

در این مقاله به معرفی 35 عبارت فعلی پرکاربرد می پردازیم. سعی کنید این عبارات را تا جای ممکن در گفتار و نوشتار خود به کار ببرید. مثلا با هر کدام حداقل دو جمله بنویسید و آن جملات را با صدای بلند تکرار کنید تا به خوبی به حافظه بلند مدت شما وارد شوند.
35 عبارت فعلی با Take
مطمئن ام 35 عبارت فعلی با Take لبخند رضایت به لبان همه زبان آموزان خواهد نشاند.
می دانید که عبارات فعلی در محاورات و مکاتبات انگلیسی نقش مهمی ایفا می کنند. یک گروه از عبارتهای فعلی پرکاربرد در زبان انگلیسی عبارتند عبارتهای فعلی که با Take همراه هستند. لذا در این مقاله به معرفی 35 عبارت فعلی پرکاربرد می پردازیم. سعی کنید این عبارات را تا جای ممکن در گفتار و نوشتار خود به کار ببرید.
مثلا با هر کدام حداقل دو جمله بنویسید و آن جملات را با صدای بلند تکرار کنید تا به خوبی به حافظه بلند مدت شما وارد شوند. در نتیجه هنگام صحبت می توانید به راحتی از آنها استفاده کنید. در انتهای این مقاله آزمونی برای شما ارایه کرده ایم که می توانید با شرکت در آن میزان یادگیری خود از مبحث عبارات فعلی با Take را بهتر بسنجید.
Take aback, Take after, Take against Meaning & Examples
1. Take aback: Surprise or shock; to discomfit
جا خوردن، یکه خوردن، متحیر ماندن؛ ناراحت و نگران شدن
The bad news took us aback.
آن خبر ناگوار ما رو شوکه کرد.
We were taken aback by the news.
خبر ما رو نگران و ناراحت کرده بود.
His voice was so loud that it took us aback at first.
صدای او به قدری بلند بود که ابتدا جا خوردیم.
2. Take after: To have similar character or personality to a family member
شباهت داشتن به کسی (در خانواده) از نظر اخلاق و رفتار
She takes after her mother.
اون شبیه مادرشه.
She takes after her mother – they have the same green eyes and curly brown hair.
او شبیه مادرشه، هر دوشون مثل هم چشمای سبز و موهای قهوه ای فرفری دارن.
John is such a funny person. He takes after his grandfather, who was a comedian
“جان” آدم شوخ طبعیه. اون شبیه پدربزرگشه که یه کمدین بود.
Jamie really takes after his father.
“جیمی” واقعاً شبیه پدرشه.
She’s very funny. She takes after her mother.
او خیلی شوخ طبعه، به مادرش رفته.
He takes after his father’s side of the family
اون به طرف خانواده پدریش رفته.
3. Take against (UK): Stop liking someone; to become unfriendly toward
موضع گرفتن علیه کسی، غیر دوستانه رفتار کردن
He took against me when I was promoted over him.
وقتی موقعیت شغلی من از اون بالاتر شد، علیه من موضع گرفت.
Take apart, Take aside Meaning & Examples
4. Take apart: Separate something into its parts
از هم باز کردن، جداکردن
I took the radio apart to find out what was wrong.
من رادیو رو باز کردم تا بفهمم مشکلش چیه.
The technician is taking apart the TV so that he can fix it.
تکنسین داره قطعات تلویزیون رو از هم جدا می کنه تا بتونه اون رو تعمیر کنه.
The technician has to take the machine apart to repair it.
تکنسین باید قطعات دستگاه رو از هم باز کنه تا اون رو تعمیر کنه.
He took my phone apart to fix it.
او تلفنم رو باز کرد تا تعمیرش کنه.
5.1. Take apart: Showing the weakness of an argument or an idea
نقد و بررسی کردن (یک ایده یا دلیل)
They will take our report apart and then give us feedback.
اون ها گزارش ما رو بررسی می کنن و بعد بازخوردش رو در اختیارمون قرار میدن.
5.2. Take apart: To criticize something (British English)
انتقاد کردن از چیزی
The reviewers took apart the new film.
منتقدان، فیلم جدید رو نقد کردن.
6. Take aside: Get someone alone to talk to them
کنار کشیدن (کنار کشیدن فردی برای گفتن چیزی به او)
I was immediately taken aside by the manager.
مدیر یه مرتبه من رو کنار کشید تا باهام حرف بزنه.
Take away, Take away from Meaning & Examples
7.1. Take away: Remove something and put it in a different place
بردن، گرفتن
Mother took our plates away and came back with some fruit for us to eat.
مادر بشقابهامون رو برد و برامون مقداری میوه آورد تا بخوریم.
The doctor gave me tablets to take away the pain.
دکتر بهم قرص داد تا درد رو برطرف کنه.
Take that table away as we don’t need it in here.
اون میز رو بردار، چون این جا بهش احتیاجی نداریم.
7.2. Take away: Remove something, either material or abstract, so that a person no longer has it
چیزی را از کسی گرفتن
The teacher took my mobile phone away until the end of the lesson.
معلم تلفن همراه منو تا آخر کلاس ازم گرفت.
They took away my passport so I can’t travel.
اون ها پاسپورتم رو ازم گرفتن (باطل کردن)، بنابراین نمی تونم سفر کنم.
7.3. Take away: Subtract or diminish something
کم کردن، منها کردن
If I have five apples and you take away two, how many do I have left?
اگه من پنج تا سیب داشته باشم و شما دوتاشو برداری، چندتا برام باقی مونده؟
Six take away four is two.
شش منهای چهار میشه دو.
7.4. Take away: To buy food from a restaurant and eat it elsewhere
غذای بیرون بر
We ordered Chinese food to take away.
ما غذای چینی برای بردن سفارش دادیم.
Two beef curries to take away please.
دوتا خوراک کاری گوشت برای بردن، لطفاً.
7.5. Take away: Leave a memory or impression in one’s mind that you think about later
در ذهن جای گرفتن، برداشت کردن
I took away the impression that the play was under rehearsed.
من این برداشت رو کردم که اون نمایش، یک نمایش تمرینی بود.
What I took away from that film is that neither side wins in a war.
چیزی که من از فیلم برداشت کردم اینه که هیچ کدوم از طرفین، پیروز جنگ نمی شن.
7.6. Take away: Make someone leave a place and go somewhere else
به محلی دیگر بردن
The police took him away for questioning.
پلیس اون رو برای بازجویی به محل دیگه ای برد.
He became very aggressive so we called the police and they took him away.
او خیلی پرخاشگر شد، بنابراین به پلیس زنگ زدیم و اون رو به مکان دیگه ای بردن.
7.7. Take away: Prevent, or limit, someone from being somewhere, or from doing something
مانع شدن، بازداشتن
My job takes me away from home most weekends.
شغلم مانع از این میشه که اکثر آخر هفته ها خونه باشم.
7.8. Take away from: Make something seem not so good or interesting
از جذابیت چیزی کاستن
Even the rain couldn’t take away from the excitement of the match.
حتی بارون هم نتونست از هیجان بازی کم کنه.
The drunken fight after the party took away from the celebration.
دعوایی که بعد از مهمونی با حالت مستی اتفاق افتاد، از لذت جشن کم کرد.
Take back Meaning & Examples
8. Take back: Retract an earlier statement
پس گرفتن (حرف و ادعا)
No, you are not fat; I take it all back.
نه، تو چاق نیستی؛ حرفم رو پس می گیرم.
I’m sorry I said you were stupid. I take it back.
متأسفم که گفتم تو احمقی. حرفم رو پس می گیرم.
You’re not selfish. I take that (comment) back.
تو خودخواه نیستی. من اون حرفم رو پس می گیرم.
I take back what I said about cheating. I didn’t mean it.
چیزی که در مورد خیانت گفتم رو پس میگیرم. منظورم این نبود.
8.1. Take back: Cause to remember some past event or time
گذشته را به یاد آوردن
That tune takes me back to my childhood.
اون آهنگ من رو به دوران کودکیم برمی گردونه.
Playing that game took me back to my childhood.
انجام دادن اون بازی، من رو به دوران کودکی برگردوند.
8.2. Take back: Resume a relationship with someone
ادامه دادن رابطه
“Mary” has forgiven “John”, and taken him back.
“مری”، “جان” رو بخشیده و برگشته پیشش.
“Jack” cheated on “Alis” but she finally took him back.
“جک” به “آلیس” خیانت کرد، اما “آلیس” در نهایت رابطش رو باهاش ادامه داد.
8.3. Take back: Regain possession of something
برگرداندن
The wedding is off, and he has taken back the ring.
عروسی به هم خورده و او حلقه رو پس داده.
I took back my jacket from Sarah.
من ژاکتم رو از “سارا” پس گرفتم.
8.4. Take back: Return something to a vendor for a refund
پس دادن (چیزی خریداری شده)
Take back faulty goods to the shop where you bought them.
اجناس معیوب رو به همون مغازه ای که اونارو خریدی برگردون.
The jeans I bought were too small, so I took them back and exchanged them for a larger size.
شلوار لی هایی که خریده بودم خیلی کوچک بودن، بنابراین برشون گردوندم و با سایز بزرگتر عوضشون کردم.
The dress was too tight so I took it back to the shop.
لباس خیلی تنگ بود، برای همین به مغازه برگردوندمش.
We will take back the goods only if you can produce the receipt.
تنها در صورتی که قبض ارائه کنید، اجناس رو پس می گیریم.
Take care of Meaning & Example
9. Take care of: Look after
نگهداری کردن، مراقبت کردن
I’ll take care of your plants while you’re away.
من در مدت زمانی که این جا نیستی، از گیاهانت مراقبت می کنم.
Take down Meaning & Examples
10. Take down: Remove something from a wall or similar vertical surface to which it is fixed
پایین بردن
He took down the picture and replaced it with the framed photograph.
من عکس رو از روی دیوار پایین آوردم و اون رو با یه عکس قاب شده عوض کردم.
He took down the book from the top of the bookcase.
او کتاب رو از بالای قفسه کتاب پایین آورد.
10.1. Take down: Remove something from a hanging position
پایین کشیدن
We need to take down the curtains to be cleaned.
ما باید پرده ها رو پایین بیاریم تا شسته بشن.
10.2. Take down: Write down as a note, especially to record something spoken
یادداشت کردن
If you have a pen, you can take down my phone number.
اگه خودکار دم دستته، می تونی شماره تلفنمو یادداشت کنی.
She took down my address and phone number and said she’d call me later.
او شماره تلفن و آدرسم رو یادداشت کرد و گفت بعداً باهام تماس می گیره.
She took down John’s number so she could call him back.
او شماره “جان” رو یادداشت کرد، بنابراین می تونه بهش زنگ بزنه.
10.3. Take down: Remove a temporary structure such as scaffolding
از هم باز کردن
When everything else is packed, we can take down the tent.
هر وقت که تمام وسایل جمع شد، می تونیم چادر رو باز کنیم.
After the circus was over, the workers took down the big tents.
بعد از این که فعالیت سیرک به پایان رسید، کارگرها خیمه های بزرگ رو از هم باز کردن.
After the music festival, they took down the stage.
آن ها بعد از جشنواره موسیقی، صحنه رو جمع کردن.
10.4. Take down: Lower an item of clothing without removing it
پایین کشیدن (شلوار و غیره)
The doctor asked me to take down my trousers.
دکتر ازم خواست که شلوارم رو پایین بکشم.
10.5. Take somebody down: To humble or humiliate someone, to lower/reduce in power
خوار کردن، خفیف کردن، پست کردن
The journalist took the politician down with her difficult questions.
روزنامه نگار با سؤالات سخت خود، وجهه سیاستمدار رو خراب کرد.
10.6. Take somebody down: To hit or shoot someone so they fall down
زمین گیر کردن، از پا در آوردن
My brother would easily take you down in a fight!
بردارم خیلی راحت تورو در مبارزه از پا در میاره.
10.7. Take somebody down: To remove a prisoner from where they stand in court (British)
پایین بردن از جایگاه (در انگلیسی بریتیش)
Court is adjourned. Take him down.
دادگاه به جلسه بعد موکول شده. زندانی رو از جایگاه پایین بیارید.
در انگلیسی بریتانیایی، به طور معمول عبارت هایی مثل ‘to take down a notch’ یا to take down a peg’ در مکالمه برای بیان ” باد کسی را خالی کردن، یا غرور یا جاه طلبی کسی را کم کردن” استفاده میشه. مثل “او خیلی مغرور و متکبره! میخوام روشو کم کنم”.
Take for Meaning & Examples
11. Take for: Regard as
پنداشتن، تصور کردن
Does he take me for a fool?
او من رو احمق تصور کرده؟
You took me for an idiot.
تو من رو یه احمق فرض کردی؟
She looks very mature so I took her for much older than 14.
او خیلی بالغ به نظر می رسه، برای همین فکر کردم که بیشتر از 14 سال سن داره.
11.2. Take for: Consider mistakenly
عوضی (به جای فرد دیگر) گرفتن
Sorry, I took you for someone else.
ببخشید، من تو رو به جای یه نفر دیگه اشتباه گرفتم.
11.3 Take for: Defraud; to rip off
گول زدن، فریب دادن، کلاهبرداری کردن
Pinkett angry that George betrayed trust, took him for $100K.
“پینکت” از این موضوع عصبانیه که “جورج” به اعتمادش خیانت کرد و مبلغ $100K ازش کلاهبرداری کرد.
Take in Meaning & Examples
12. Take in: Allow to stay in one’s home
سرپرستی کسی را به عهده گرفتن و به او جای زندگی دادن
My friend lost his job and his apartment, so I took him in for a month.
دوستم شغل و آپارتمانش رو از دست داد، برای همین من یک ماه به اون پناه دادم.
“Matt” had nowhere to go so “Lisa” took him in.
“مت” جایی برای رفتن نداشت، بنابراین “لیزا” بهش اجازه داد که در خونه اون بمونه.
The old lady next door is always taking in stray cats and dogs!
پیرزن همسایه همیشه سگ و گربه های ولگرد رو تو خونش راه میده.
12.1. Take in: When the police remove someone from their home in order to question them
بازداشت کردن
The police took him in for questioning about the robbery.
پلیس اون رو برای بازجویی در خصوص دزدی، بازداشت کرد.
12.2. Take in: Shorten (a garment) or make it smaller
کوچک کردن، کوتاه کردن
Try taking the skirt in a little around the waist.
سعی کن دور کمر این دامن رو کمی کوچک کنی.
I love this dress, but it’s a little too loose. Could you take it in an inch?
من عاشق این لباسم، ولی یکم گشاده. میشه یه مقدار کوچکش کنی؟
She took in her dress as it was too big.
او لباسش رو کوچک کرد، چون خیلی بزرگ بود.
12.3. Take in: Absorb or comprehend
درک کردن، فهمیدن
I was so sleepy that I hardly took in any of the lecture.
من اون قدر خواب آلود بودم که به سختی چیزی از سخنرانی فهمیدم.
The instructor spoke so fast that I couldn’t take in all the information.
مربی اون قدر سریع حرف زد که نتونستم تمام اطلاعات رو بگیرم.
The man immediately took in the scene and called the police.
مرد بلافاصله متوجه صحنه ارتکاب جرم شد و با پلیس تماس گرفت.
It was a very good speech and I took it all in.
سخنرانی خیلی خوبی بود و من تمامش رو متوجه شدم.
12.4. Take in: See everything at the same time with just one look
با یک نگاه ثبت کردن
When she walked into the room she took it all in.
وقتی او وارد اتاق شده، با یک نگاه متوجه همه چیز شد.
Amanda took in every detail of her rival’s outfit.
“آماندا” تنها با یک نگاه، تمام جزئیات لباس رقیبش رو متوجه شد.
12.5. Take in: Allow something to enter your body, by breathing or swallowing
راه دادن، پذیرفتن، جذب کردن
Some plants take in a lot of water and can’t grow in dry places.
برخی از گیاهان آب زیادی به خود جذب می کنند و قادر نیستند در مناطق خشک رشد کنند.
12.6. Take in: The amount of money a business gets from people buying goods or services
کاسب شدن
It was a successful year as the company took in £1.5 million.
سال موفقیت آمیزی بود، به طوری که شرکت 1.5 میلیون پوندی کاسب شد.
12.7 Take in: To include or constitute something
شامل بودن، حاوی بودن
The book takes in the period between the First and Second World Wars.
مثال: این کتاب، دوره بین جنگ های جهانی اول و دوم را در بر میگیره.
12.8. Take in: Deceive, give a false impression
گول زدن، فریب دادن
Everyone was taken in by his practical joke.
همه فریب شوخی اون رو خورده بودن.
She lied! I can’t believe I was taken in by her.
او دروغ گفت. نمی تونم باور کنم که فریبش رو خورده بودم.
Take it away, Take it out in, Take it out on, Take it upon yourself Meaning & Examples
13. Take it away: Begin, especially used to launch a performance of some sort (usually imperative and/or exclamatory) I’d like to introduce Mumbo the
انجامش بده، شروع کن
We’ve brought in a very talented young band to entertain you this evening. Take it away, girls!
ما همراه خودمون یک گروه جوان بسیار با استعداد آوردیم که شما رو امشب سرگرم کنن. شروع کنین دخترا!
14. Take it out in: Accept as payment
پذیرفتن نحوه پرداخت
I convinced him to take it out in barter instead of cash.
من اون رو متقاعد کردم که پولش رو به جای وجه نقد، کالا بگیره.
15. Take it out on: Unleash one’s anger on [a person or thing other than the one that caused it]
تلافی کاری را سر شخص ثالث درآوردن
Don’t take it out on your husband if you had trouble with your boss at work.
اگه سر کار با رئیست مشکل داشتی، اون رو سر شوهرت تلافی نکن.
Hey, I know you had a terrible day at work – but don’t take it out on me!
هی، می دونم که سر کار یه روز وحشتناک داشتی- اما تلافیشو سر من درنیار.
16. Take it upon oneself: Assume personal responsibility for a task or action
مسئولیت کاری را پذیرفتن، به عهده گرفتن
She took it upon herself to manage the project.
او خودش مسئولیت مدیریت پروژه رو بر عهده گرفت.
Take off Meaning & Examples
17. Take off: To remove something, usually clothing or accessories
درآوردن (البسه)
It was hot so I took my jacket off.
هوا گرم بود، بنابراین ژاکتم رو درآوردم.
I always take off my shoes as soon as I get home.
من همیشه به محض این که می رسم خونه، کفش هامو در میارم.
It was hot in the room so he took off his jumper.
هوا در اتاق گرم بود، بنابراین او پلیورش رو درآورد.
May I take off my jacket? It’s warm in here.
می تونم ژاکتم رو دربیارم؟ هوای این جا گرمه.
17.1. Take off: Imitate, often in a satirical manner
ادای کسی درآوردن
They love to take off all the politicians’ mannerisms.
اون ها دوست دارن ادا و اطوارهای همه سایستمدارها رو تقلید کنن.
She takes off her mother so well.
او خیلی خوب ادای مادرش رو درمیاره.
17.2. Take off: Leave the ground and begin flight; to ascend into the air
بلند شدن هواپیما، اوج گرفتن
The plane has been cleared to take off from runway 3.
هواپیما برای بلند شدن از باند شماره 3 آماده شده است.
What time does the plane take off?
هواپیما چه ساعتی بلند میشه؟
The plane took off at 2pm.
هواپیما ساعت دو بعدازظهر پرواز کرد.
The plane took off at 7 o’clock.
هواپیما ساعت هفت بلند شد.
17.3. Take off: When a service is withdrawn
حذف کردن، پاک کردن
The program was taken off TV because it wasn’t very popular.
اون برنامه از تلویزیون پخش نشد، چون خیلی طرفدار نداشت.
17.4. Take off: Become successful, to flourish
موفق شدن، (کار و بار) گرفتن
The business has really taken off this year and has made quite a profit.
