The three biggest enemies of success
The three biggest enemies of success
سه تا از بزرگترین دشمنهای موفقیت
In a small mountain village there lived a young man named Kido who was eager to achieve great success.
توی یه روستای کوچیک تو کوهستان، یه جوون به اسم کیدو زندگی میکرد که خیلی مشتاق بود موفقیت بزرگی به دست بیاره.
He had dreams of becoming a renowned scholar but no matter how hard he tried, he felt as if he was stuck in the same place.
رویای اینو داشت که یه دانشمند مشهور بشه، ولی هرچقدر تلاش میکرد، احساس میکرد تو همون جا گیر کرده.
Frustrated by his lack of progress, Kido decided to seek the wisdom of the village’s revered Zen master, known for guiding people through their greatest struggles.
کیدو از اینکه پیشرفتی نداشت خسته شده بود، برای همین تصمیم گرفت بره پیش استاد ذن معروف روستا که مردم رو تو سختترین چالشهاشون راهنمایی میکرد.
One morning, Kaido made the long journey up the mountain to the master’s temple.
یه صبح، کیدو یه مسیر طولانی رو به سمت معبد استاد تو کوه طی کرد.
Bowing deeply, he said, “Master, I have worked hard but success eludes me. No matter how much effort I put in, I cannot reach my goals. What is stopping me from achieving the success I seek?”
با احترام خم شد و گفت: “استاد، من خیلی تلاش کردم ولی موفقیت ازم فرار میکنه. هرچقدر هم که زحمت میکشم، نمیتونم به اهدافم برسم. چی منو از موفقیتی که میخوام، باز میداره؟”
The Zen master listened quietly and then gestured for Kaido to follow him to a nearby forest.
استاد ذن ساکت گوش کرد و بعد با دست به کیدو اشاره کرد که دنبالش بیاد تو جنگل نزدیک.
They walked in silence until they came to a clearing where the master picked up a large stone and handed it to Kaido.
اونا تو سکوت راه رفتن تا رسیدن به یه فضای باز، جایی که استاد یه سنگ بزرگ رو برداشت و داد به کیدو.
“Carry this stone with you,” the master said, “and I will show you the three biggest enemies of success.”
استاد گفت: “این سنگ رو با خودت حمل کن و من بهت بزرگترین دشمنهای موفقیت رو نشون میدم.”
First enemy: fear of failure
اولین دشمن: ترس از شکست
As they walked, the stone began to feel heavy in Kaido’s arms. The master spoke, “The first enemy is fear of failure. It is like this stone – heavy, weighing you down. When you fear failing, you hesitate, and every step forward becomes a burden.”
همینطور که راه میرفتن، سنگ تو دستای کیدو سنگین شد. استاد گفت: “اولین دشمن ترس از شکسته. مثل این سنگه – سنگینه و تورو پایین میکشه. وقتی از شکست میترسی، تردید میکنی و هر قدم رو به جلو برات تبدیل به یه بار سنگین میشه.”
“You doubt yourself, and in doing so, you create obstacles in your own mind.”
“به خودت شک میکنی و با این کار موانع رو تو ذهنت درست میکنی.”
Kaido’s arms grew tired, and he realized how much the fear of making mistakes had paralyzed him.
دستای کیدو خسته شد و فهمید که ترس از اشتباه کردن چقدر اونو فلج کرده بود.
He had been afraid to take bold steps, worried that he would fail, and this fear had made his journey to success slow and painful.
اون از برداشتن قدمهای جسورانه میترسید، نگران بود که شکست بخوره، و این ترس باعث شده بود مسیرش به سمت موفقیت آهسته و دردناک بشه.
“Success requires courage,” the master continued. “Those who fear failure avoid the unknown, and thus they never discover what they are truly capable of.”
استاد ادامه داد: “موفقیت شجاعت میخواد. کسایی که از شکست میترسن، از ناشناختهها دوری میکنن و به همین دلیل هیچ وقت متوجه نمیشن که واقعاً چه تواناییهایی دارن.”
“When you let go of fear, you lighten the load you carry.”
“وقتی ترس رو رها میکنی، باری که با خودت حمل میکنی سبکتر میشه.”
