in her gray life

تی خیلی خوشحال بود، عشق حالا توی زندگی خاکستریش ممکن شده بود.

 

For 2 days Mr Cedars did not come again and in that time TIY was a different woman

دو روز آقای سدار نیومد و توی این مدت تی یه زن دیگه شده بود.

 

There were no people at the tables and Aen and TIY were working at the back of the restaurant

هیچ کسی سر میزها نبود و آین و تی توی انتهای رستوران کار می‌کردن.

 

Mr Cedar walked up to them

آقای سدار اومد سمتشون.

 

TIY looked at him and she could not speak

تی بهش نگاه کرد و نمی‌تونست حرف بزنه.

 

Mr Cedar’s face was very red and he looked uncomfortable

صورت آقای سدار خیلی قرمز بود و ناراحت به نظر می‌رسید.

 

Miss TIY he said I want to say that I’m sorry for what I did to you a few days ago

گفت: خانم تی، می‌خوام بگم بابت کاری که چند روز پیش باهات کردم معذرت می‌خوام.

 

It was the drink you see I didn’t know what I was doing I’m very sorry

می‌دونی، تقصیر نوشیدنی بود، نمی‌دونستم دارم چیکار می‌کنم، خیلی معذرت می‌خوام.

 

And Mr Cedar left

و آقای سدار رفت.

 

But TIY ran into the kitchen and she began to cry

اما تی دوید توی آشپزخونه و شروع کرد به گریه کردن.

 

She could not stop crying

نمی‌تونست جلوی گریه‌اش رو بگیره.

 

She was no longer beautiful no man loved her no man wanted her

دیگه زیبا نبود، هیچ مردی دوستش نداشت، هیچ مردی اونو نمی‌خواست.

 

The kiss meant nothing to Mr Cedar

اون بوسه هیچ معنایی برای آقای سدار نداشت.

 

TIY did not like him very much but the kiss was important to her

تی زیاد دوستش نداشت، ولی اون بوسه براش مهم بود.

 

And now there was nothing but she still had her friend

حالا دیگه هیچ‌چیزی نداشت، ولی هنوز دوستش رو داشت.

 

And Aen put her arm around TIY

و آین دستش رو دور تی انداخت.

 

Aen did not really understand but she said don’t be unhappy

آین خیلی متوجه نمی‌شد ولی گفت: ناراحت نباش.

 

TIY that little Cedars has got a face like a dead potato he’s nothing

تی، اون سدار کوچولو صورتش مثل یه سیب‌زمینی مرده‌س، هیچ‌چیزی نیست.

 

A real man never says sorry

یه مرد واقعی هیچ‌وقت عذرخواهی نمی‌کنه.