این کسب و کار در سال جاری واقعاً پیشرفت کرده و سود زیادی به دست آورده.
In the last few years, social media sites have taken off all over the world.
طی چند سال گذشته، شبکه های اجتماعی به سرعت در سرتاسر جهان محبوب شده اند.
Her career took off.
شغل او به شهرت و موفقیت رسید.
17.5. Take off: Depart
عزیمت کردن، رفتن
I’m going to take off now.
من الان می خوام برم.
He was at the party for about 15 minutes, and then he took off.
اون حدود 15 دقیقه در مهمونی موند و بعدش جیم شد.
He took off before I had a chance to say bye.
او قبل از این که من بتونم باهاش خداحافظی کنم رفت.
17.6. Take off: Quantify
سنجیدن، مقدار سنجی کردن
I’ll take off the concrete and steel for this construction project.
من مقدار بتن و فولاد مورد نیاز برای این پروژه احداث رو تعیین می کنم.
17.7. Take off: Absent oneself from work or other responsibility, especially with permission
غایب شدن، غیبت کردن (کار یا مدرسه)، مرخصی گرفتن
If you take off for Thanksgiving you must work Christmas and vice versa.
اگه برای روز شکرگذاری غیبت کنی، باید بجاش کریسمس کار کنی و یا بالعکس.
Jamie took three days off to go skiing in the mountains.
“جیمی” سه روز مرخصی گرفت تا به اسکی در کوهستان بره.
She took a week off to go and visit her family.
او یک هفته مرخصی گرفت تا بره و به خانوادش سر بزنه.
Take on Meaning & Examples
18. Take on: Acquire, bring in, or introduce
تحویل گرفتن، وارد کردن، استخدام کردن، به کار گرفتن
The ship took on cargo in Norfolk yesterday.
کشتی دیروز بار رو در نورفوک تحویل گرفت.
The company has taken on three new staff members.
شرکت، سه کارمند جدید استخدام کرده است.
I went for the interview last week and now they’ve decided to take me on.
من هفته پیش برای مصاحبه رفتم و الان اون ها تصمیم گرفتن که من رو استخدام کنن.
Business is good so the company is taking on extra staff.
اوضاع کسب و کار رو به راهه. بنابراین شرکت داره کارکنان بیشتری رو به کار می گیره.
18.1. Take on: Allowing people to get on a vehicle
سوار کردن
We can only take on five more passengers at the next stop.
ما فقط می تونیم 5 تا مسافر دیگه در ایستگاه بعدی سوار کنیم.
18.2. Take on: Begin to have or exhibit
به خود گرفتن، شکل گرفتن
In the dark, the teddy bear took on the appearance of a fearsome monster.
خرس تدی در تاریکی ظاهر یک هیولای ترسناک رو به خود گرفت.
The room took on a 1970s look.
اتاق، ظاهر دهه 1970 رو به خود گرفت.
18.3. Take on: Assume responsibility for
به عهده گرفتن، تقبل کردن
I’ll take on the project if no one else will.
اگه فرد دیگه ای پروژه رو نگیره، من مسئولیت اون رو به عهده می گیرم.
Do you have time to take on a new project?
آیا وقت داری یک پروژه جدید برداری؟
I took on the project.
من پروژه رو قبول کردم.
18.4. Take on: Attempt to fight or compete with
به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن
I don’t recommend taking on that bully, since he’s bigger than you are.
از اون جایی هیکل اون فرد قلدر از تو بزرگتره، توصیه نمی کنم که باهاش مبارزه کنی.
In tonight’s boxing match, Antonio will take on an undefeated boxer from Argentina.
در مسابقه مشت زنی امشب، “آنتونیو” با یک بوکسور شکست ناپذیر از آرژانتین مبارزه خواهد کرد.
Germany will take on Mexico in the first round of the World Cup.
آلمان در دور اول جام جهانی به مصاف مکزیک خواهد رفت.
Take out Meaning & Examples
19. Take out: Remove something from its place
بیرون کشیدن، پاک کردن، درآوردن
Please take out the trash before the whole house starts to smell.
لطفاً قبل از این که کل خونه بو بگیره، آشغال ها رو بیرون ببر.
I took the letter out of the envelope.
من نامه رو از پاکت بیرون آوردم.
I got my wisdom tooth taken out.
من دندون عقلم رو درآوردم.
I took out my wallet from my bag.
من کیف پولم رو از کیفم بیرون آوردم.
Try this. It should take out the stain.
این رو امتحان کن. این باید لکه رو پاک کنه.
Sam took out a pen to note down the supplier’s address.
“سم” خودکاری بیرون آورد تا آدرس تهیه کننده رو بنویسه.
19.1. Take out: Obtain something official, such as a loan, license or insurance policy
پر کردن درخواست یا تقاضا به منظور گرفتن وام
She took out a loan from the bank.
او از بانک وام گرفت.
Many homeowners take out a mortgage when they buy property.
بسیاری از صاحب خانه ها موقع خرید ملک، درخواست وام مسکن می دهند.
19.2. Take out: Invite someone out socially, especially on a date
دعوت کردن، همراهی کردن
Let me take you out for dinner.
اجازه بده برای شام همراهیت کنم.
I’m taking my girlfriend out to dinner on our anniversary.
من قصد دارم دوست دخترم رو در سالگرد آشناییمون به شام دعوت کنم.
David took his girlfriend out for dinner.
“دیوید” دوست دخترش رو برای شام همراهی کرد.
Her boyfriend took her out for a meal on her birthday.
دوست پسرش اون رو در روز تولدش برای غذا خوردن دعوت کرد.
19.3. Take out: Buy food from a restaurant and eat it elsewhere
غذای بیرون بر
Do you want that to eat in or take out?
غذا رو همین جا می خورید یا بیرون می برید؟
وقتی بحث غذا میاد وسط، هر دو عبارت ‘take out’ و ‘take away’ یک معنی رو میدن؛ خرید غذا از رستوران و خوردن اون در جای دیگه. اما ‘take away’ بیشتر در بریتانیا و ‘take out’ بیشتر در آمریکا رایج هست و استفاده میشه.
19.4. Take someone out: Kill or destroy someone/something
از بین بردن، نابود کردن
His entire army unit got taken out in Afghanistan.
تمام ارتش او در افغانستان کشته شدند.
20. Take it out of you: Something that requires a lot of effort and makes you tired
طاقت فرسا
The journey to work this morning was a nightmare! It really took it out of me.
سفر کاری امروز صبح ، یه تجربه وحشتناک بود! واقعاً انرژی زیادی ازم گرفت.
21. Take something out on someone: To treat someone badly because you feel upset or angry
دق دل سر کسی خالی کردن
Sorry, I was very upset yesterday and I took it out on you.
ببخشید، دیروز خیلی ناراحت بودم و اون رو سر تو خالی کردم.
Hey, I know you had a terrible day at work – but don’t take it out on me!
ببین، می دونم روز افتضاحی سر کار داشتی – اما دق و دلت رو سر من خالی نکن.
Take over Meaning & Examples
22. Take over: Adopt a responsibility or duty from someone else
به دست گرفتن، عهده دار شدن، کنترل (جایی یا چیزی) به دست کسی افتادن
He will take over the job permanently when the accountant retires.
وقتی که حسابدار بازنشست میشه، او کارش رو به طور دائم تحویل می گیره.
Germany took over several other countries during World War II.
آلمان در طول جنگ جهانی دوم، کنترل چندین کشور دیگر را به دست گرفت.
Susan is taking over from Anna as manager.
“سوزان” به جای “آنا” و به عنوان سرپرست، کنترل امور رو به دست گرفته.
22.1. Take over: Relieve someone temporarily
جایگزین شدن به صورت موقت
If you will take over driving, I’d like to get some sleep.
دوس دارم کمی بخوابم، البته اگه بتونی موقتاً به جای من رانندگی کنی.
22.2. Take over: Buy out the ownership of a business
خرید مالکیت یک کسب وکار
Facebook took over WhatsApp in 2014.
فیسبوک در سال 2014 ، مالکیت واتس آپ رو در اختیار گرفت.
22.3. Take over: Annex a territory by conquest or invasion
تصرف کردن، تصاحب کردن (از سر قدرت و زورگویی)
Ancient Rome took over lands throughout the known world.
رم باستان، سرزمین های زیادی را در سرتاسر جهان به تصرف درآورد.
When the protests started the army took over.
وقتی اعتراضات شروع شد، ارتش قدرت رو به دست گرفت.
22.4. Take over: Become more successful (than someone or something else)
مسلط شدن، چیره شدن
Tiger Woods has taken over as the top golfer.
” Tiger Woods” لقب گلف باز برتر را از آن خود کرده است.
Her desire to win took over.
تمایل به برنده شدن، بر او چیره شد.
Take pity, Take to Meaning & Examples
23. Take pity: Show compassion (towards)
ترحم و دلسوزی کردن
Someone please take pity on that homeless man in the rain and give him a place to stay overnight.
لطفاً یه نفر به این مرد بیخانمان در بارون رحم کنه و یه جا برای موندن بهش بده.
24. Take to: Adapt to; to learn, grasp or master
عادت کردن، خوگرفتن، خیلی خوب آموختن
She took to swimming like a fish.
اون خیلی ماهرانه و مثل ماهی شنا می کرد.
It was only the teacher’s first class but the students really took to him.
این فقط اولین کلاس معلم بود، اما دانش آموزان واقعاً به او خو گرفتن.
My parents took to James immediately
والدینم خیلی زود به “جیمی” عادت کردن.
24.1. Take to: Enter; to go into or move towards
وارد شدن، پا گذاشتن
As the train rushed through, thousands of birds took to the air at once.
همچنان که قطار به سرعت عبور کرد، ناگهان هزاران پرنده در هوا به پرواز در اومدن.
24.2. Take to: Begin, as a new habit or practice
پرداختن، شروع کردن (به کار یا مطالعه و غیره)
After the third one was rejected, she took to asking the department to check the form before she submitted it.
او بعد از رد شدن سومین درخواستش، شروع کرد به پیگیری از دپارتمان تا قبل از فرستادن دوباره فرم، اون رو بررسی کنن.
She’s taken to drinking green tea every morning.
او اخیراً هر روز صبح، چای سبز می نوشه.
He’s taken to walking in the park every morning.
او جدیداً هر روز صبح در پارک قدم می زنه.
Take up Meaning & Examples
25. Take up: Pick up
بلند کردن، بالابردن
The reel automatically took up the slack.
قرقره به طور اتوماتیک طناب شُل رو بالا برد.
25.1. Take up: Begin doing (an activity) on a regular basis
شروع کردن (اغلب به عنوان عادت یا سرگرمی)
I’ve taken up knitting.
من بافندگی رو شروع کردم.
I’ve recently taken up yoga.
من اخیراً به طور مرتب یوگا کار می کنم.
She took up swimming and started going twice a week.
او شروع کرد به شنا رفتن و اون رو از دوبار در هفته آغاز کرد.
My father took up golf when he retired.
پدرم بعد از بازنشستگی شروع کرد به گلف بازی.
25.2. Take up: Address (an issue)
مطرح کردن، عنوان کردن (یک موضوع)
Let’s take this up with the manager.
بیا این موضوع رو با مدیر مطرح کنیم.
If you don’t like the way I do my job, take it up with my manager.
اگر از روشی که من کارم رو انجام می دهم خوشت نمیاد، اون رو با سرپرستم عنوان کن.
When she read about the libraries closing, she took up the issue with her MP (Member of Parliament, local politician).
وقتی او درمورد بسته شدن کتابخانه ها مطلع شد، موضوع رو با عضو پارلمان مطرح کرد.
If you’re unhappy with the service, you’ll have to take it up with my manager.
اگه از نحوه رسیدگی راضی نیستی، باید اون رو با مدیر درمیون بگذاری.
25.3. Take up: Occupy; to consume (space or time)
وقت صرف کردن، جا پر کردن
The books on finance take up three shelves.
کتاب های امور مالی، سه قفسه رو پر کردن.
These books are taking up all the space in my room.
این کتاب ها تمام فضای اتاقم رو اشغال کردن.
Last month an urgent project took up all my spare time.
ماه گذشته یک پروژه فوری و ناگهانی تمام وقتم رو گرفت.
I know you’re busy so I won’t take up too much of your time.
میدونم که سرت شلوغه، پس زیاد وقتت رو نمی گیرم.
There’s not much space here. The big table takes up too much room.
دیگه فضای خالی زیادی اینجا نداریم. این میز بزرگ بیش از حد اتاق رو اشغال کرده.
25.4. Take up: Shorten by hemming
تو گرفتن، کوتاه کردن (لباس و غیره)
If we take up the sleeves a bit, that shirt will look much better on you.
اگه آستین های این پیراهن رو کمی کوتاه کنیم، خیلی بهتر به نظر می رسه.
That skirt is too long for you. It will need to be taken up.
این دامن برات خیلی بلنده. لازمه که کوتاه بشه.
25.5. Take up: Accept (a proposal, offer, request, etc.) from
تأیید کردن، قبول کردن (پیشنهاد، درخواست و غیره)
Shall we take them up on their offer to help us move?
آیا باید پیشنهاد اون ها رو برای کمک به اسباب کشی قبول کنیم؟
“When you travel to China, you’re welcome to stay at my house.” “Really? I might take you up on that!”
“وقتی برای مسافرت به چین میای، خوشحال میشم که در خونه من بمونی.” “واقعاً؟ احتمالاً این پیشنهاد رو قبول کنم!”
He was offered a promotion at work and, although it was a lot more work, he took up the challenge.
به او پیشنهاد ترفیع در کار داده شد و اگرچه همراه با انجام وظایف بیشتر بود، اما اون رو قبول کرد.
I can show you round London if you like. – I’ll take you up on that (offer)!
اگه مایل باشی، من می تونم اطراف لندن رو بهت نشون بدم. – پیشنهادتو قبول می کنم.
25.6. Take up: Resume
ادامه دادن، از سر گرفتن
Let’s take up where we left off.
بیا کار رو دوباره از همون جایی که متوقف کردیم، از سر بگیریم.
When David left the police, Anna took up his unfinished case.
وقتی “دیوید” از نیروی پلیس خارج شد، “آنا” پرونده ناتموم اون رو ادامه داد.
She took up the story where Bill had left off.
او داستان رو از همون جایی که “بیل” قطع کرده بود، از سر گرفت.
25.7. Take up: Start working at a job
شروع کار تازه
He will take up his position next week.
او هفته آینده در پست جدیدش مشغول به کار میشه.
While writing his first book Tony took up a job as a teacher.
“تونی” در حالی که مشغول نوشتن اولین کتابش بود، شغل خود رو به عنوان معلم آغاز کرد.
25.8. Take up: Get into a particular position
جای گرفتن
She took up a position in the corner of the room.
او در گوشه ای از اتاق جای گرفت.
26. Take up with: Form a close relationship with (someone)
همدم و همنشین شدن با (کسی)، دوست کسی شدن
I hear that John has taken up with Jane.
شنیدم که “جان” با “جین” دوست شده.
Take upon oneself, Take through Meaning & Examples
27. Take upon oneself: Assume personal responsibility for
مسئولیت کاری را پذیرفتن، به عهده گرفتن
That’s an awful lot of work to take upon yourself.
این کار خیلی بزرگیه که خودت مسئولیت کارهات رو بر عهده بگیری.
He took it upon himself to show the guests around.
او خودش این مسئولیت رو بر عهده گرفت که اطراف رو به مهمان ها نشون بده.
I took it upon myself to give him the bad news.
من مسئولیت رساندن اون خبر ناگوار رو به او برعهده گرفتم.
28. Take through: Explain something; give a tour of a place
توضیح دادن؛ بازدید از یک مکان
Stop by, and I’ll take you through the new headquarters.
صبر کن، من تو رو با مرکز جدید فرماندهی آشنا می کنم.
Let me take you through the procedure for operating this machine. First, you need to…
اجازه بده اصول کار با این دستگاه رو توضیح بدم. اول باید ….
Let me take you through the instructions for the exam.
اجازه بده راهنمایی های لازم برای امتحان رو برات توضیح بدم.
If you don’t understand what you’re meant to do, I can take you through it.
اگه متوجه نمیشی که باید چیکار کنی، من می تونم برات توضیح بدم.
برخی افعال عبارتی دارای معانی متفاوتی به صورت رسمی و غیر رسمی هستن و مفهوم و منظور اصلی رو فقط میشه از متن متوجه شد. مثلاً فعل ‘take in’ هم می تونه معنی “درک کردن و فهمیدن” بده و هم معنی “کوچک کردن لباس” رو داشته باشه. همچنین فعل take something back’ هم به معنی “پس دادن جنس به فروشگاه” هست و هم به معنی “پس گرفتن حرف یا ادعا” و یا فعل ‘take off’ می تونه هم به معنی “بلند شدن هواپیما” باشه و هم به معنی “موفقیت و پیشرفت ناگهانی”.
افعال عبارتی در محاورات بومی زبانان انگلیسی بسیار رایج هستن. مثلاً از عبارت ‘take off’ برای زمانی استفاده کنین که میخواین ناگهان جایی رو ترک کنین، از ‘take up’ برای شروع یه فعالیت یا سرگرمی و از ‘take down’ برای بیان مغلوب و خوار کردن کسی. دفعه بعد وقتی یه برنامه یا فیلم به زبان انگلیسی نگاه کردین، سعی کنین افعال عبارتی که با ‘take’ میشنوین رو یادداشت کنین و ببینین که کجا استفاده میشن.
حالا که توضیحات کامل در مورد عبارات فعلی با take را بررسی کردیم، پیشنهاد می کنم در آزمون زیر شرکت کنید و میزان یادگیری خود را از این مطلب بسنجید!

یکی از مشکلات اساسی داوطلبان کنکور، پاسخگویی به سؤالات درک مطلب است. هر داوطلبی باید به سؤالات دو متن در مدت زمانی اندک (5 دقیقه برای 4 سؤال هر متن) پاسخ دهد و این کار نیاز به مهارت و سرعت عمل دارد.
7 اصل مهم درک مطلب کنکور
یکی از مشکلات اساسی داوطلبان کنکور، پاسخگویی به سؤالات درک مطلب است.
هر داوطلبی باید به سؤالات دو متن در مدت زمانی اندک (5 دقیقه برای 4 سؤال هر متن) پاسخ دهد و این کار نیاز به مهارت و سرعت عمل دارد. در حال حاضر تعدادی کتاب درمورد درک مطلب در بازار موجود هستند که خواندن آن ها می تواند تا حدی مشکل گشا باشد، اما اکثر داوطلبان با توجه به حجم زیاد دیگر درس ها شاید فرصت تهیه و مطالعه این کتب را نداشته باشند.
دراین مقاله سعی می کنیم به طور خلاصه و مفید، به 7 اصل طلایی در درک مطلب اشاره کنیم. امیدوارم مورد توجه و استفاده شما عزیزان قرار بگیرد.
اصل اول: ابتدا از سؤالات متن شروع می کنیم و زیر کلمه یا کلمات کلیدی آن ها خط می کشیم.
چرا؟ چون همان کلمه یا مشابه آن در متن موجود است، بنابراین این کار در یافتن سریع پاسخ مناسب در متن کمک زیادی به ما می کند. در این مرحله، از خواندن گزینه ها صرف نظر می کنیم چون زمان بر خواهد بود. ممکن است تشخیص کلمه مهم در ابتدا برایتان دشوار باشد، اما به مرور زمان و با تمرین، این کار راحت تر می شود.
مثال: در سؤالات زیر کدام کلمه از نظر شما کلمه کلیدی محسوب می شود؟
1. When the new crescent moon was seen in the sky at sunset ………………………… .
2. According to the passage, much of Adam’s work was done ………………………… .
پاسخ:
1. new crescent moon
2. Adam’s work
اصل دوم: به برخی از سؤالات باید نقداً و بلافاصله بعد از خواندن آن ها پاسخ داد.