Second enemy: lack of discipline
دومین دشمن: نبود نظم و انضباط
The master then led Kaido to a steep path winding up the mountain.
استاد بعد کیدو رو به یه مسیر شیبدار که به کوه میرفت هدایت کرد.
The way was rocky and uneven. Kaido, still holding the stone, struggled to keep his balance.
راه پر از سنگ و ناهموار بود. کیدو که هنوز سنگ رو گرفته بود، سختی میکشید تا تعادلش رو حفظ کنه.
“The second enemy of success is lack of discipline,” the master said. “It is like this rocky path. Without steady effort, without commitment, you will stumble again and again.”
استاد گفت: “دومین دشمن موفقیت، نبود نظم و انضباطه. مثل این راه سنگیه. بدون تلاش مستمر، بدون تعهد، دوباره و دوباره میلغزی.”
“Many people start with enthusiasm, but few have the discipline to continue when the way becomes difficult.”
“خیلیها با اشتیاق شروع میکنن، ولی تعداد کمی نظم و انضباط دارن که وقتی مسیر سخت میشه ادامه بدن.”
Kaido thought of the many times he had given up when his work became too hard, when distractions pulled him away from his goals.
کیدو به خیلی از وقتایی فکر کرد که وقتی کارش خیلی سخت میشد، یا چیزایی حواسشو از هدفهاش پرت میکرد، تسلیم شده بود.
He realized that his lack of consistency was another stone he had been carrying, slowing his progress.
اون فهمید که بیثباتیش یه سنگ دیگه بود که با خودش حمل میکرد و باعث کندی پیشرفتش میشد.
“Discipline is the bridge between desire and achievement,” the master said. “Without it, your dreams will remain distant, no matter how strong your intentions.”
استاد گفت: “انضباط پلیه بین خواستهها و دستاوردها. بدونش، رویاهات همیشه دور میمونن، هرچند نیتت قوی باشه.”
Third enemy: complacency
سومین دشمن: رضایت از وضعیت
They reached a high ridge where they could see the village far below. The master pointed to a large tree with thick, twisted roots that had grown over the years, firmly planted in the ground.
به یه بلندی رسیدن که میشد روستا رو از دور دید. استاد به یه درخت بزرگ اشاره کرد که ریشههای ضخیم و پیچیدهای داشت و سالها تو زمین محکم شده بود.
“The third enemy of success,” the master said, “is complacency. Like this tree, once you become comfortable with where you are, you stop growing.”
استاد گفت: “سومین دشمن موفقیت، رضایته. مثل این درخته، وقتی با جایی که هستی احساس راحتی کنی، رشدت متوقف میشه.”
“Many people reach a certain level of success and then settle. They believe they have arrived, but true success is a journey without end.”
“خیلیها به یه سطحی از موفقیت میرسن و بعد دیگه آروم میگیرن. فکر میکنن رسیدن، ولی موفقیت واقعی یه سفر بدون پایانه.”
Kaido reflected on how often he had felt content with small victories, thinking he had done enough, only to find his dreams slipping further away.
کیدو به این فکر کرد که چقدر وقتها با پیروزیهای کوچیک احساس رضایت کرده بود و فکر کرده بود کافی بوده، ولی بعد متوجه شده که رویاههاش ازش دورتر شده.
He understood now that complacency had made him stop reaching higher, satisfied with small gains instead of striving for true greatness.
اون الان فهمید که رضایت باعث شده بود به جای تلاش برای عظمت واقعی، با دستاوردهای کوچیک خوشحال باشه و دیگه تلاش نکنه بالاتر بره.
The Zen master placed a hand on Kaido’s shoulder. “Complacency is the enemy of growth. Those who think they have achieved enough close the door to further success.”
استاد ذن دستی روی شونه کیدو گذاشت و گفت: “رضایت دشمن رشده. کسایی که فکر میکنن به اندازه کافی دستاورد دارن، در رو به روی موفقیتهای بیشتر میبندن.”
“Remember, success is not a destination. It is the continuous pursuit of improvement.”
“یادت باشه، موفقیت یه مقصد نیست. موفقیت، تلاش مداوم برای بهتر شدن و پیشرفته.”