یعنی صبر نمی کنیم که خواندن سؤالات تمام شود و بعد به سراغ آن ها برویم. این گروه از سؤالات نسبتاً ساده ترند و به 10 گروه زیر تقسیم می شوند:
1. مترادف کلمه دارای زیرخط در متن
اگر آن کلمه برایتان آشنا باشد، این تست مشابه تست های واژگان خواهد بود و پاسخ دادن به آن دردسری نخواهد داشت. اما اگر آن کلمه خارج از کتاب باشد، باید هر چهار گزینه را جایگزین آن کلمه در متن کنیم. هر گزینه که معنی جمله را کامل کند، پاسخ مورد نظر خواهد بود.
مثال:
3. If they painted, landscape, for instance, they were apt to go to distant places ………………………… .
(سراسری انسانی – 89)
The word “apt” in line 3 is closest in meaning to ………………………… .
1) safe
2) calm
3) aware
4) ready
پاسخ: گزینه 4
2. مرجع ضمیر
مرجع ضمیر به احتمال زیاد در جمله یاجملات قبلی است، اما گاهی اوقات ممکن است در جمله بعدی موجود باشد. اگر جمله دارای ضمیر را معنی کنیم، در یافتن مرجع آن بهتر تصمیم گیری خواهیم کرد.
مثال:
4. And even while they are still quite young, children can do a lot of useful jobs on a small farm.
(سراسری زبان – 86)
The word “they” refers to ………………………… .
1) parents
2) people
3) family
4) children
پاسخ: گزینه 4
3. ایده اصلی متن یا پاراگراف
ایده اصلی (mainly / main idea) معمولاً در سطر اول متن یا پاراگراف وجود دارد. برای اطمینان از درستی پاسخ، بهتر است سطرهای اول هر پاراگراف را بخوانید و همیشه پاسخی را انتخاب کنید که جامع تر از سایر گزینه ها باشد.
مثال:
5. The railway made it possible to carry goods and people overland for long distances at high
speed ………………………… .
(سراسری ریاضی – 87)
The passage is mainly about ………………………… .
1) The railway engine
2) The wagon wheels
3) The Industrial Revolution
4) The development of railway
پاسخ: گزینه 4
4. سؤالاتی که دارای یک اسم خاص یا عدد هستند
یافتن اسم خاص که با حرف بزرگ شروع می شوند یا عدد در متن، کار بسیار راحتی است. با خواندن جمله ای از متن که آن عدد یا اسم خاص در آن آمده و یا جمله قبل و بعد از آن، به گزینه صحیح پی می بریم.
مثال:
In 1835 a group of American settlers in Texas revolted against Mexico. They wanted to set up an independent state of Texas ………………………… .
(سراسری خارج – 89)
6. The American settlers in Texas revolted against Mexico because they wanted ………………………… .
1) to build the castle of Alamo
2) to set up an independent state of Texas
3) to attach Mexico to the United States
4) to push Spain out of Mexico
پاسخ: گزینه 2
5. سؤالات ناقص
نیمی از جمله متن در سؤال آمده است، نیمه دیگر را در متن پیدا می کنیم و پاسخ صحیح را علامت می زنیم.
مثال:
This will depend on a very much wider acceptance of family planning and this, in turn, will mean basic changes in people’s ideas.
(سراسری زبان – 86)
7. the writer mentions that, before deciding upon family planning, ………………………… .
1) people in poor countries should be moved to urban areas
2) governments of poor countries should change people’s income and ideas
3) governments of developing countries must forbid parents from using child labor on farms
4) developed countries should help developing ones to improve their standards of living
پاسخ: گزینه 2
6. سؤالات معلومات عمومی
برخی سؤالات از موضوعات کلی عمومی و اجتماعی یا از موضوعات مربوط به کتاب درسی طرح شده اند. برای پاسخگویی به این نوع سؤالات لازم نیست که به متن مراجعه کنیم؛ کافی است که چهار گزینه را بخوانیم و از بین آن ها، جواب منطقی را پیدا کنیم.
مثال:
8. According to the passage, special schools are only for ………………………… .
(سراسری انسانی – 87)
1) deaf and blind children
2) handicapped or talented children
3) children who have artistic and musical abilities
4) children who have mental and behavioral problems
پاسخ: گزینه 2
7. سؤالات دارای واژه Except (به جز) با گزینه های کوتاه یا تک کلمه ای
یکی از سؤالات رایج در درک مطلب کنکور عبارت است از: همه موارد زیر در متن آمده به جز (Except).
برای پاسخگویی به این سؤال، چهار گزینه را می خوانیم و در متن به دنبال یکی از آن ها می گردیم. به محض پیدا کردن یکی از آن چهار گزینه، به خطوط قبل و بعد از آن نگاه کرده و دو گزینه دیگر را که در نزدیکی آن گزینه هستند، پیدا می کنیم. با این روش ساده، گزینه ای که در متن نیامده یا با فاصله از آن سه گزینه در متن آمده است، مشخص می شود.
مثال:
9. Politics was not Shaw’s only interest, for he loved art, music, and theater and wrote about these subjects for newspapers and magazines.
(سراسری تجربی – 85)
The passage says that Bernard Shaw’s works were directly related to all of the following Except ………………………… .
1) plays
2) art of writing
3) art and music
4) theater
پاسخ: گزینه 2
8. سؤالات دارای واژه هایdefine و یا definition
سؤالاتی که در این بخش مطرح می شود عبارت است از: کدامیک از گزینه های زیر در متن تعریف شده است؟
بعضی از کتاب های کنکور به دانش آموزان می گویند که چهار گزینه را در متن پیدا کنند تا متوجه شوند تعریف کدامیک در متن آمده است، اما این کار زمان بر است. راه ساده تر این است که به وجود علائم زیر در متن توجه کنیم:
همانطور که می بینید، تعریف یک کلمه بین دو ویرگول، دو خط فاصله یا دو پرانتز می آید؛ گزینه مورد نظر درست قبل از این علائم قرار دارد.
مثال:
10. Poor countries cannot afford social services and old age pensions – the money they receive from the government when they become old and can’t work – and people’s incomes are so low they have nothing to save for the future.
(سراسری زبان – 86)
For which of the following has the writer given a definition?
1) pension
2) insurance
3) family planning
4) population increase
پاسخ: گزینه 1
9. یک سؤال دارای کلمه پرسشی (Wh-question)
این گونه سؤالات قطعاً کلماتی کلیدی دارند که در متن به راحتی پیدا می شوند.
مثال:
11. With the development of the steam engine, the way was open for the start of the railway age.
(سراسری ریاضی – 87)
What happened when the steam engine was made?
1) The railway age began.
2) L-shaped rails came into use to guide the wagon wheels.
3) The “plate ways” and “tram ways” were used in South Wales until 1804.
4) Richard Trevithick worked on a stream locomotive weighting 20 tones.
پاسخ: گزینه 1
10. عین جمله ای از متن، داخل علائم نقل قول در سؤال آمده است
در این مورد خاص، آن جمله را در متن پیدا می کنیم. اگر پاسخ در خود آن جمله نبود، به جملات قبل و بعد آن توجه می کنیم.
مثال:
12. Milton was born in London and went to St. Paul’s school, where he was so eager to learn, that said, “From the twelfth year of my age, I scare ever went to bed before midnight.”
(سراسری هنر – 89)
From the sentence “I scare ever went to bed before midnight” we conclude that Milton ………………………… .
1) had sleeping problems
2) stayed up studying
3) was not tired
4) loved the night time
پاسخ: گزینه 2
اصل سوم: بعد از پاسخگویی به سؤالات ساده، به سراغ سؤالات دشوار می رویم.
این سؤالات فاقد کلمه کلیدی هستند، معمولاً گزینه های طولانی دارند و بسیار زمان بر می باشند. ما آن ها را به 7 گروه زیر تقسیم می کنیم:
1. بهترین عنوان برای متن (best title / topic / subject)
در این مورد گاهی می توان پاسخ را در سطر اول متن یافت. اگر در سطر اول موجود نبود، باید سطرهای اول هر پارگراف و سطر آخر متن را بخوانیم تا در مورد بهترین عنوان که جامع تر و کلی تر از سایر گزینه هاست، نتیجه گیری بهتری داشته باشیم.
مثال:
13. Studies show that rapid increase in population growth creates problems for developing countries.
(سراسری زبان – 86)
What is the best title for passage?
1) Reasons for population increase
2) Children’s function in poor countries
3) People’s income in developing countries
4) Family planning programs in developing countries
پاسخ: گزینه 1
2. کدام گزینه صحیح / نادرست است (True / False questions)
در برخورد با این نوع سؤالات، باید ابتدا مشخص کنید که به دنبال گزینه درست (√) یا نادرست (×) هستید و با گذاشتن علائم √ و × کنار سؤال، این مسئله را از ابتدا برای خودتان مشخص کنید.
مثال:
√True
×False
×Not True
√Not False
×All True Except
√All False Except
سپس به گزینه هایی توجه می کنیم که دارای عدد یا اسم خاص هستند، چرا که یافتن این موارد در متن دشوار نیست و به زمان کمتری نیاز دارد. اگر چنین گزینه هایی وجود نداشتند، کلمات کلیدی آن ها را در متن پیدا می کنیم تا به درستی و نادرستی بودن آن ها پی ببریم. در ضمن باید توجه داشته باشیم که کلمات محدود کننده مانند never، none، only، just و … و نامحدود کننده مانند every، all، always و … معمولاً باعث می شوند که گزینه ای نادرست شود.
مثال:
14. Which sentence is correct according to this passage?
(سراسری زبان – 81)
1) That rope was used to obtain water from deep wells only.
2) That rope was used just to pull large stones.
3) That rope was used only to tie animals.
4) That rope was used for many different purposes.
پاسخ: گزینه 4
3. سؤالاتی که فاقد کلمه کلیدی هستند، مانند
According to the passage, ………………………… .
The passage points out that ………………………… .
برای پاسخگویی به این گونه سؤالات، به کلمات کلیدی گزینه ها توجه می کنیم و با یافتن آن ها در متن به صحت و سقم آن ها پی می بریم.
4. متن به کدامیک از سؤالات زیر پاسخ می دهد؟
Which of the following questions does the passage answer?
این نوع سؤال، اولین بار در سال 1391 جزو سؤالات دشوار درک مطلب مطرح شد. برای پاسخگویی به این سؤال وقت گیر، همانند سؤالات دشوار قبلی باید به کلمات کلیدی گزینه ها توجه کنیم و با یافتن آن ها در متن، به گزینه صحیح پی ببریم.
5. وجود کلمه Except در سؤال به همراه گزینه های طولانی
در این جا هم باید به کلمات کلیدی گزینه ها توجه کنیم.
6. اگر متن ادامه پیدا کند، پاراگراف جدید در مورد چه موضوعی خواهد بود؟
پاسخ دادن به این سؤال نیاز به دقت فراوان دارد. بهترین روش این است که جمله آخر متن را بخوانیم و با توجه به آن، گزینه صحیح را علامت بزنیم.
7. سؤالات متفرقه
به عنوان مثال، نقش پاراگراف 3 در ارتباط با پاراگراف های قبلی چیست؟
دانستن تکنیک های قبلی و کمی خلاقیت در پاسخگویی به این نوع سؤالات کمک بسزایی می نماید. مثلاً وقتی صحبت از نقش یا function یک پاراگراف می شود، باید به جمله اول آن توجه کنیم تا به ارتباط آن با پاراگراف های قبلی پی ببریم.
اصل چهارم: اگر در حین خواندن متن به کلمات ناآشنا برخورد کردیم، باید از دو تکنیک زیر استفاده کنیم:
1. حدس زدن (Guessing): حدس زدن معنی کلمه با استفاده از مفهوم کلمات قبل و بعد آن.
2. نادیده گرفتن (Ignoring): نادیده گرفتن کلمات دشوار و بسنده کردن به مفهوم کلی جملات.
اصل پنجم: برای خواندن متن، به کارگیری دو روش زیر سودمند خواهد بود:
الف) Scanning: جستجوی سریع برای یافتن کلمه مورد نظر. اغلب سؤالات ساده را می توان با این روش پاسخ داد.
ب) Skimming: خواندن روزنامه وار، اجمالی و سریع متن برای پی بردن به مفهوم کلی.
اصل ششم: از ترجمه کردن متن که بسیار زمان بر است و دوباره خواندن آن که ناشی از وسواس ذهنی خواننده است، اجتناب کنید.
اصل هفتم: اگر به دنبال تضمین موفقیت خود در این بخش مهم از کنکور هستید، تا آن جا که امکان دارد تمرین کنید.
بهتر است که قبل از کنکور حداقل به 100 متن درک مطلب پاسخ دهید.
اصول هفتگانه درک مطلب را با شما در میان گذاشتم. اگر به دنبال نتیجه ای مطلوب هستید، به آن ها عمل کنید و خواندن این مقاله را به دوستانتان توصیه کنید.
نویسنده: کامران معتمدی
منبع: دکتر زبان

برای بسیاری از دانش آموزان کنکور همواره این سوال وجود دارد که چگونه سریع تر لغات را یاد بگیریم؟ من کامران معتمدی هستم و در این مقاله قصد دارم راهکارهایی ساده ولی کاربردی را به شما دوست خوبم نشان دهم که با استفاده از آنها می توانید لغات را سریع تر به خاطر بسپارید.
10 روش یادگیری لغات زبان انگلیسی
آیا می خواهید بدانید 10 روش یادگیری لغات زبان انگلیسی چه هستند؟ برای بسیاری از دانش آموزان کنکور همواره این سوال وجود دارد که چگونه سریع تر لغات را یاد بگیریم؟
من کامران معتمدی هستم و در این مقاله قصد دارم راهکارهایی ساده ولی کاربردی را به شما دوست خوبم نشان دهم که با استفاده از آنها می توانید لغات را سریع تر به خاطر بسپارید.
این راهکارها هر چند ساده به نظر می رسند ولی حاصل تجربه بیش از دو دهه آموزش من در زمینه تدریس و نیز تالیف بیش از 22 جلد کتاب در حوزه کنکور هستند.
پس، اگر می خواهید سریع تر به واژگان زبان انگلیسی مسلّط شوید و آن ها را به حافظه درازمدت خود بسپارید، به روش های ارائه شده در زیر توجه بفرمایید و سعی کنید از آنها استفاده کنید.
1- از مثال استفاده کنید.
اگر لغات را با مثال بیاموزید، با کاربردشان در جمله هم آشنا می شوید. یادگیری هر واژه با کمک مثال، بهترین و مؤثرترین روش آموزش لغات محسوب می شود. مثال لزوماً یک جمله طولانی نیست؛ بلکه می تواند تنها یک عبارت کوتاه باشد.
مثلاً blood pressure (فشار خون) مثال خوبی برای هر دو واژه blood و pressure است. درک مثال ها نباید دشوار باشد. بهترین مرجع برای پیدا کردن مثال، دیکشنری انگلیسی به انگلیسی Oxford یا Longman است. می توانید جمله متنی که خوانده اید را عیناً به عنوان مثال بازنویسی کنید و یا این که از مثال های ساده شخصی استفاده کنید.
2- از مترادف / متضاد استفاده کنید.
بهتر است که هر کلمه انگلیسی را با مترادف یا متضاد آن یاد بگیریم. با این روش احتمال فراموش کردن کلمات کاهش می یابد. به عنوان مثال:
اتفاق افتادن = happen = take place = occur
جمع ≠ مفرد plural ≠ singular
پیدا کردن مترداف ها و متضاد ها کار دشواری نیست. کافی است به دیکشنری انگلیسی به انگلیسی Oxford یا Longman مراجعه کنید و یا این که یک فرهنگ مترادف و متضاد (dictionary of synonyms and antonyms) و یا فرهنگ موسوم به thesaurus خریداری نمایید.
3- از کلمات هم خانواده استفاده کنید.
وقتی به کلمه ای مانند Certain (مطمئن) برخورد می کنید، با کمک دیکشنری کلمات هم خانواده آن را هم یاد بگیرید: Certainly (مطمئناً) و Certainty (اطمینان). با این کار، با یک تیر چند هدف را نشان می زنید.
یعنی چند کلمه جدیدتر هم یاد می گیرید؛ ضمن این که ماندگاری و تثبیت آن کلمه را در ذهنتان عمیق تر و بیشتر خواهید کرد. یک کلید به راحتی گم می شود اما بعید است که یک دسته کلید را به یکباره گم کنید. یادگیری کلمات هم خانوده، حکم آن دسته کلید را دارد که امکان گم شدنش کمتر خواهد بود.
4- از پسوند، پیشوند و ریشه کلمات استفاده کنید.
تسلط به پسوندها، پیشوندها و ریشه کلمات، تسلط به واژگان بیشماری را برایتان میسر می سازد. مثلاً پسوند -less به معنی without (بدونِ) در واژه های زیر دیده می شود:
آواره = homeless
بیشمار = countless
بی دقت = careless
بی سیم = wireless
نترس و دلیر = fearless
ناامید = hopeless
پیشوند pre- (پیش، قبل) در کلمات زیر به کار رفته است:
دوران قبل از جنگ = prewar period
پیش دانشگاهی = pre-university
پیشگویی کردن = predict
پیش پرداخت/ بیعانه = prepayment
به ریشه geo (زمین) در واژه های زیر دقت کنید:
هندسه = geometry
(شناسی study = logy) زمین شناسی = geology
گیتا شناسی/ جغرافی = geography
ژئوفیزیک = geophysics
لیست کامل پسوندها، پیشوندها و ریشه کلمات را می توانید در انتهای دیکشنری های معتبر یا از اینجا ببینید.
5- از کلمات مشابه استفاده کنید.
کلمات شبیه به هم برای زبان آموزان گیج کننده و دردسر آفرین هستند. آن ها را زیر هم بنویسید و به صورت گروهی یاد بگیرید تا ذهن شما تفاوت بین آن ها را درک کند. مثلاً:
پذیرفتن accept
جنبه، وجه، لحاظ aspect
انتظار داشتن expect
به جز except
لهجه accent
احترام، احترام گذاشتن respect
برای هر کدام یک مثال بنویسید تا آن ها را راحت تر به ذهن بسپارید. با توجه نشان دادن به این دسته کلمات، به کابوس یادگیری آنها پایان بدهید.
6- از روش تصویرسازی ذهنی استفاده کنید.
چینی ها ضرب المثلی دارند که می گوید: “یک تصویر از هزار کلمه قدرتمند تر است.” اگر تصویری از یک کلمه در ذهن ساخته نشود، آن کلمه محکوم به فراموشی خواهد بود. چون ذهن انسان ابر رایانه ای است که با تصاویر کار می کند. به یک مثال توجه بفرمایید.
واژه vessel به معنای “ظرف، کشتی و رگ” مربوط می شود و همانطور که می بینید، بین این معانی هیچ ارتباط منطقی وجود ندارد. اما با تصویرسازی ذهنی می توان آن ها را برای همیشه فرا گرفت و هیچ گاه فراموش نکرد!
یک کشتی بادبانی به رنگ مشکی را تصور کنید که در دریایی آرام با هوایی آفتابی حرکت می کند. کنجکاو می شویم که نام آن را بدانیم. وقتی اطراف بدنه کشتی را نظاره می کنیم، کلمه vessel را می بینیم که به رنگ سفید در قسمت جلو کشتی از پایین به بالا نوشته شده است. پس نام کشتی را پیدا کردیم: vessel . وقتی قدم به عرشه کشتی می گذاریم، از یک بلندگو اعلام می شود که به کشتی vessel خوش آمدید.
اما کسی در آن اطراف به چشم نمی خورد. وارد یکی از کابین ها می شویم. بر روی یک میز، ظرفی بزرگ وجود دارد که بر روی آن هم کلمه vessel به راحتی دیده می شود. کنجکاو می شویم که داخل ظرف را نگاه کنیم. یک صندلی پیدا می کنیم، روی صندلی می ایستیم و داخل ظرف را با زحمت نگاه می کنیم.
از وحشت جیغ می زنیم چون داخل آن ظرف پر از رگ است. ناگهان متوجه می شویم که آن کشتی متعلق به خون آشامانی است که رگ های قربانیان خود را در آن ظرف ها ریخته اند و با کشتی به جزیره ای مخوف می برند تا با آن برای کودکان گرسنه خود اسپاگتی درست کنند!
حال قبل از این که از شدت ترس بیهوش شویم، کلمه vessel را با سه معنی مختلف و بی ربط آن تکرار می کنیم: کشتی، ظرف، رگ. بعید می دانم که شما با این تصویرسازی، کلمه vessel را فراموش کنید. 🙂
7- از روش کدگذاری استفاده کنید.
کدگذاری به این معنی است که هر بخش از یک کلمه انگلیسی را به یک کلمه فارسی ربط دهیم و بعد از مجموع آن بخش ها، معنی آن کلمه را استنباط کنیم. مثلاً برای یادگیری کلمه bother به معنی “اذیت کردن” بگوییم: این کلمه شبیه به brother است و همانطور که می دانیم برادر مهربان است و هرگز اذیت نمی کند، مگر این که بی عار (بی r) باشد. به عبارت دیگر برادر (بی brother (r اذیت خواهد کرد. پس bother به معنی اذیت کردن است.
باید توجه داشت که نمی توان همه کلمات را با این روش یاد گرفت؛ چون گاهی داستانی که از آن کلمه نقل می کنیم، از معنی آن دور شده و پیچیدگی آن به حدی می رسد که اگر آن کلمه را بدون آن روایت یاد می گرفتیم، کارمان راحت تر بود.
متأسفانه عده ای سودجو به اسم استاد زبان، جلساتی ترتیب می دهند و به زبان آموزان وعده می دهند که ما در یک روز به شما لغات زیادی را با روش کدگذاری یاد می دهیم و از قِبَل این وعده پوچ و توخالی، ثروت هنگفتی به جیب خود سرازیر می کنند. باز هم تکرار می کنیم: تعداد کمی از واژه ها را می توان با این روش یاد گرفت اما چون روش تأثیرگذاری است، به آن اشاره کردیم.
8- از فلش کارت استفاده کنید.
یک ورق A4 را به هشت قسمت مساوی تقسیم کنید. برای این کار، آن را از وسط تا کنید و بعد از جدا کردن آن به دو نیمه، هر نیمه را مجدداً به دو قسمت تقسیم کنید. و این کار را مجدداً انجام دهید تا ورق شما به صورت 8 قسمت مساوی درآید. بر روی یکی از برگه ها، پنج کلمه انگلیسی مهم که اغلب فراموش می کنید را بنویسید.
سپس در پشت برگه، معانی فارسی آن ها را به ترتیب یادداشت کنید. این برگه ها را همه جا به همراه داشته باشید: در تاکسی، مترو، مطب دندانپزشکی، فرودگاه و … تا زمانی که نتوانسته اید معانی آن ها را بدون مراجعه به پشت برگه بگویید، آن برگه را دور نریزید. مثلاً:
توجه داشته باشید که: اولاً تعداد کلمات از 5 تا بیشتر نشود چون برای ذهن سردرگمی ایجاد می کند، ثانیاً فقط کلمات دشوار را روی این برگه ها یادداشت کنید؛ یعنی کلماتی که با روش های معمول جذب ذهنتان نمی شوند.
9- ساختن فایل صوتی از واژگان
شما می توانید از دبیر زبان یا دوستی که تسلط نسبی به واژگان زبان دارد بخواهید که از روی کلمات به همراه معانی آن ها با سرعتی آهسته بخوانند و شما با گوشی موبایلتان یک فایل صوتی از صدای آن ها بسازید و با استفاده از هدفون، هر کجا که می روید به آن کلمات گوش بدهید.
بعد از چند بار گوش کردن سعی کنید بلافاصله بعد از پخش آن کلمه از گوشی، معنی آن را جلوتر از گوینده بگویید. هرگاه توانستید بدون اشکال همه آن کلمات فایل صوتی را معنی کنید، مجاز خواهید بود که آن فایل را از حافظه گوشی پاک نمایید.
10- دفترچه لغات تهیه کنید.
یک دفتر 100 برگ یا 200 برگ معمولی را بردارید و هر صفحه آن را به سه ستون تقسیم کنید. در ستون سمت چپ، کلمه انگلیسی، درستون میانی، مترادف یا متضاد آن کلمه به همراه معانی فارسی و در ستون سمت راست، مثالی از آن کلمه را بنویسید. برای مثال به دو واژه زیر اشاره می کنیم:
بهتر است در ستون سمت چپ، تلفظ هر کلمه را به صورت IPA که در دیکشنری موجود است، جلوی آن بنویسید. در ضمن بهتر است هم خانواده ها هم حتی المقدور در زیر آن کلمه به صورت تفکیک شده نوشته شوند.
این دفترچه در حکم حساب بانکی شما در زبان انگلیسی است. هر لغتی که به آن اضافه می کنید، موجودی حسابتان را افزایش می دهد و سود حاصله، موجبات رضایت خاطرتان را فراهم می نماید.
و اما سخن آخر این که شما می توانید برای یاد گیری کلمات انگلیسی از مجموعه ای از این روش ها به صورت ترکیبی استفاده کنید. مثلاً برای یک کلمه هم مثال بزنید، هم مترادف و متضاد بیاورید و همچنین هم خانواده های آن را یاد بگیرید.
امید دارم که با خواندن مقاله 10 روش یادگیری لغات زبان انگلیسی، شوق وعلاقه تان برای یادگیری واژه های انگلیسی افزون شده باشد. تا این روش ها را در عمل اجرا نکنید، متوجه تأثیر آن ها در یادگیری تان نخواهید شد. پس چه بهتر که از همین امروز شروع کنید! و مطالعه این مقاله را به دوستانتان سفارش کنید. مؤید باشد.
از این که نظر خود را در انتهای مقاله 10 روش یادگیری لغات زبان انگلیسی برای ما و خوانندگان مان درج می کنید از شما بینهایت سپاسگزاریم.

آیا می دونید دونستن اصطلاحات مد و فشن در زبان انگلیسی به عنوان بخشی از حوزه واژگان یک ضرورت محسوب میشه؟ اگه بخواین به انگلیسی در مورد مد و سبک پوشش صحبت کنید چی می گین؟ از چه لغات و اصطلاحات مربوط به مد باید استفاده می کنید تا بتونید در مورد ظاهر و نحوه پوشش یک شخص صحبت کنید؟ این روزها و با توجه به تبلیغاتی که از تلویزیون و رسانه های مختلف میشه، روز به روز به […]
اصطلاحات مد و فشن در زبان انگلیسی
آیا می دونید دونستن اصطلاحات مد و فشن در زبان انگلیسی به عنوان بخشی از حوزه واژگان یک ضرورت محسوب میشه؟ اگه بخواین به انگلیسی در مورد مد و سبک پوشش صحبت کنید چی می گین؟ از چه لغات و اصطلاحات مربوط به مد باید استفاده می کنید تا بتونید در مورد ظاهر و نحوه پوشش یک شخص صحبت کنید؟
این روزها و با توجه به تبلیغاتی که از تلویزیون و رسانه های مختلف میشه، روز به روز به تعداد افراد علاقه مند به صنعت مد و پوشاک افزوده میشه و خیلی از کلمه ها و اصطلاحات انگلیسی مربوط به اون وارد زبان ما شده و به کار میره.
اگه شما از اون دسته از افرادی هستین که به این صنعت علاقه دارین و می خواین اصطلاحات خوب و خیلی کاربردی مد و استایل رو به انگلیسی بدونین و از اون ها برای توصیف ظاهر خودتون یا اطرافیانتون استفاده کنین، پس تو این مقاله با من همراه باشین. از این کلمه ها و عبارات مربوط به مد استفاده کنید و سعی کنید مترادف های دیگه ای برای سبک پوشش یاد بگیرید.
تفاوت بین مد و استایل
خیلی از ما، مد و استایل رو با هم یکی می دونیم. اما واقعیت اینه که این دوتا کلمه با هم خیلی فرق دارن. میشه گفت که فشن، مد و استایل، از کلمه های کلیدی دنیای مد هستن و قطعاً اون ها رو بارها و بارها شنیدین. اما معنای دقیق اون ها و تفاوتشون با هم رو هم می دونین؟
الآن معنی دقیق هرکدوم رو توضیح می دم.
مد (فشن) سبکیه که تو یه دوران خاصی محبوب میشه و عده ای ازش استفاده می کنن؛ اما بعد از یه مدتی از تب و تاب می افته. اما استایل (سبک پوشش) روشی هست که شما با اون، ذائقه و سلیقه خودتون در لباس پوشیدن رو به بقیه نشون می دین.
اول چند تا کلمه مربوط به مد و استایل یاد بگیریم و ببینیم چندتاشو می دونستین یا شنیده بودین:
1. fashionable = someone who wears the newest clothes
مد روز
“That style of jeans isn’t very fashionable.” (Opposite – unfashionable / out of fashion)
“اون سبک شلوار جین خیلی مطابق مد روز نیست.”
2. in = if something is “in”, it’s fashionable
مُد روز
“Are skinny jeans still in?”
“آیا شلوار جین های تنگ و چسبان هنوز رو مد هستن؟”
3. a la mode = a French phrase to mean fashionable
مد روز (این لغت فرانسوی است.)
“Vintage fashion is very a la mode at the moment.”
“در حال حاضر سبک لباس های وینتیج خیلی رو مد هستن.”
4. trendy (noun = trend) = fashionable
شیک (اسم = باب روز)
“All her daughters are very trendy.”
“همه دخترانش خیلی شیک و روی مد هستن.”
5. the latest (from the catwalk / runway) = the most recent fashion (from the fashion shows, and modelled on the catwalk / runway)
جدیدترین مد
“I like keeping up with the latest fashions.”
“من دوست دارم طبق جدیدترین مدهای روز پیش برم.”
6. all the rage = currently very fashionable
بسیار رایج
“It’s all the rage to wear your trousers very low on your waist.”
“این که شلوارت رو خیلی پایین تر از کمرت بپوشی بسیار مد هست.”
7. fashion victim = someone who follows fashion but doesn’t think about if it looks good on them
مدپرست / مدگرا
“Why did she get those boots? They’re horrible! I think she’s a bit of a fashion victim.”
” چرا اون چکمهها رو خرید؟ خیلی زشت هستن! به نظرم اون یه جورایی مدپرسته.”
کلمات مترادف استایل (سبک لباس پوشیدن)
اگه بخواین همیشه فقط کلمه style رو تو جملاتتون به کار ببرین، صحبت هاتون خیلی ساده و تکراری به نظر می رسه. پس چند تا کلمه مترادف با اونو یاد بگیرین تا جایگزین style کنین و دیگران رو با دانش واژگانی خودتون حسابی تحت تاثیر قرار بدین.
8. stylish = with style
شیک
“He wore a very stylish waistcoat.”
“اون جلیقه بسیار شیکی پوشید.”
9. chic = elegant
زیبا و شیک
“Parisian women always look so chic.”
“زنان پاریس همیشه بسیار آراسته و شیک به نظر می رسن.”
نکته 1: برای مردان می توانید از کلمه “debonair (متمدن)” یا ” dapper (زنده دل)” استفاده کنید.
“I saw a very debonair man in the street.”
“یک مرد خیلی شیک و متمدن در خیابان دیدم.”
“Who’s that dapper gentleman over there?”
“اون جنتلمن زنده دلی که اونجاست، کیه؟”
نکته 2: (کلمه “dapper” معمولاً برای آقایون سن بالا استفاده می شه.)
10. classy = showing sophisticated taste
خیلی شیک
“She always wears classy jewellery – nothing you can find in the usual high street jewellers.”
“اون همیشه از جواهرات شیک و عالی استفاده می کنه – چیزی که توی خیابون های معمول جواهرفروشی نمی تونین پیدا کنین.”
11. snazzy = stylish
شیک و گیرا
“I like your new shoes. Very snazzy!”
“از کفش های جدیدت خوشم میاد. خیلی شیکن!”
12. a snappy dresser = a person who dresses with great attention to detail and who looks good
فرد شیک پوش
“Colin is a very snappy dresser. He always looks very well presented.”
“کالین یه آدم خیلی شیک پوشه. اون همیشه با ظاهر خیلی خوب دیده میشه.”
13. have a sense of style = know what makes you look good and stylish
داشتن درک از سلیقه و آراستگی
“Carla has such a good sense of style. She always looks fabulous.”
“کارلا درک خیلی خوبی از شیک پوشی داره. اون همیشه فوقالعاده به نظر می رسه.”
14. a style icon = someone who is well known for their sense of style (and who people want to copy)
مظهر شیک پوشی
“Audrey Hepburn is a style icon for millions of women.”
“آدری هپبورن برای میلیون ها زن، نماد و مظهر شیک پوشی است.”
15. to scrub up well = to look good when you make an effort with smart clothes
خوش ظاهر بودن
“I think we’ve scrubbed up pretty well for the wedding!”
“به نظرم به اندازه کافی برای عروسی خوش لباس شدیم!”
انواع استایل
به لباس هایی که پوشیدین نگاه کنین! می دونین تو انگلیسی به ترکیبی که الان پوشیدین چی میگن؟ این جا با چند تا کلمه و مثال براتون توضیح دادم:
16. formal / informal
رسمی / غیر رسمی
“He always wears formal clothes to work. He’s always in a suit.”
“اون همیشه لباس رسمی برای کار می پوشه و کت و شلوار به تن داره.”
17. smart casual = the clothes you can wear which are half way between formal and casual
اسمارت کژوال ( لباس هایی که بین رسمی وغیر رسمی هستند.)
“The invitation says ‘smart casual’ so you don’t need to wear a suit.”
“تو دعوتنامه نوشته که سبک لباس اسمارت کژوال است، بنابراین نیازی نیست کت و شلوار بپوشی.”
18. leisure wear = clothes like tracksuits that you wear to be comfortable at home
لباس راحتی
“We’re always in our ‘leisure wear’ on Sundays.”
“ما همیشه یکشنبه ها لباس راحتی مون رو می پوشیم.”
19. vintage = clothes from more than 30 years ago
وینتیج ( لباس های که متعلق به بیش از 30 سال پیش هستند.)
“If you keep that leather jacket for another few years, it will be vintage!”
اگه چند سال دیگه هم اون کت چرمی رو نگه داری، دوباره مد میشه!”
(به جای کلمه vintage میشه از کلمه ” retro” به معنی “باز رواجی” استفاده کرد.)
عباراتی با “rag“
کلمه “rag” هم از اون عبارت های عامیانه ای هست که برای “لباس و پوشاک” استفاده میشه. تو انگلیسی چند تا اصطلاح داریم که کلمه “rag” در اون ها به کار رفته که فارسی اون رو تا به حال خیلی شنیدین. مثل:
20. the rag trade = the clothing industry
صنعت پوشاک
“Her grandparents worked in the rag trade in East London.”
“پدربزرگ و مادربزگش در صنعت پوشاک در شرق لندن کار می کردن.”
21. from rags to riches = a type of story where someone goes from being poor to very rich
از فرش به عرش ( اشاره به یک داستان که در آن شخصی از فقر به ثروت می رسه.)
“Her new book is a typical rags to riches story.”
“کتاب جدید اون، نوعی داستان از فرش به عرش رسیدنه.”
22. glad rags = your best clothes
لباس پلوخوری
“Look at this photo of us in our glad rags!”
“به این عکس که لباس های پلوخوریمونو پوشیدیم نگاه کن!”
امیدوارم که اگه اهل مد و شیک پوشیدن هستین با استفاده از این کلمات و عبارت ها بتونین خودتون یا استایل و سلیقه خودتون در لباس پوشیدن رو پیدا کنین و خیلی راحت اونو توصیف کنین.
راستی! استایل شما چیه؟ ویژگی های سبک پوششتون رو در بخش نظرات در همین زیر برای ما و دوستان دیگه بنویسید!

تابستان گرم از راه رسیده و بهترین فرصت مهیاست تا ضمن تفریح و مسافرت از درخشش خورشید زیبا لذت ببریم. بیایید در کنار لذت بردن از فرصت تابستان به یادگیری زبان انگلیسی نیز بپردازیم.
52 لغت و اصطلاح داغ تابستانی
تابستان گرم از راه رسیده و بهترین فرصت مهیاست تا ضمن تفریح و مسافرت از درخشش خورشید زیبا لذت ببریم. “52 لغت و اصطلاح داغ تابستانی” به شما این فرصت را می دهد تا در کنار لذت بردن از فرصت تابستان به یادگیری زبان انگلیسی نیز بپردازید. البته شاید بخواهید برای یادگیری انگلیسی در تابستان در کلاسهای مکالمه شرکت کنید یا به طور خودآموز به یادگیری انگلیسی بپردازید.
به هر حال هدفتان هر چه که باشد نیکوست. لابد می دانید یادگیری واژگان و اصطلاحات ضروری در مورد تابستان مانند سایر اصطلاحات ضروری در انگلیسی برای یک زبان آموز لازم و ضروری می باشند. پس، از شما دعوت می کنم وسایل خود را جمع کنید، کرم ضد آفتاب بزنید تا قبل از اتمام تابستان در این مسیر گرم و زیبا به راه بیافتیم!
قبل از هر چیز ابتدا ببینیم معنی تابستان به انگلیسی چیست؟
summer
تابستان، تابستان را در جایی گذراندن
summertime
هنگام تابستان
midsummer, dog days
وسط تابستان، چله تابستان
summery
تابستانی
1. to be off on your vacation
گذراندن تعطیلات
My friends are off on their vacation in Turkey at the moment.
دوستانم در حال گذراندن تعطیلات خود در ترکیه هستند.
2. travel on a shoestring
مسافرت کردن با حداقل بودجه ممکن / مسافرت کردن با بودجه بسیار کم
I really learned how to travel on a shoestring when I studied abroad.
وقتی در خارج تحصیل می کردم، یاد گرفتم که واقعا چطور با حداقل بودجه ممکن سفر کنم.
3. to take a shine to someone
از کسی خوش آمدن / (به کسی) علاقه مند شدن
My younger brother has really taken a shine to you.
برادر کوچکترم واقعاً به تو علاقمند شده است.
4. thrown in at the deep end
در عمل انجام شده قرار گرفتن
On my first day in this job, I was asked to give a report to the board of directors. I was really thrown in at the deep end!
در اولین روز کاری ام، از من خواستند که یک گزارش به هیئت مدیره ارائه بدم. واقعاً در عمل انجام شده قرار گرفتم.
5. to make hay while the sun shines
تا تنور داغ است نان را چسباندن / از فرصت استفاده کردن
The tourists won’t be here forever, so we’d better make hay while the sun shines.
توریست ها همیشه این جا نمیان، پس بهتره از فرصت استفاده کنیم و تا تنور داغه، نان رو بچسبونیم.
6. a drop in the ocean
بسیار اندک / خیلی کم
5,000 new schools are to be built, but this is just a drop in the ocean for such a vast country.
پنج هزار مدرسه جدید در دست احداث است، اما این تعداد مدرسه برای چنین کشور بزرگی خیلی کم است.
7. like water off a duck’s back
آب در هاون کوبیدن / بیهوده، بیاثر
Tom always criticizes Larry, but he ignores it and the criticism is like water off a duck’s back.
«تام» همیشه از « لری» انتقاد می کنه، اما او توجهی نمی کنه و این انتقاد ها بی فایده هستند.
8. like a fish out of water
معذب / غریبی کردن
I went to an office party last night, and I really felt like a fish out of water. I have nothing in common with those people.
دیشب به مهمانی شرکت رفتم و واقعاً احساس غریبی می کردم. چون هیچ وجه اشتراکی با افراد حاضر در مهمانی نداشتم.
9. Indian summer
گرمای پاییزه
Indian summer has been unexpectedly long this year.
امسال، گرمای پاییزه به طور غیر منتظره ای طولانی شده است.
10. the dog days of summer
چله تابستان
During the dog days of summer it’s too hot to work outdoors.
هوا در چله تابستان این قدر گرمه که نمیشه بیرون از خانه کار کرد.
11. the lull (or calm) before the storm
آرامش قبل از طوفان
It was like the calm before the storm, as I knew difficult times were to come.
مثل آرامش قبل از طوفان بود، چون می دونستم که دوران سختی پیش رو است.
12. full of hot air
چرت و پرت گفتن
I did not believe a word she said. She was full of hot air.
حتی یک کلمه از حرف های او را باور نمی کنم، خیلی چرت و پرت می گوید.
13. under the sun
در جهان / در دنیا
London’s Oxford Street has every shop under the sun; it is always at its busiest on a Thursday.
در خیابان آکسفورد لندن همه نوع فروشگاههای جهان را شامل میشه و همیشه روزهای پنج شنبه در اوج شلوغیه.
14. a/(one’s) place in the sun
جایگاه یا موقعیت مطلوب
He was one of those people who was always looking for his place in the sun.
او یکی از کسانی بود که همیشه دنبال موقعیتی مطلوب می گشت.
Your place in the sun will be assured when you win this match.
وقتی در این مسابقه برنده بشین، جایگاه و موقعیت مطلوبتون قطعی خواهد شد.
15. a cold day in July
یک روز سرد در جولای (مرداد)، اتفاق محال
It’ll be a cold day in July before I buy you a new car.
از محالاته که یک ماشین جدید برات بخرم.
16. stay out of the sun
خودداری از قرارگرفتن در معرض آفتاب / دور ماندن از آفتاب
Be careful when you’re on holiday. Apply lots of sun cream, keep hydrated and keep out of the midday sun if you can.
وقتی در تعطیلات هستید مراقب باشید. از کرم ضد آفتاب به مقدار زیاد استفاده کنید، پوست خود را مرطوب نگه دارید و از قرار گرفتن در معرض آفتاب نیم روزی خودداری کنید.
17. sit in the sun
نشستن زیر نور آفتاب
I can’t sit in the sun for very long with my fair skin.
من نمی تونم مدت زمان زیادی با پوست زیبا و سفیدم زیر نور آفتاب بنشینم.
18. the sun is in your eyes
تابیدن نور آفتاب در چشم ها
The sun is in my eyes, I can’t see a thing.
نور خورشید توی چشمام می تابه، نمی تونم چیزی رو ببینم.
19. shield your eyes from the sun
محافظت از چشم ها دربرابر نور آفتاب
I wear a wide hat to shield my eyes from the sun.
من یک کلاه لبه پهن روی سرم می گذارم تا از چشمانم در برابر نور خورشید محافظت کنم.
20. a drop of rain
یک قطره باران
Their simple wedding ceremony couldn’t have been more perfect, and there wasn’t a drop of rain that day.
مراسم ازدواج ساده آن ها نمی توانست بهتر از این برگزار شود، در آن روز حتی یک قطره باران هم نبارید.
21. glorious weather
هوای عالی
Yesterday’s match was played in glorious weather with plenty of warm sunshine.
مسابقه دیروز در هوایی عالی و با تابش آفتابی گرم برگزار شد.
22. the best of the weather
بهترین شرایط آب و هوایی
It got clearer as I went north, so we must have got the best of the weather.
هرچه به سمت شمال حرکت کردم، هوا صاف تر شد. پس باید با بهترین شرایط آب و هوایی مواجه شویم.
23. feel the heat
احساس گرما کردن
I could feel the heat of the sun on my back as I cycled through the park.
همان طور که در پارک می چرخیدم، می توانستم گرمای خورشید را روی پشتم احساس کنم.
24. escape from the heat
فرار کردن از گرما
In summer, many people leave the city for the seaside to escape from the heat.
بسیاری از مردم در تابستان و برای فرار از گرما، از شهر خارج می شوند و به ساحل می روند.
25. dive into water
شیرجه زدن در آب
He dove into the water and started swimming.
او در آب شیرجه زد و شروع کرد به شنا کردن.
26. get a suntan
برنزه شدن
She’s on the beach all day, trying to get a really deep suntan.
اون تمام روز توی ساحل بود و سعی می کرد تا تنش حسابی برنزه بشه.
27. cool off
خنک شدن
It can get hot in the summer so you may want to cool off with an ice dessert.
در فصل تابستان هوا بقدری داغ میشود که شاید بخواهید با یک دسر یخی خنک شوید.
28. floaties
بازوبند شنا
I used to hate wearing floaties when I was a kid. I just wanted to swim like all the adults.
وقتی بچه بودم، از پوشیدن بازوبند شنا متنفر بودم. فقط می خواستم مثل همه بزرگسالان شنا کنم.
29. life guard
غریق نجات
The life guard blew his whistle to tell the people they were swimming too far away.
غریق نجات سوت زد که به مردم بگوید آنها در فاصله خیلی دور در حال شنا کردن بودند.
30. popsicle
بستنی یخی
I have great memories of going to the beach with my grandparents when we were younger. They would always buy us popsicles.
من خاطرات بسیارخوبی از رفتن به ساحل با پدربزرگ و مادربزرگم دارم وقتی جوانتر بودیم، آنها همیشه برای ما بستنی یخی می خریدند.
31. take a dip
آب تنی کردن
I’m going to take a quick dip and then I’ll come home.
من قصد دارم یه آب تنی کنم و سپس به خانه بر گردم.
32. peak season
فصل اوج شلوغی
July and August are the peak season months. This is when everything becomes more expensive.
جولای و آگوست ماه های اوج شلوغی جمعیت هستند. این زمانی است که همه چیز گرانتر می شود.
33. rates
نرخ قیمت ها
The rates of the resort are always higher in the summer months.
نرخ اقامتگاه های تفریحی همیشه در ماه های تابستان بیشتر است.
34. sun lounger
تختخواب آفتابگیر
We had to wake up early to make sure we got the sun loungers we wanted by the pool.
برای اطمینان ازین که تخت های آفتابگیری را که در کنار استخرمیخواستیم گرفته ایم باید زود بیدار شویم.
35. flip flops
دمپایی لاشصتی
No one wears shoes when they go to the beach. You can only see people who are barefoot or wearing flip flops.
هیچ کس موقع رفتن به ساحل کفش نمی پوشه. کافیه یه نگاهی به افرادی که پابرهنه هستند یا دمپایی لاشصتی پوشیدند ببندازی.
36. tank top
تیشرت بدون آستین
When you wear a tank top, your arms get nice and brown.
وقتی تیشرت بدون آستین می پوشی بازوهای زیبا و قهوه ای ات نمایان میشن.
37. blistering heat
گرمای شدید
No one stays in the city during the summer because of the blistering heat.
هیچ کس درطول تابستان به دلیل گرمای شدید در شهر نمی ماند.
38. breeze
نسیم
I love being by the sea because there’s always a breeze and I don’t get too hot.
عاشقاین هستم که کنار دریا بمانم چون آنجا همیشه نسیمی می وزه و خیلی گرمم نمیشه.
39. humid
مرطوب
In many parts of Europe it’s very humid in the summer and it’s easy to sweat.
در بسیاری از مناطق اروپا تابستان بسیار مرطوب است و براحتی عرق می کنی.
40. scorching hot
بسیار گرم و سوزان
It’s scorching hot today and every one is swimming in the pool.
امروز هوا خیلی گرم و سوزان است و همه در استخر شنا می کنند.
41. fishing rod
چوب ماهیگیری
Tim just got a new fishing rod for his birthday and he hopes to go fishing this weekend.
تیم تازه برای جشن تولدش یک چوب ماهیگیری هدیه گرفته و امیدواره آخر این هفته به ماهیگیری برود.
42. hiking trail
مسیرپیاده روی مسیری که شما در هنگام پیاده روی بر روی آن راه میروید.
We’re going to go on an easy (hiking) trail because it is our first time.
ما قصد داریم پیاده روی را در یک مسیر آسان ادامه دهیم چون این اولین بارمان است.
43. pitch
برپا کردن، زدن
We should pitch our tent here away from the water.
ما باید چادرمان را اینجا دور از آب برپا کنیم.
44. get away
به تعطیلات رفتن
I really need to get away this year.
امسال واقعا باید به تعطیلات برم.
45. check out
رفتن و بازدید کردن از
While we were in France, we checked out some of the food markets.
وقتی فرانسه بودیم، به بازارهای اغذیه رفتیم و دیدن کردیم.
46. kick back
استراحت کردن
All I did on holiday was kick back and take it easy.
در تعطیلات فقط استراحت کردم.
47. take in
وقت اختصاص دادن برای یک فعالیت
While we were there, we took in the sights. It’s such an interesting city.
وقتی اونجا بودیم وقت گذاشتیم و از نقاط دیدنی بازدید کردیم. عجب شهر قشنگی.
48. burn up
تب بالا داشتن
I asked to see a doctor because I was burning up.
درخواست کردم که پیش دکتر بروم چون داشتم از تب می سوختم.
49. come down with / go down with
مبتلا شدن به
He came down with food poisoning on holiday, so we stayed in the hotel most of the time!
او در سفر دچار مسمومیت غذایی شد، بنابراین بیشتر اوقات رو در هتل ماندیم.
50. come out in (spots / a rash)
لکه/ کهیر زدن
“I bought a local sun cream, but I came out in a horrible rash.”
کرم ضد آفتاب محلی خریدم، اما به طور وحشتناکی کهیر زدم.
52. keep (something) down
چیزی را در معده نگه داشتن
I got terrible food poisoning and I couldn’t keep anything down.
به شدت دچار مسمومیت غذایی شدم و نمی تونستم چیزی توی معده ام نگه دارم.
52. pick up
ویروس گرفتن
I think I picked up a bug when I was on holiday.
فکر کنم وقتی در تعطیلات بودم مبتلا به ویروس شدم.
از شما سپاسگزارم که مقاله 52 لغت و اصطلاح داغ تابستانی را مطالعه نمودید. برنامه شما برای این تابستان چیست؟ قصد دارید به کجا سفر کنید؟ در چه دوره آموزشی شرکت کنید؟ لطفا اگر لغت و اصطلاح دیگری را هم لازم می دانید به ما بگویید تا به این مقاله اضافه کنیم. ممنون خواهم شد اگر نظر ارزشمند خود را در زیر همین مقاله برای ما و خوانندگان گرامی سایت درج کنید.

آشنایی با لغات و مکالمات مربوط به رستوران از جمله مواردی است که در یادگیری زبان انگلیسی برای هر زبان آموز لازم است. طبیعی است برای سفارش غذا در یک رستوران خارجی بایستی با یک دسته لغات و جملاتی آشنا باشیم.
لغات و مکالمات مربوط به رستوران
آشنایی با لغات و مکالمات مربوط به رستوران از جمله مواردی است که در یادگیری زبان انگلیسی برای هر زبان آموز لازم است. طبیعی است برای سفارش غذا در یک رستوران خارجی بایستی با یک دسته لغات و جملاتی آشنا باشیم.
بر این اساس در این مقاله با عنوان لغات و مکالمات مربوط به رستوران به معرفی گروهی از کلمات و جملات ضروری می پردازیم که برای رزرو کردن میز، منوی غذا، مشکلات مربوط به غذا و درخواست صورتحساب به آنها نیازمندیم.
ابتدا به معرفی لیست مربوط به لغات و مکالمات مربوط به رستوران می پردازیم.
اگر به مکالمه در خصوص غذا و دیگر موضوعات روزمره علاقه مند هستید پیشنهاد می کنیم حتما نگاهی به کتاب مکالمه بدون گرامر بیندازید. نتایج استفاده از این کتاب را در صفحه محصول ببینید.
Meanings | Words | Meanings | Words |
پیشغذا | appetizer | غذای رستوران که قیمت جداگانه دارد | à la carte |
نوشیدنی | beverage | مغز پخت به اندازه کافی | a point (French, pronunciation: /pwah) |
صندلی کودک | booster seat | در آب جوش فرو کردن (به منظور سفید کردن یا پوست کندن و غیره) | blanch |
ریز ریز شده | chopped | غذا شامل برش های کوچک نان (سرخ شده در روغن) | breaded |
سرخ شده با روغن زیاد | deep fried | شکایت کردن | (make a) complaint |
تزئین غذا / تزئین کردن | garnish | کف | froth |
برش لیمو | lemon wedge | پارچ | jug/ pitcher |
گوشت چرخ کرده | minced | گوشت بریده شده به شکل گرد یا بیضی (به ویژه گوشت گاو یا گوساله) | medallion |
سرخ کردن در ماهیتابه با روغن کم | pan fry | با یخ (نوشیدنی) | on the rocks |
گوشت سرخ شده در دیگ | pot-roast | آب پز کردن | poach |
تفت دادن در روغن یا کره | sauté | ساده | plain |
چاشنی / ادویه | season | خوش طعم / خوش مزه | savory |
گوشت به سیخ کشیدن و کبابی کردن | spit-roast | خوراک جانبی / مخلفات | side dish |
خورشت | stew | بخارپز کردن | steam |
پرشده (از مادهای) / شکمپر (غذا) | stuffed | نی (برای نوشیدن) | straw |
چاشنی که روی یک غذا قرار می ریزند (به عنوان مثال، قارچ و ژامبون روی پیتزا) | topping | آب شیر / آب لوله کشی | tap water |
بیش از حد پخته شده | overdone |
رزرو کردن
“I booked a table for two for … (8pm).
“من یه میز برای دو نفر برای ساعت … (8 بعدازظهر) رزرو کردم.”
“It’s under the name of …”
“A table for two please.”
“به نام …. یه میز برای دو نفر، لطفاً.”
جملاتی که کارمند رستوران می گوید:
“Of course. Please come this way.”
“البته . از این طرف لطفاً.”
Certainly. This way please. I’ll show you to your table.
حتماً. از این طرف لطفاً. من میزتون رو به شما نشون میدم.
Or…
یا
“Your table isn’t quite ready yet.”
“میزتون فعلاً آماده نیست.”
I’m afraid you’ll have to wait. There will be a table for you in ten minutes.
متأسفم باید منتظر بمونید. ظرف ده دقیقه دیگه یه میز براتون خالی میشه.
“Would you like to wait in the bar?”
“مایلید توی بار منتظر بمونید؟”
“We’re fully booked at the moment. Could you come back a bit later?”
“الان تمام میزهامون پر هستند. می تونید کمی بعد برگردید؟”
Is this table OK for you?
این میز براتون مناسبه؟
Can I take your coats?
می تونم کتتون رو بگیرم؟
Do you need a booster seat for the child?
یه صندلی کودک برای فرزندتون احتیاج دارید؟
Do you need a high chair for the baby?
یه صندلی بلند برای کودکتون نیاز دارید؟
انواع سوال درباره منو
“What’s … exactly?”
“این غذای …. دقیقاً چی هست؟”
“Is this served with … (salad)?”
“این غذا با … (سالاد) سرو میشه؟”
“Does this have any … (seafood) in it?”
“آیا داخل این غذا … (غذای دریایی) هست؟”
“What do you recommend?”
“پیشنهاد شما چیه؟”
مکالمه شماره 1
Hello. Are you ready to order?
سلام. برای سفارش آماده اید؟
We’d like a little longer, please.
کمی بعد سفارش می دیم.
OK.
بسیار خب.
مکالمه شماره 2
Can I take your order?
می تونم سفارشتون رو بگیرم؟
Is there anything you recommend?
غذایی هست که پیشنهاد بدید؟
The chef’s special is very popular.
غذای مخصوص سرآشپز خیلی طرفدار داره.
سفارش دادن
سوالاتی که ممکن است پیشخدمت از شما بپرسد:
“Are you ready to order?”
“آماده سفارش هستید؟”
What would you like to start with?
مایلید با چی شروع کنید؟
“Can I take your order?”
“می تونم سفارشتون رو دریافت کنم؟”
“Here you are. Anything to drink?”
” خدمت شما. چیزی برای نوشیدن میل دارید؟”
Can I get you a drink?
می تونم براتون یه نوشیدنی بیارم؟
“Would you like … (chips) with that?”
“آیا همراه با غذاتون … (چیپس) میل دارید؟”
Can I get you anything else?
می تونم چیز دیگه ای براتون بیارم؟
Was everything alright with your meal?
همه چیز در سفارشتون درست بود؟
Would you like some dessert?
کمی دسر میل دارید؟
جملاتی که شما به عنوان مشتری می توانید استفاده کنید:
I’d like some mineral water with a lemon wedge, please.
کمی آب معدنی به همراه یک برش لیمو، لطفاً.
Just some tap water, please.
فقط کمی آب از شیر، لطفاً.
I’ll have a Coke, please.
یه نوشابه می خواهم، لطفاً.
What non-alcoholic beverages do you have?
چه نوشیدنی های بدون الکلی دارید؟
“We’d like to order …”
“ما می خواهیم … سفارش بدیم.”
May I see the menu?
ممکنه منو رو ببینم؟
Can you recommend an appetizer?
می تونید یه پیش غذا پیشنهاد بدید؟
What’s the chef’s special?
غذای مخصوص سرآشپز چیه؟
What’s today’s special?
غذای مخصوص امروز چیه؟
Could I have the chicken à la carte?
می تونم مرغ رو جداگانه داشته باشم؟
Is there any seasoning on the chicken?
آیا به مرغ چاشنی زده اید؟
What’s in the ’Hearty Pasta Soup’?
چی داخل این سوپ پاستای خوشمزه و پر ملات هست؟
What side dishes can you recommend?
چه مخلفاتی با غذا می تونید پیشنهاد کنید؟
Is the salmon steamed or fried?
ماهی سالمون بخارپزه یا سرخ شده؟
اگر غذایی که سفارش داده اید تمام شده باشد، پیشخدمت می گوید:
“I don’t think we have any more … (lobster) left. I’ll check with the kitchen.”
“فکر می کنم … (خرچنگ دریایی) رو تموم کردیم. با آشپرخونه چک می کنم.”
“I’m sorry, but the king prawn soup is finished.”
“خیلی متأسفم، ولی سوپ شاه میگو تموم شده.”
مکالمه شماره 3- تغییر دادن سفارش
I’m sorry, but can I change my order?
عذر می خواهم، اما می تونم سفارشم رو عوض کنم؟
Of course. What would you like instead?
البته. بجاش چی میل دارید؟
The chicken salad.
سالاد مرغ
اشاره کردن به مشکلات در خصوص غذا:
مواردی که مشتری می تواند بگوید:
I’m sorry, but this isn’t what I’ve ordered.
متأسفم. اما این غذایی نیست که من سفارش دادم.
“I’m sorry, but this is cold.”
“شرمنده، اما این غذا سرده.”
This meat is overdone/ burnt.
این گوشت زیادی پخته شده / سوزانده شده.
“Can I change my order please?”
“می تونم سفارشمو عوض کنم؟”
مواردی که پیشخدمت می تواند بگوید:
“I’m so sorry about that…”
“بابت این مسأله متاسفم که ….”
“Let me take it back for you.” (take it back = return it to the kitchen)
“اجازه بدید اون رو براتون برگردونم.”
“Let me change it for you.”
“اجازه بدید براتون عوضش کنم.”
مکالمه شماره 4 – حل و فصل مشکلات
Excuse me, but this is cold.
ببخشید، اما این غذا سرده.
Let me take it back for you Madam.
اجازه بدید اون رو براتون برگردونم خانوم.
Thank you.
ممنونم.
مکالمه شماره 5 – حل و فصل مشکلات
Excuse me, but this isn’t what I ordered.
ببخشید، اما این غذایی نیست که من سفارش دادم.
Oh, I’m so sorry. I’ll change it for you straightaway.
اوه، خیلی عذر می خواهم. فوراً اون رو براتون عوض می کنم.
Thank you.
ممنونم.
درخواست صورتحساب
“Can we have the bill please?”
“می تونیم صورتحساب رو داشته باشیم؟”
“Could we get the bill?”
“میشه صورتحساب رو بگیریم؟”
“Could we pay please?”
“میشه صورتحساب رو پرداخت کنیم؟”
Is service included?
آیا شامل خدمات است؟
The rest is yours./ Keep the change.
بقیه پول برای خودتون.
I’m afraid there’s a mistake.
متأسفم اشتباهی پیش اومده.
There seems to be a mistake in the bill. We haven’t ordered any champagne.
به نظر می رسه در صورتحساب اشتباهی رخ داده باشه. ما شامپاین سفارش نداده ایم.
I’d like to speak to the manager. I want to make a complaint.
مایلم با مدیر صحبت کنم. می خواهم شکایت کنم.
نکته: کلمه صورتحساب در انگلیسی بریتانیایی bill و در انگلیسی آمریکایی chek گفته می شود.
مکالمه شماره 6 – گرفتن صورتحساب
Can I help you?
می تونم کمکتون کنم؟
Yes, could we have the bill?
بله. میشه صورتحساب رو داشته باشم؟
Of course.
البته.
در پایان مقاله لغات و مکالمات مربوط به رستوران به چند مکالمه کاربردی توجه کنید:
مکالمه شماره 7 – انتخاب یک رستوران خوب
A: Devi, have you thought about where would you like to go to dinner on Friday for your birthday?
دیو، آیا فکر کرده ای که روز جمعه برای شام جشن تولدت کجا می خواهی بری؟
B: I am not sure. I don’t know that many restaurants around here.
مطمئن نیستم. این اطراف خیلی رستوران های زیادی رو نمی شناسم.
A: You know, we could look online at the local Internet sites.
راستش، می تونیم به صورت آنلاین یه سری به سایت رستوران های محلی بزنیم.
B: Good. Let’s take a look!
خوبه. بیا یه نگاهی بندازیم!
A: What kind of food would you like for your birthday?
برای تولدت چه نوع غذایی دوست داری؟
B: I enjoy Thai or Japanese the best.
بیشتر تایوانی یا ژاپنی باب میلم هست.
A: This one, Shogun, looks good.
این یکی، رستوران شوگان، به نظر خوب میاد.
B: Oh yes, I’ve heard of that one. Everyone I’ve spoken with says that it is great!
اوه آره، قبلاً دربارش شنیده بودم. با هرکی که صحبت کردم، میگه رستوران عالی هست.
A: Would you like to go there then?
پس می خوای بری اونجا؟
B: I think that that would be a really good choice! Let’s call and make a reservation.
فکر می کنم انتخاب خیلی خوبی باشه. بیا زنگ بزنیم و یک جا رزرو کنیم.
مکالمه شماره 8 – جا رزرو کردن
A: Hello, Shogun Restaurant.
سلام، رستوران شوگان بفرمایید.
B: Hi, I would like to make a dinner reservation.
سلام. می خواهم برای شام میز رزرو کنم.
A: Of course, what evening will you be joining us on?
البته، چه شبی تشریف میارید؟
B: We will need the reservation for Tuesday night.
ما رزرو رو برای سه شنبه شب لازم داریم.
A: What time would you like the reservation for?
رزرو برای چه ساعتی هست؟
B: We would prefer 7:00 or 7:30.
ساعت 7 یا 7:30 رو ترجیح می دیم.
A: How many people will you need the reservation for?
برای چند نفر میز رزرو می کنید؟
B: There will be 4 of us.
برای 4 نفر
A: Fine, I can seat you at 7:00 on Tuesday, if you would kindly give me your name.
بسیار خُب. اگه لطف کنید و اسمتون رو بگید، می تونم برای ساعت 7 روز سه شنبه به شما صندلی بدم.
B: Thank you. The last name is Foster.
ممنونم. با فامیلی فاستر.
A: See you at 7:00 this Tuesday, Mr. Foster.
ساعت 7 همین سه شنبه می بینمتون آقای فاستر.
B: Thank you so much. I appreciate your help.
خیلی متشکر. از کمکت ممنونم.
مکالمه شماره 9 – هدایت به سمت میز
A: Good evening, sir, and welcome to Chez Attitude.
شبتون بخیر آقا، به ش اتیتود خوش آمدید.
B: We have a dinner reservation for four at 7:00 under the name of Foster.
ما یه میز شام چهار نفره برای ساعت 7 به اسم فاستر رزرو کردیم.
A: Yes, Mr. Foster, if you would please be seated over in the waiting area, our hostess will be with you in a moment.
بله آقای فاستر، اگه لطف کنید و در محوطه انتظار بنشینید، مهماندارمون به زودی پیش شما میاد.
B: Thank you. Would it be OK if we have a cocktail while we are waiting?
ممنون. اشکالی نداره اگه برای زمانی که منتظر هستیم، یه کوکتل سفارش بدیم؟
A: Of course, I will tell her.
البته. به مهماندار میگم.
B: I would really prefer an outside table. Would that be possible?
من میز بیرون رو بیشتر ترجیح میدم. امکانش هست؟
A: Sure, if you would like one of those tables, I could seat you right away.
البته. اگه یکی از اون میزهای بیرون رو میخواهید، همین الان ترتیبشو میدم.
B: Sure, that would be great! Thank you!
بله البته، عالی میشه! ممنون.
A: Here are your menus and the beverage menu, and would you like to order your drinks now?
منو غذای اصلی و منو نوشیدنی ها خدمت شما، الان چیزی برای نوشیدن میخواهید سفارش بدید؟
B: Yes, I would like a fanta, please.
بله، یه فانتا میل دارم. لطفا.ً
A: Sure, no problem, sir.
بله آقا حتماً. مشکلی نیست.
B: Thank you very much.
بسیار ممنونم.
مکالمه شماره 10 – سفارش دادن غذا و نوشیدنی
A: Can I start you off with anything to drink?
می تونم پذیراییتون رو با نوشیدنی شروع کنم؟
B: Yes, may I have some water, please?
بله، کمی آب می خواهم، لطفاً.
A: Sure, would you like any appetizers today?
البته. الان چیزی برای پیش غذا میل دارید؟
B: May I get an order of barbeque wings?
میشه سفارش بال بریانی بدم؟
A: No problem, can I get you anything else?
مشکلی نیست، چیز دیگه ای هم می خواهید براتون بیارم؟
B: No, thank you, that’ll be all for now.
نه. ممنون. فعلاً همینا کافیه.
A: Let me know when you’re ready to order your food.
اجازه بدید بدونم چه موقع برای سفارش دادن آماده اید؟
B: I’m ready.
آماده ام.
A: What can I get you?
چی می تونم براتون بیارم؟
B: May I have the fettuccine Alfredo?
ممکنه غذای فتوچینی آلفردو سفارش بدم؟ (فتوچینی آلفردو: یک غذای ایتالیایی که با پاستا درست می شود.)
A: Will that be all?
همین کافیه؟
B: Yes, that’s it.
بله. همش همین.
مکالمه شماره 11 – سفارش دادن پیش غذا
A: I am your waitress, Mary.
من مری، پیشخدمت شما هستم.
B: Hello, Mary. We are all pretty hungry tonight!
سلام مری. ما امروز خیلی گرسنه هستیم.
A: While you are looking over the menu, can I interest you in an appetizer?
تا زمانی که به منو نگاه می ندازین، می تونم با پیش غذا ازتون پذیرایی کنم؟
B: An appetizer sounds good. Do you have a special menu?
پیش غذا فکر خوبیه. منو مخصوصی داری؟
A: They are listed on the first page of the menu.
پیش غذاها در صفحه اول منو لیست شدن.
B: The coconut shrimp looks good. Have you ever had that?
میگوی نارگیلی به نظر خوبه. تاحالا امتحانش کردی؟ (یک نوع پیش غذا که با میگو و نارگیل درست میشود)
A: Yes, it is excellent!
بله. عالیه.
B: Good, I’ll take that then.
خوبه. پس همین رو سفارش میدم.
A: Would you like to split that and choose another appetizer for half price to share?
می خواهید که اون رو با یه پیش غذای دیگه و با نصف قیمت همراه کنید؟
B: Good. In that case, we’ll also take an order of onion rings. Thank you!
خوبه. پس سفارش پیاز حلقهای سوخاری هم میدیم. ممنون
مکالمه شماره 12 – سفارش دادن غذای اصلی
A: Have you had enough time to look over the menu?
وقت کافی برای نگاه کردن به منو داشتید؟
B: Yes, we are almost ready to order.
بله. تقریباً آماده سفارش دادن هستیم.
A: Let me remind you of the specials of the day, which are posted on the board.
اجازه بدید غذاهای مخصوص امروز رو بهتون یادآوری کنم؛ که روی تخته نوشته شدن.
B: Oh, that all sounds so good! Can we get the sauce on the side?
اوه، همشون خوب به نظر میان! می تونیم سس هم کنارشون داشته باشم؟
A: Yes, we would be happy to prepare the food to meet your special needs.
بله، باعث افتخاره تا غذایی رو آماده کنیم که خواسته های ویژه شما رو برآورده کنه.
B: I was wondering if you have any vegetarian choices.
می خواستم بدونم که آیا گزینه ای دیگه ای برای افراد گیاهخواری دارید؟
A: Yes, the roasted vegetable salad is good, and the portabella mushroom burger is also a good choice.
بله. سالاد سبزیجات سرخ شده خوبه، همبرگر قارچ دکمه ای هم گزینه خوبیه.
B: I think that I would like to order the broccoli noodles, please.
فکر می کنم نودل بروکلی میل داشته باشم، لطفاً.
A: That is an excellent choice, and I could bring you your salads now or bring them with your dinner.
انتخابتون عالی هست، سالادتون رو الان بیارم یا همراه با شام؟
B: Please bring our salads to us now. We are hungry!
لطفاً سالادمون رو الان بیارید. گرسنه هستیم.
حالا که با لغات و مکالمات مربوط به رستوران بیشتر آشنا شدید سعی کنید در اولین فرصت ممکن از آن ها استفاده کنید. یادتان باشد بهترین روش ماندگاری مطالب در ذهن استفاده از آن ها در نوشتار و گفتار روزمره است. پس همین امروز شروع کنید!
از اینکه نظر خود را در مورد موضوع لغات و مکالمات مربوط به رستوران برای ما درج می کنید از شما بی نهایت سپاسگزارم!
کتاب اسپیکینگ تیک آف
پرکاربردترین جملات انگلیسی در زندگی روزمره

یادگیری انگلیسی در 10 جلسه رویا یا واقعیت؟!! بله، احتمالا افراد یا سایتهایی را دیده اید که مدعی هستند که ظرف ۳۰ روز یا حتی ۱۰ روز (!!!!!) به شما زبان انگلیسی را به طور کامل آموزش میدهند!
یادگیری انگلیسی در 10 جلسه رویا یا واقعیت؟
این مقاله را در مجله موفقیت شماره 393 به چاپ رسانده ام!
یادگیری انگلیسی در 10 جلسه رویا یا واقعیت؟ بله، احتمالا افراد یا سایتهایی را دیده اید که مدعی هستند که ظرف ۳۰ روز یا حتی ۱۰ روز به شما زبان انگلیسی را به طور کامل آموزش میدهند! و چه بسا افرادی که فریب این تبلیغات دروغین را می خورند!
بله، می توان ظرف ۳۰ روز سرعت صحبت کردن را افزایش داد، اما آیا ممکن است به زبان مسلط شد؟ پاسخ: اگر سطح شما مبتدی است قطعا خیر، اما اگر در سطح متوسط به بالا هستید، بله! شما می توانید سطح زبان خود را ظرف 30 روز تقویت کنید، اما هرگز نمی توانید ظرف این مدت به مرز تسلط به یک زبان برسید!
برای اثبات این مدعا علاوه بر تجربیات چند ده ساله ای که در حوزه آموزش زبان انگلیسی داشته ام، می خواهم به اصول اساسی یادگیری یک مهارت توسط مغز نیز استناد کنم. قبل از پرداختن به این اصول ابتدا به یک اصل مهم توجه کنید.
بسیاری از سازمانها را می بینید که به استخدام افراد مسلط به زبان می پردازند و سپس ظرف دو هفته از طریق برنامه های درون سازمانی مهارت های فنی را به این افراد آموزش می دهند. سوال این است که چرا این سازمانها تسلط به زبان انگلیسی را جزو شرایط مهم استخدامی خود قرار می دهند و بیخیال این موضوع نمی شوند؟
پاسخ ساده است. زیرا مهارت های فنی را می توان ظرف دو هفته از طریق برنامه های درون سازمانی آموزش داد، اما مهارت زبان انگلیسی را خیر! به یکی از توئیت های رند فیش کین مدیر عامل شرکت اسپارک تورو توجه کنید:
حالا می پردازیم به ارایه دو دلیل تا نشان دهیم چرا نمی توان ظرف 30 روز یک زبان را در حد تسلط فرا گرفت.
1. روزانه نمی توان بین 8 تا 10 ساعت انگلیسی مطالعه کرد!
پیش فرض افرادی که مدعی می شوند می توان ظرف 30 روز یک زبان را در حد تسلط فرا گرفت این است که فراگیر روزانه بین 8 تا 10 ساعت انگلیسی بخواند!! طبیعی است که این پیش فرض فقط “سنگ بزرگ” است که علامت نزدن است! می پرسید چطور؟ بگذارید توضیح دهم.
الف) مغز انسان با بخش های کوچک یاد می گیرند نه بخش های بزرگ!
فکر می کنید اگر بخواهیم کل محتوای یک ترم دانشگاه را فقط ظرف یک ماه یاد بگیریم چه اتفاقی میافتد؟ قطعاً مغزمان هنگ خواهد کرد. زیرا برای پردازش هر ورودی به زمان نیاز داریم. تنها موقعی میتوانیم اطلاعات را پردازش کنیم که مطالب را با حجم کم دریافت کنیم نه به صورت بهمنی از اطلاعات! دکتر جان مدینا مدیر دو موسسه مطالعه مغز و نویسنده کتاب قوانین ذهن در مورد بزرگترین اشتباه یادگیری می گوید:
“بزرگترین اشتباهات یادگیری چیست؟ این که حجم زیادی از اطلاعات را در مدت زمانی اندک وارد مغز کنیم و فرصت لازم را برای اتصال بین داده ها ایجاد نکنیم. هر چه میزان داده ها بیشتر باشد، امکان هضم مطالب کمتر خواهد شد. این روش به فراگیرانی که تحت نام “سرعت یادگیری” قربانی می شوند هیچ کمکی نمی کند. اغلب متخصصان آنقدر در مورد موضوع تدریس خود مسلط اند که گاهی فراموش می کنند مطالبی که تدریس می کنند برای یک فرد تازه کار چه مفهومی دارد.”
تزریق بیش از حد مطالب بدون در نظر گرفتن زمان برای هضم آنها و اتصال داده ها، صرفا منجر به برداشت نادرست مطالب و در نتیجه هدر دادن زمان یادگیری می شود. شاید شما هم بسیاری از دانشجویان به اصطلاح شب امتحانی را دیده باشید که شب های امتحان حجم زیادی از مطالب کتاب را بخاطر می سپارند، ولی بعد از چند روز اغلب مطالب از ذهنشان پاک می شود.
جمله آخر دکتر مدینا بسیار قابل تامل است. وی معتقد است که در اغلب موارد متخصصین فراموش می کنند که خودشان را به جای فراگیران تازه کار قرار دهند. در نتیجه قادر نیستند مشکل فراگیران را برای جذب مطالب آن هم با این سرعت زیاد درک کنند.
ب) بهبود یک مهارت ذاتا خسته کننده است و بنابراین نمی توانید روزانه بیش از یک میزان خاص به خودتان فشار بیاورید.
وقتی در حال یادگیری مطالب جدید هستیم، معمولا سعی می کنیم از تمام توان خود برای یادگیری (یا پیشرفت) استفاده کنیم زیرا با بسیاری از مطالب جدید مواجه هستیم. این روش بر خلاف زمانی که بدون تلاش تمرین می کنیم، دشوار بوده و مغز را آزار می دهد. در نتیجه ادامه به این نوع تمرین در طول یک روز بسیار دشوار است. دنییل کویل در کتاب خود با عنوان ”کد استعداد” می گوید:
“به نظر می رسد در خصوص این واقعیت که انسان تا چه اندازه می تواند در یک روز تمرین عمیق (تمرین همراه با تمرکز و پیشرفت) انجام دهد در کل دنیا نوعی محدودیت وجود دارد. تحقیقات اریکسون نشان می دهد که اکثر کارشناسان در سطح جهانی – از جمله پیانیست ها، شطرنج بازها، رمان نویس ها و ورزشکاران – روزانه سه تا پنج ساعت تمرین می کنند و اصلا به این امر توجه نمی کنند که چه مهارتی را دنبال می کنند.”
من نمی گویم شما نیز مثل حرفه ای ها تمرین کنید، اما باید حداقل یکی از اصول اساسی افراد حرفه ای را مد نظر داشته باشید و آن این که مدام پیشرفت کرده و سطح فلوانسی (روان صحبت کردن) خود را افزایش دهید. تلاش برای ایجاد این پیشرفت بسیار سریعتر از زمانی که صرفا یک کار تکراری انجام می دهید شما را در مسیر پیشرفت قرار می دهد. (تجربه شما چه می گوید؟ چه موقع از لحاظ ذهنی سریع تر خسته می شوید – زمانی که در حال یادگیری چیزی جدید هستید یا زمانی که یک کار تکراری انجام می دهید؟) و البته فراموش نکنید که متخصصین در سطح جهانی یکی از با انگیزه ترین افراد برای رسیدن به اهداف خود هستند.
حتی تمرین روزانه 3 تا 5 ساعت نیز کشنده خواهد بود. به طور خلاصه اگر در حال تلاش برای بهبود یک مهارت هستید، بسیار بسیار دشوار است که بتوانید روزانه 8 تا 10 ساعت یادگیری موثر داشته باشید زیرا پیشرفت بر خلاف یک کار تکراری، ذاتا دشوار و خسته کننده است.
اگر در طول این 30 روز به مدت 8 تا 10 ساعت در روز تمرین نکنید، آنگاه این ادعا که ظرف 30 روز می توان به یک زبان مسلط شد از اعتبار ساقط می گردد. مجددا تکرار می کنم، موضوع بحث ما صرفا در مورد انجام یک کار تکراری نیست که می توان به راحتی با 10 ساعت کار یاد گرفت.
2. ساخت مسیرهای عصبی جدید در مغز – یعنی روشی که ما مهارت جدید را یاد می گیریم – نیازمند زمان است.
الف) هنگامی که یک مهارت جدید را یاد می گیریم، نورون های مغز برای ساخت مسیرهای عصبی مجددا خود را تنظیم می کنند. مغز انسان حاوی حدود 100 میلیارد نورون است، که هر کدام به حدود هزار نورون دیگر متصل است که در مجموع حدود یک تریلیون مسیر عصبی را ایجاد می کنند.
هنگامی که برای اولین بار یک فعالیت را انجام می دهیم (مثلا: صحبت کردن، راه رفتن، برنامه نویسی، یک بازی و غیره)، برخی از این نورونها برای ایجاد مجموعه ای جدید از مسیرهای عصبی که این فعالیت جدید را مدیریت می کنند، مجددا سازماندهی می شوند.
این ویدیو را تماشا کنید تا متوجه شوید که چگونه این مرتب سازی مجدد چگونه اتفاق می افتد. (زمان 2:03 دقیقه)
ب) قدرت این مسیر ها میزان مهارت شما را در انجام یک فعالیت تعیین می کند.
در دنیای فیزیکی چگونه عمل می کنیم؟
اگر بخواهیم راه برویم، مغز ما سیگنال های الکتریکی را از طریق مسیرهای عصبی که راه رفتن را کنترل می کنند ارسال می کند. اگر بخواهیم یک فعالیت پیچیده تر مانند تنیس را انجام دهیم، مغز ما سیگنال های الکتریکی را از طریق مسیرهای عصبی که وظیفه آنها کنترل انبوهی از حرکات مورد نیاز برای بازی تنیس است، ارسال می کند.
فاصله زمانی بین ارسال این سیگنالها و انجام یک حرکت آنقدر کوتاه است که ما متوجه این فرایند نمی شویم. بعضی از این عادات مانند راه رفتن طی چندین سال آنقدر در ما به صورت خودکار در آمده اند که شاید حتی نتوانیم تصور کنیم که روش کنترل این عادات نیز مانند یادگیری یک مهارت جدید است – یعنی ارسال سیگنال های الکتریکی از طریق مسیرهای عصبی مرتبط.
به یاد دارید زمانی که کودکی نو پا بودید حتی ایستادن برایتان دشوار بود چه برسد به راه رفتن؟ علتش این بود که مسیرهای عصبی مرتبط هنوز به اندازه کافی در مغز شما رشد نکرده بودند. اگر می خواهید در یادگیری یک مهارت بهتر شوید، ناچارید مسیرهای عصبی مربوط به آن مهارت را تقویت کنید تا سیگنالهای الکتریکی که از طریق آنها عبور می کنند قوی تر شوند.
ج) چگونه می توان مسیرهای عصبی را قوی کرد؟
پاسخ: با تمرین هر چه بیشتر یک مهارت! البته به شرطی که در کنار این تمرین پیشرفت را احساس کنید! (نکته کلیدی و مهم)
برای درک بهتر این موضوع به مثالی در مورد تقویت عضلات از طریق وزنه زدن دقت کنید. اگر به تدریج وزنه ها را اضافه کنید (که البته این روش برای ساخت عضلات منطقی تر است)، سایز عضلات شما رشد می کنند. اما اگر وزنه ها را حد 30 کیلوگرم نگه دارید، عضلات شما نیز از رشد باز می مانند. اما این نکته نیز مهم است که بعد از آن باید وزنه 30 کیلوگرمی را حفظ کنید (این یعنی تمرین در یک سطح خاص) در غیر این صورت عضلات شما شروع به کوچک شدن می کنند.
حالا بر گردیم به موضوع یادگیری زبان. اگر سطح شما در انگلیسی مبتدی است، مسیرهای عصبی شما در ابتدا ضعیف هستند.
همچنان که پیشرفت می کنید، اطراف مسیرهای عصبی با ماده ای به نام میلین پوشیده می شوند. این ماده که به عنوان عایق در مسیرها عمل می کند مانع از نشت سیگنال های الکتریکی می شود. (تصور کنید میلین مثل روکش سیم های برق است که از نشت جریان برق جلوگیری می کند.)
هر چه میزان نشتی کمتر باشد، سیگنال ها قوی تر هستند. هر چقدر سیگنال ها قوی تر باشند شما می توانید آن مهارت را قوی تر و بهتر اجرا کنید. هر چه بیشتر در یک مهارت تقویت می شوید، میلین بیشتری در مسیرهای عصبی ذخیره می شود. (آیا تا بحال از خودتان پرسیده اید که چرا بسیاری از افراد با وجود این که سالها روی یک مهارت – مثل زبان انگلیسی – کار کرده اند همچنان در سطح متوسط باقی مانده اند ولی برخی دیگر درست ظرف همین بازه زمانی در همان مهارت به شکلی چشمگیر پیشرفت کرده اند؟ دلیلش این است که افراد گروه اول دایما یک سری تمرین را انجام می دهند بدون این که پیشرفت کنند. در واقع این افراد مسیرهای عصبی خود را به اندازه کافی با میلین عایق بندی نمی کنند. اما دسته دوم در مقابل، پذیرای رنج شده اند تا پیشرفت کنند.)
حالا بیایید پس از این توضیحات ببینیم که: چرا تسلط به زبان انگلیسی ظرف 30 روز واقعا دشوار است؟
د) ساخت مسیرهای عصبی به زمان نیاز دارد.
تعدیل نورون ها، ساخت مسیرهای جدید و تقویت آنها از طریق عایق بندی با میلین یک شبه اتفاق نمی افتد. این روند بسته به سطح مهارت و سطح تخصصی که می خواهید به آن برسید، به ماه ها و سال ها زمان نیاز دارد. مثلا، یادگیری رانندگی نسبت به یادگیری تنیس به زمان کمتری نیاز دارد. همین طور یادگیری اصول رانندگی در بزرگراه ها نسبت به یادگیری رانندگی در خیابانهای شلوغ شهر نیازمند زمان کمتری است.
صحبت کردن به زبان انگلیسی، با تمام ظرایف و متغیرهای آن، مهارت پیچیده ای است. مثلا دو کلمه با دو دیکته مشابه دارای تلفظی متفاوت هستند. مثل (cut vs. put) پیچیدگی های بسیار دیگری نیز در تلفظ، لغت و … وجود دارد. بعد از عبور از این سد مشکلات دیگری مانند فکر کردن به زبان مادری و سپس ترجمه به زبان انگلیسی برای زبان آموزان پیش می آید.
تسلط به زبان انگلیسی صرفا یاد گرفتن چند قاعده نیست که بتوان با یادگیری این قواعد به راحتی صحبت کرد. علاوه بر یادگیری قوانین، استثنائات و ظرایف گوناگون بایستی به اندام صوتی خود – زبان، گلو و لب ها – فرصت کافی بدهید تا به تولید صداها به زبان انگلیسی عادت کنند. به همین دلیل است که برخی افراد علیرغم این که می توانند به راحتی به انگلیسی بخوانند، بنویسند و به مطالب گوش کنند و بفهمند، ولی قادر نیستند به راحتی به انگلیسی صحبت کنند.
نتیجه:
یادگیری زبان مهارتی بسیار پیچیده است. و بی شک مغز شما برای عایق بندی مسیرهای عصبی با میلین به زمانی بسیار بسیار بیشتر از 30 روز نیاز دارد تا شما بتوانید به زبان انگلیسی مسلط شوید. باز هم اگر باور ندارید می توانید در دوره هایی که مدعی هستند ظرف 10 جلسه زبان انگلیسی را به شما به طور کامل آموزش می دهند شرکت کنید و خودتان بعد از پایان دوره نتیجه را ببینید و قضاوت کنید. انتخاب با خودتان است!

اصطلاحات فوق کاربردی مکالمات در زبان انگلیسی کدامند؟ خیلی وقتها هست که می خواهیم بدانیم معادل یک اصطلاح فارسی در انگلیسی دقیقا چیست. مثلا “گرسنه ام” به انگلیسی چی میشه؟ یا “آشتی کردن” به انگلیسی چی میشه؟
“گرسنه ام” به انگلیسی چی میشه؟
اصطلاحات فوق کاربردی مکالمات در زبان انگلیسی کدامند؟ خیلی وقتها هست که می خواهیم بدانیم معادل یک اصطلاح فارسی در انگلیسی دقیقا چیست. مثلا “گرسنه ام” به انگلیسی چی میشه؟ یا “آشتی کردن” به انگلیسی چی میشه؟
این ها دو نمونه از اصطلاحات کاربردی در زبان انگلیسی هستند و هر زبان آموز باید با این دسته از جملات و اصطلاحات رایج در زبان انگلیسی آشنایی داشته باشد. اگر به نمونه های بیشتری از این دسته اصطلاحات علاقه مند هستید، حتما به بخش اصطلاحات انگلیسی مراجعه کنید و با صدها نمونه آموزش ویدیویی رایگان که اغلب در انگلیسی واقعی کاربرد دارند آشنا شوید. ابتدا بیایید چند اسلنگ و لغت مرتبط با گرسنگی را بررسی کنیم.
وقتی می خواهیم بگوییم با حرص و ولع خوردن از سه اسلنگ زیر استفاده می کنیم:
wolf = wolf down = gobble
گرسنگی دادن
دچار سوئ تغذیه، قحطی زده
گرسنگی دیدن
گرسنگی، قحطی
به شدت گرسنه
حالا ببینیم وقتی گرسنه هستیم، از چه جملاتی می توانیم استفاده کنیم.
من غذا نیاز دارم.
کمی گرسنه ام.
خیلی گرسنه ام.
از گرسنگی دارم می میرم.
I’m so hungry I could eat a scabby horse!
اینقدر گرسنه ام که میتونم یه اسب رو درسته بخورم!
I’m so hungry I could eat an ox!
آنقدر گرسنه هستم که میتونم یک گاو نر رو بخورم.
به طور عجیبی گرسنمه.
شکمم داره باهام حرف میزنه.
I’m craving for some chocolate.
هوس شکلات کردم.
مثل یه خرس گرسنه ام.
My stomach feels like my throat’s been cut.
خیلی خیلی گرسنمه.
شکمم داره قار و قور میکنه.
از گشنگی دلم ضعف میره.
مثل یه گرگ گرسنه ام.
I could eat the north end of a south bound bear.
اونقدر گرسنه ام که حاضرم هر چیزی رو بخورم.
بشدت گرسنه ام.
شکمم چسبیده به پشتم.
امیدوارم از خواندن این مقاله حسابی گرسنه شده باشید! خوردن غذای سالم را فراموش نکنید. راستی اولین نفری باشید که نظر خود را در مورد این مقاله برای ما و خوانندگان محبوبمان درج می کنید.

دانستن لغات مربوط به آب و هوا و بلایای طبیعی یکی از موضوعات کاربردی در یادگیری زبان انگلیسی است. از این رو برای تسلط بیشتر در مکالمه انگلیسی به معرفی پر کاربرد ترین لغات مربوط در این زمینه می پردازیم.
بلایای طبیعی به انگلیسی
دانستن لغات مربوط به آب و هوا و بلایای طبیعی یکی از موضوعات کاربردی در یادگیری زبان انگلیسی است. از این رو برای تسلط بیشتر در مکالمه انگلیسی به معرفی پر کاربرد ترین لغات مربوط در این زمینه می پردازیم.
هر چند حوادثی مثل سیل، طوفان و زلزله ممکن است در هر نقطه ای از دنیا رخ دهند. این وقایع بخشی از زندگی روزمره ما هستند اما مانند بسیاری از کشورهای پیشرفته می توان از شدت تلفات جانی و مالی کاست و آنها را به حداقل رساند. به عنوان مثال روش ساخت خانه ها در آمریکا به گونه ای است که منازل در برابر سیل، زلزله و آتش سوزی کاملا مقاوم هستند.
کشور ژاپن طی چندین سال با انجام تحقیقات علمی موفق به ساخت یکی از پیشرفته ترین سیستم های کنترل سیل گردیده است. این سیستم تا کنون دهها سیل مهیب را به راحتی کنترل کرده و جان هزاران انسان و منازل آنها را نجات داده است.
رنگین کمان
Life is like a rainbow. You don’t always know what’s on the other side, but you know it’s there.
زندگی مانند رنگین کمان است.همیشه نمیدونی طرف دیگه چه خبره،اما میدونی یک چیزی هست.
برف
Her skin was as white as snow.
پوستش مثل برف سفید بود.
برف و بوران/کولاک
Traffic was dislocated by the snowstorm.
بخاطر برف و بوران ترافیک دچار اختلال شد.
بهمن
The avalanche struck the ski resort in the late afternoon.
در اواخر بعد از ظهر پیست اسکی دچار صانحه بهمن شد.
سیل/طوفان
The flood came about as a result of the heavy spring rains.
سیل در نتیجه بارانهای بهاری شدیدی رخ داد.
جالب است بدانید در اتریش با استفاده از دیوارهای متحرک به راحتی سیل را کنترل کرده و از ورود سیل به شهر جلوگیری می کنند!
رعد و برق
A lightening splits the dark sky.
رعد و برق آسمان تیره را شکافت.
زلزله
Thousands of buildings collapsed in the earthquake.
هزاران ساختمان در زلزله ویران شدند.
جنگل سوزی
A cigarette spark started the forest fire.
آتش سوزی جنگل با آتش یک سیگار شروع شد.
مِه
The fog was so thick that I could not see my way.
مِه آنقدر غلیظ بود که نتوانستم جایی را ببینم.
طوفان
After a storm comes a calm.
بعد از طوفان آرامش فرا می رسد.
فوران آتشفشان
The place was recently visited by a serious volcanic eruption.
اخیرا در این مکان یک فوران آتشفشانی جدی ایجاد شد.
خشکسالی
The drought did a lot of harm to the crops.
خشکسالی به محصولات کشاورزی آسیب زیادی وارد کرد.
باران
There will be heavy rain in most parts of the country.
در اغلب نقاط کشور بارش باران سنگین خواهد بود.
باران ریز/نم نم
The drizzle had now stopped and the sun was breaking through.
حالا نم نم باران متوقف شده بود وخورشید داشت از بین ابرها بیرون می آمد.
انفجار
The explosion ripped through the hotel.
انفجار، هتل را نابود کرد.
رانش زمین
The storm caused landslides and flooding in Golestan Province.
طوفان باعث رانش زمین و سیل در استان گلستان شد.
کولاک، طوفان برف
They got stuck in a blizzard.
آنها در کولاک، گیر کردند.
سونامی
In 1896, a tsunami on the Sanriku coast left 27,122 dead.
سونامی در سال 1896 در سانریکو 27122 کشته بر جای گذاشت.
گردباد شدید
The state of Florida was hit by a hurricane that did serious damage.
گردباد، ایالت فلوریدا را در نوردید که خسارات جدی به آن وارد کرد.
گردباد تورنادو، سیاه باد
At 9:45 p.m. the tornado hit the town.
ساعت 9:45 بعد از ظهر گردباد، شهر را در نوردید.
تگرگ
There was some hail during the rainstorm last night.
در طول طوفان دیشب کمی تگرگ بارید.
قحطی
The four-year drought has caused widespread famine across Kenya.
خشکسالی چهار ساله موجب قحطی گسترده در سراسر کنیا شده است.
در پایان به منظور تمرین بیشتر مکالمه انگلیسی چند سوال کاربردی برای شما در نظر گرفته ایم. لطفاً پاسخهای خود را به این سوالات در بخش نظرات برای ما بنویسید.
1. How many types of natural disaster can you name? Which is the worst?
2. What natural disasters are common in your country?
3. Have you ever been through a natural disaster? Tell your group about your experience if it isn’t too traumatic.
4. What is the best / worst natural disaster movie you have seen?
5. Think of three natural disasters. What can you do to stay safe during and after those natural disasters?
6. Do you know that difference between a hurricane, a typhoon, and a cyclone?
7. Which country has the most natural disasters?
8. Would you ever volunteer to help after a natural disaster hit? If yes, What would you like to volunteer to do? If no, why not?
9. How can technology lessen the damage caused by natural disasters?
10. Can natural disasters ever be a good thing?
11. What do you think about people who follow tornadoes around to get data, video and photographs?
12. Can you think of any country that doesn’t have natural disasters?

در این مقاله می خواهیم انواع تبریک به زبان انگلیسی را بررسی کنیم. موضوعات انتخاب شده در این مقاله عبارتند از: تبریک به مناسبت فارغ التحصیلی، پیام تبریک ازدواج، تبریک تولد، پیام تبریک به مناسبت دستاورد، آرزوی موفقیت در کار، تبریک برای موفقیت
انواع تبریک به زبان انگلیسی
در این مقاله می خواهیم انواع تبریک به زبان انگلیسی را بررسی کنیم. موضوعات انتخاب شده در این مقاله عبارتند از: تبریک به مناسبت فارغ التحصیلی، پیام تبریک ازدواج، تبریک تولد، پیام تبریک به مناسبت دستاورد، آرزوی موفقیت در کار، تبریک برای موفقیت
1. تبریک به مناسبت فارغ التحصیلی
We’re so proud of you for achieving your college degree! The best of all things is to learn: money can be stolen, strength may fail, but what you’ve learned is yours forever. Believe in yourself, in your talent and skills, that have brought you to this special day.
باعث افتخار ماست که تو مدرک دانشگاهیت را گرفتی! بهترین چیزی که باید موخت اینه که: پول میتونه سرقت بشه، مقاوت ممکنه شکسته بشه، اما چیزی که باید یاد بگیری اینه که چیزی که داری ابدیه! خودت رو، استعداد ها و توانایی هات رو که باعث رسیدن تو به این نقطه و این روز خاص شده رو باور کن.
You made it! Well done for graduating – you can take some time to relax now. You’ve taken on the most incredible, amazing journey becoming a (proffesion). Continue to climb and aspire excellence. With love and pride we send you sincere congratulations!
تو از پسش براومدی! تبریک به تو بخاطر فارغ التحصیلی! حالا میتونی زمانی رو به استراحت اختصاص بدی. تو در هیجان انگیزترین و جالب ترین سفری هستی که تبدیل به یک حرفه ای بشی. به بلند پروازی ها و بالا رفتن از سکو به سمت عالی ترین ها ادامه بده. با نهایت عشق و افتخار این پیام تبریک رو محترمانه برات میفرستیم.
A school is over! Congratulations you are an official graduate! For every ending – there is a new beginning, for every memory – there is a dream ahead. I wish you the best of luck in your college years.
دوران مدرسه تمام شد! تبریک به تو که رسما فارغ التحصیل شدی! برای هر پایانی، یک شروع دیگه وجود داره. هر چیزی که تبدیل به خاطر شده رویایی در مقابلش وجود داره. من برای تو بهترین اقبال رو در دوران دانشگاه آرزو میکنم.
Good results are attained through a hard work. There are no shortcuts to any place worth going. We are so proud that your dedication have enabled you to accomplish great things. Congratulations on getting your Bachelor (Master, Doctor) degree!
نتایج خوب محصول کار سخت است. هیچ میانبری برای رفتن به سمت ثروت وجو ندارد. افتخار می کنیم که فداکاری های تو موجب شد بتوانی کارهای عالی را به انجام برسانی.
تبریک بخاطر گرفتن مدرک لیسانس/فوق لیسانس یا دکتری!
2. پیام تبریک ازدواج
Love – There’s no better reason to celebrate! Wishing you both love and happiness every day shared together.
عشق! هیچ دلیلی بالاتر از این برای جشن گرفتن وجود ندارد! برای هر دو شما هر روزی را که باهم به سپری می کنید مملو از شادی و عشق آرزو می کنم.
Marriage is the uniting of two souls. Wishing you a lifetime of love!
ازدواج یعنی یکی شدن دو روح با همدیگر. برای تان زندگانی سرشار از عشق آرزو می کنم.
You are a wonderful couple, perfect for each other. May your life together be blessed with love and magic!
شما زوج بی نظیری هستید، که برای همدیگر عالی هستید. امیدوارم زندگی تان با خوشبختی، عشق و جادو همراه باشد.
3. تبریک تولد
Happy birthday to you! Have a great time, with memories to last you throughout the whole year.
تولدت مبارک! خوش باشی با تمام خاطره های خوبی که تا سال بعد ادامه دارد.
Even though I missed your Birthday by a mile,
Hope you’ve celebrated it with a smile!
با اینکه تولدت را به خاطر یک مایل فاصله از دست دادم، باز هم امیدوارم آن را با یک لبخند جشن بگیری.
May every glowing candle on your birthday cake turn into a wish that will come true. Wishing you a great birthday!
امیدوارم با هر یک از شمع های روی کیک تولدت یکی از آرزوهایت محقق شود. برایت جشن تولدی عالی آرزو می کنم.
Wishing your birthday
Is a super-special one,
Filled with surprises,
Happiness and fun!
امیدوارم تولدت تولدی بسیار خارق العاده و پر از غافلگیری،شادی و سرگرمی باشه!
I am thinking of you on this important day and wishing you joy and love all year through!
در این روز خاص دارم به تو فکر می کنم و برای تو عشق و خوشی در تمام طول سال آرزو می کنم.
I wish you an endless amount of quality friends, who will support and be with you always! Have a fun filled celebration.
برای تو دوست های حقیقی و بی انتها آرزو می کنم. دوستانی که همیشه در کنار تو باشند و تو را حمایت کنند. جشنی پر از لذت داشته باشی!
May you live all the days of your life in joy, and be grateful for each and every birthday!
امیدوارم تمامی روزهای زندگی ات را با لذت و خوشی سپری کنی و سپاسگزار همه روزهای تولدت باشی.
Wishing that for every extra candle on your Birthday cake you’ll receive an extra reason to smile.
آرزو می کنم که هر شمع اضافه روی کیک تولدت دلیلی برای لبخند باشد.
A very Happy Birthday to a colleague and a great friend! I’m so happy that you’re a part of our team!
تولد تو همکار و دوست عزیزم مبارک. خیلی خوشحالم که تو عضوی از تیم ما هستی!
4. پیام تبریک برای دستاورد
It’s a pleasure to work with someone who knows how to make a friendly and inspiring work environment. I’m glad that a position opened up for you that is a great next step in your career.
افتخار می کنم که با کسی کار می کنم که میداند چگونه محیط کار انگیزه بخش و دوستانه فراهم کند. خوشحالم که این موقعیت برای تو مهیا شد تا بتواند قدم بزرگی در حرفه تو باشد.
Congratulations on your success! You have made us all proud. Keep up the good work!
موفقیت شما را تبریک می گویم! شما باعث افتخار همه ما هستی! به همین منوال ادامه بده.
Your dedication, enthusiasm and insight are really inspiring. I wish you many years of great achievements!
فداکاری، جدیت و بینش شما واقعا الهام بخش است. برای تو سالهایی پر از موفقیت های بزرگ آرزو می کنم.
No matter how big a crowd may be, a person like you always stands out! There’s no one who has worked as hard as you have in the last years. Now your efforts have paid off. Congrats!
جمعیت افراد مهم نیست، مادامی که همیشه فردی مثل تو در این میان خودنمایی کند. در سالهای گذشته هیچ کسی به سختی تو کار نکرده! حالا تمام تلاش هایت به ثمر نشسته. تبریک!
5. آرزوی موفقیت در کار
First they ignore you… Then they laugh and fight against you… Then you win!
اول نادیده ات می گیرند،بعد به تو میخندند و با تو می جنگند… در اخر تو پیروز می شوی!
I knew you could do it. Congratulations for your brilliant victory!
میدانستم که از پس این کار بر می آیی. این موفقیت درخشان را به تو تبریک میگم.
You’ve worked hard to achieve this promotion, but your efforts were completely worth it. Now one of your great desires became real! Wishing you best of luck in your new capacity!
Congratulations for your fabulous victory! You deserve it every bit! Aim for the stars!
تو سخت کار کرده ای تا به این ارتقا برسی، اما تلاش هات ارزش این کار را داشت. حالا یکی از بزرگ ترین خواسته هایت به تحقق پیوسته. بهترین بخت و اقبال را در مقام جدید برایت آرزومندم. این موفقیت شگفت انگیز را به تو تبریک می گویم. تو لایق ذره ذره این موفقیت هستی! به سمت ستاره ها نشانه برو!
6. تبریک برای موفقیت
Wishing you all the very best for each and every one of your future endeavors!
برای تو بهترین ها را در هر یک از تلاش های آینده آرزو می کنم.
In this world people will always throw stones in the path of your success, it depends on you… What you make from them a wall or a bridge!
در این دنیا همیشه افراد جلوی راه موفقیت تو سنگ اندازی می کنند، این به تو بستگی دارد که از این سنگ ها چه چیزی بسازی! دیوار یا پل!
Success comes to those who strive for it. I’m sure you’ll be successful one day. Good luck!
موفقیت به سمت کسانی می رود که براش زحمت کشیده باشند. مطمئن هستم که تو روزی موفق خواهی شد! موفق باشی!
Every successful person has a painful story” “Every painful story has a successful ending” Accept the pain & get ready to success.
هر انسان موفقی یک داستان رنج آور دارد. هر داستان درد آوری هم یک پایان خوب دارد! درد و رنج را بپذیر و برای موفقیت آماده باش.
Success Formula, B sweet as honey B regular as clock B fresh as rose B soft as tissue B hard as rock & B sure as death!
فرمول موفقیت: مثل عسل شیرین باش، همچون ساعت منظم، مثل گل رز تازه و شاداب، مثل پاچه نرم و لطیف، مثل صخره محکم و مثل مرگ حتمی باش!
For fulfill your life dreams you must effort very hard and keep your eyes on your destination and not lose your hope. God Bless you. Best Wish from me.
برای محقق کردن رویاهایی که داری باید سخت تلاش کنی و چشمانت را به مقصد بدوزی و امید خود را از دست ندهی. خدا به همراهت! بهترین ها را برایت آرزومندم!
There is no perfect moment to take action for success, always strive to bring your ambition to life. Wishing you great inspiration and success.
هیچ زمان بخصوصی برای اقدام کردن برای موفقیت وجود ندارد! همیشه تلاش کن تا بلند پروازی های زندگی ات را عملی کنی! برایت بهترین الهامات و موفقیت ها را آرزو دارم.
Biggest enemy of success is “Fear of failure” So when FEAR knocks at your DOOR, send COURAGE to open the DOOR and success will wait for you.
بزرگ ترین دشمن موفقیت، ترس از شکست است! بنابراین زمانی که ترس درب خانه ات را زد، شجاعت را بفرست تا درب را باز کنه و بعد از آن موفقیت در انتظار توست.
To achieve great things in life you shouldn’t only dream or plan but also try to get it.
برای به دست آوردن چیز های بزرگ در زندگی، نباید فقط رویا پردازی و برنامه ریزی کنی، بلکه باید تلاش کنی تا به آنها برسی.
Don’t See Others Doing Better Than You. Beat Your Own Records Everyday Because Success Is a Fight Between YOU and YOURSELF!
نگاه نکن که دیگران بهتر از تو عمل می کنند. هر روز رکورد های خودت را بزن، زیرا موفقیت عبارتست از جنگ بین تو و خویشتن تو!
There is No Royal Road to Success, But after Success Every Road Becomes Royal, Best wishes for those who believe in Struggle!
هیچ جاده شاهانه ای برای رسیدن به موفقیت وجود ندارد! اما بعد از موفقیت همه جاده ها شاهانه خواهند شد، برای آن دسته افرادی که به مبارزه و تلاش ایمان دارند بهترین ها را آرزومندم.
Be strong as you fight your way to success, the difficulty you face is nothing compared to the joy of success.
هنگام نبرد در مسیر موفقیت محکم و قوی باش، آن دشواری هایی که با آنها روبرو می شوی در مقایسه با لذت موفقیت بعد از آن هیچ نیست.
May your worries end with the day and the sunrise bring in new hopes in your life. Best of luck and keep smiling always.
امیدوارم تمام نگرانی هایت با آمدن روز پایان بگیرد و طلوع آفتاب، امید های جدیدی وارد زندگی تو کند. برایت بهترین بخت و اقبال و لبانی همیشه خندان آرزومندم.
Success is a vehicle which moves on a wheel named “hard work” but the journey is impossible without the fuel named “self-confidence!!
موفقیت وسیله ای است که با چرخ هایی به نام “سختکوشی” حرکت می کند. اما این سفر بدون داشتن سوختی به نام “اعتماد به نفس” ممکن نیست.
Don’t define your failure by looking at somebody’s Success. Also don’t define your Success by looking at somebody’s failure. Set your own targets everyday to break!
شکست خودت را با نگاه کردن به موفقیت فرد دیگر تعریف نکن. همچنین موفقیت خودت را با نگاه کردن به شکست دیگران تعریف نکن! هر روز اهدافی برای شکستن آماده کن.
If you keep your eyes focused on the glow of determination and handwork, you will never see the darkness of retrogression. Good luck.
اگر چشمانت را بر نور عزم و اراده و کار سخت متمرکز کنی، هرگز تاریکی پسرفت را نخواهی دید. موفق باشی.
Never look for easy success because it never lasts long. The harder the task, sweeter is the success. Wishing you good luck always.
هیچ گاه به دنبال موفقیت های ساده نباش چون هرگز پایدار نیستند. هر چه یک کار سختر باشد، طعم آن موفقیت شیرین تر خواهد بود! آرزو می کنم همیشه موفق باشی.
Success always hugs you in private…! but failure always slaps you in the public That’s Life!
موفقیت همیشه به طور خصوصی تو را در آغوش می کشد… ولی شکست همیشه در ملا عام به تو سیلی میزند! این است زندگی!
The first step toward success is taken when you refuse to be a captive of the environment in which you first find yourself!
اولین قدم به سمت موفقیت زمانی برداشته می شود که از اسارت آن محیطی که اولین بار خودت را در آن پیدا کردی خلاص شوی!
Three ‘mantras’ of success: Always aim high, Push your limits, Never stop believing!
سه مانترا (ذکر) موفقیت: همیشه اهداف بلند درسر بپروران، محدودیت ها را کنار بزن، هرگز از باورهایت دست نکش!
Don’t read success story. Read only failure story, because, failure story you get new idea to win, from Success story you get only message.
داستان موفقیت را نخوان! فقط داستان شکست را بخوان! چون داستان شکست برای برنده شدن به تو ایده می دهد، اما از داستان موفقیت فقط پیام می گیری!

در این مقاله می خواهیم چند نمونه از جواب تبریک عید به انگلیسی را بررسی کنیم. هر چند برای گفتن جواب تبریک عید نوروز به زبان انگلیسی میتوان جملات متعددی به کار برد اما به گفتن 19 جمله بسنده می کنیم.
جواب تبریک عید به انگلیسی
در این مقاله می خواهیم چند نمونه از جواب تبریک عید به انگلیسی را بررسی کنیم. هر چند برای گفتن جواب تبریک عید نوروز به زبان انگلیسی میتوان جملات متعددی به کار برد اما به گفتن 19 جمله بسنده می کنیم. البته برای گفتن تبریک سال نو می توانید مقاله 20 جمله زیبای انگلیسی برای تبریک سال نو را مطالعه کنید.
1
Thank you for the kind New Year wishes. Knowing that you are thinking of me at this busy time of year makes me grateful that I have friends like you. Friends who remember and take the time to keep in touch. May you be blessed in the New Year. May your days be filled with joy.
بابت آرزوهای محبت آمیز سال نو سپاسگزارم.
خدا را شاکرم که می بینم در این ایام پر مشغله سال دوستایی چون شما دارم که به فکر من هستند. دوستانی که مرا بخاطر دارند و برای ارتباط با من زمان صرف می کنند
امیدوارم سال جدید برایت پر از خوشی و لذت باشد. امیدوارم روزهایت سرشار از شادی باشد.
2
At this time of new beginnings. Thank you for the songs you are singing. For the words that you sent touch my heart, It is sad we are apart. Thank you for remembering me. I would like to wish you at this time every happiness from afar, lots of love you really are a star.
در آغاز سال نو سپاسگزارم به خاطر نغماتی که خواندی، به خاطر جملاتی که برایم فرستادی، به خاطر این که احساساتم رو برانگیختی. افسوس که از همدیگر دور هستیم. ممنونم که از من یاد کردی. می خواهم در این لحظه از فرسنگها تمامی شادی ها را با تمام قلبم برایت آرزو کنم! به راستی که تو یک ستاره ای.
3
You stand in sunshine a world away and you remembered to send best wishes. Thanks for thinking of me at this special time. This time to start again write resolutions make lists have plans. May your New Year be filled with happiness. Love and joy.
از آن سوی دنیا زیر نور آفتاب می ایستی و خاطرت هست که برایم بهترین ها را آرزو کنی. از اینکه تو این زمان بخصوص با من هستی سپاسگزارم. اکنون زمان شروع دوباره است. نوشتن تصمیمات جدید، تهیه لیست و برنامه ریزی. امیدوارم که سال جدید برایت پر از شادی، عشق و خوشی باشد.
4
Thank you for sending best wishes at New Year. May your New Year be relaxing. Enjoy the present, feel secure in yourself. Do not be anxious. Live in the moment do not panic, breath. Accept yourself for who you are. You can choose you can experience you can be a star. This year is not replaceable. Live it well. Stay in the here and now and there will be no cause for anxiety or regret.
ممنون بابت ارسال بهترین آرزوها در سال نو. امیدوارم سال جدیدیت مملو از آرامش باشد. از زمان حال لذت ببر، احساس امنیت در خودت ایجاد کن. دلواپس نباش. و در لحظه زندگی کن وحشت زده نباش، نفس بکش. خودت را آنگونه که هستی بپذیر. تو می توانی انتخاب کنی،تجربه کنی و یک ستاره باشی. این سال قابل جایگزین نیست. آن را به خوبی زندگی کن. همین جا و همین الان بمان و چیزی برای دلواپسی و پشیمانی وجود نخواهد داشت.
5
Thank you. Thanks so much for thinking of me. It was so nice to hear from you.
متشکرم. ممنون از اینکه به فکرم بودی. خیلی خوشحال شدم که این خبر را از تو شنیدم.
6
I’m highly thankful to you for your kind and affectionate letter congratulating me on promotion/wedding/ having a baby.
از تو بابت پیام تبریک مهربانانه و با محبتت به مناسبت ارتقای شغلی/ ازدواج/ بچه دار شدن بسیار سپاسگزارم.
7
I felt glad to be surrounded by your love and blessings.
از اینکه محصور عشق و محبتت تو هستم خیلی خوشحال شدم.
8
I’m grateful for your wishes and greetings on the occasion of me becoming a mother.
از همه آرزوها و تبریکاتی که برای مادر شدنم داشتید سپاسگزارم.
9
Thank you for your support.
از حمایتت ممنونم.
10
Thank you for the congratulations.
از تمام تبریک تو متشکرم.
11
Thank you so much for recognizing my efforts.
به خاطر قدر شناسی از تلاش های من بسیار ممنونم.
12
It’s good to hear from you.
باعث خوشحالی است که از تو خبری دریافت کردم.
13
Thank you very much for your kind and encouraging email.
از تو بابت ایمیل محبت آمیز و انرژی بخشت ممنونم.
14
Thanks for taking the time to drop me your kind note.
از این که زمان اختصاص دادی و این نوشته محبت آمیز را برایم نوشته ای متشکرم.
15
Thanks everyone for thinking about me. I appreciate it!
از همه به خاطر این که به فکرم بودید ممنون. سپاسگزارم.
16
Thank you so much for your message. I was really surprised/pleased!
از پیامت بسیار متشکرم! واقعا غافلگیر/ خوشحال شدم!
17
Thanks. We all had a part in the results.
متشکرم، این نتایج حاصل زحمات همگی ماست.
18
Your blessings are a source of a great inspiration for me.
دعای تو منبع بزرگی از الهام برای من است.
19
We appreciate your kindness to drop us a congratulation note on our wedding day.
قدردان محبت شما هستیم که در روز ازدواجمان این پیام محبت آمیز را ارسال کردید.
لطفا اولین نفری باشید که نظر خود را در مورد این مقاله در بخش نظرات درج می کنید. اگر بخواهید می توانید متن عید نوروز به زبان انگلیسی هم برای ما و کاربرانمان بنویسید!

دانستن اصطلاحات مرتبط با رنگها در یادگیری زبان انگلیسی ضروری است. به همین منظور در این مقاله به بررسی اصطلاحات مرتبط با رنگ ها به صورت طبقه بندی شده می پردازیم.
اصطلاحات مرتبط با رنگ ها
دانستن اصطلاحات مرتبط با رنگها در یادگیری زبان انگلیسی ضروری است. به همین منظور در این مقاله به بررسی اصطلاحات مرتبط با رنگ ها به صورت طبقه بندی شده می پردازیم.
اصطلاحات مرتبط با رنگ سفید
پرچم سفید نشان دادن، کوتاه آمدن
While I was arguing with my mom about the party I waved a white flag. There was no point in arguing. She wasn’t going to change her mind.
زمانی که داشتم درباره مهمانی با مادرم بحث می کردم کوتاه اومدم! بحث به نتیجه ای نرسید. قصد نداشت نظرش رو تغییر بده.
مثل گچ سفید شدن، رنگ پریده شدن
My friend turned as white as a ghost when she realized there was a stranger standing at her bedroom window.
دوستم وقتی متوجه شد یک غریبه پشت پنجره اتاق خوابش ایستاده رنگش مثل گچ سفید شد.
دروغ مصلحتی گفتن
We had to tell our mom a white lie about the money. We couldn’t let her know we’d spent it all on chocolate.
مجبور شدیم درمورد پول به مادرمان دروغ مصلحتی بگوییم، نتونستیم بگذاریم بفهمه که همه پول رو برای خرید شکلات خرج کردیم.
اصطلاحات مربوط به رنگ سیاه
مثل زغال سیاه، سیاه سوخته
There were many clouds last night and the sky was as black as coal.
دیشب ابرهای زیادی در آسمان بود و آسمان مثل زغال سیاه شده بود.
سیاه و کبود شدن
After John lost the wrestling match he was black and blue. The other guy was very strong.
بعد از این که جان مسابقه کشتی را باخت سیاه و کبود شده بود. اون یکی پسره خیلی قوی بود.
کبود شدن پای چشم
When Mel fell down and hit her face on her brother’s toy truck she got a black eye.
وقتی صورت مِل بر اثر زمین خوردن به کامیون اسباب بازی برادرش خورد پای چشمش سیاه شد.
بازار سیاه
People who can’t buy a gun legally with a permit usually can buy one on the black market.
افرادی که نمی توانند قانونا اسلحه بخرند معمولا می توانند از بازار سیاه تهیه کنند.
8. “Black sheep of the family”
نخاله یا مایه ننگ خانواده
Al is the only one in his family who hasn’t gone to college. He’s the only one who doesn’t have a proper job. He’s considered to be the black sheep of the family.
ال تنها عضو از خانواده است که به دانشگاه نرفته.او تنها کسی است که شغل مناسبی هم نداره. ال نخاله خانواده محسوب می شود.
رویداد مهم
The Oscars is one of the world’s most famous black tie events.
اسکار یکی از مشهور ترین رویداد های رسمی و مجلل جهان است. (black tie اصطلاحا کت و شلوار رسمی به همرا پاپیون سیاه رنگ است که در محافل رسمی و باشکوه می پوشند، این اصطلاح در امریکا کاربرد زیادی دارد.)
اصطلاحات مرتبط با رنگ آبی
دپرس بودن، پکر بودن
Can you call Sally and try and make her laugh? She’s feeling blue after Mike left.
می تونی با سالی تماس بگیری و بخندونیش؟ بعد از اینکه مایک رفته پکر و دپرس شده.
دارای اصل و نسب، نجیب زاده
It’s no surprise he likes to go to the opera. He’s got blue blood.
تعجبی نداره که اون دوست داره به اوپرا بره چون یه اشراف زادس.
ناگهانی، غیرمنتظره
Mary just showed up at the house out of the blue yesterday. We thought she was still in Europe.
دیروز مری خیلی غیرمنتظره به خانه اومد. ما فکر کردیم هنوز اروپاست.
اصطلاحات مرتبط با رنگ قرمز
13. “Catch someone red-handed”
مچ کسی را گرفتن، سر بزنگاه کسی را گیر انداختن
We caught Jake and Julia red-handed. They were hugging and kissing even though they deny it (say it’s not true).
– ما مچ جک و جولیا رو گرفتیم. آنها در حال بغل کردن و بوسیدن هم بودند هر چند این موضوع را انکار کردند.
عیاشی کردن، خوشگذارنی کردن
Our exams are finished. Now it’s time to go out, celebrate and paint the town red.
امتحاناتمون تمام شد. حالا وقتشه بریم بیرون، جشن بگیریم و عیاشی کنیم.
علامت خطر، هشدار
Even though there were red flags in the relationship, Alice ignored them. Now she’s getting a divorce.
هرچند در این رابطه علامتهای خطری وجود داشت، اما آلیس اون ها رو قبول نکرد. حالا داره طلاق می گیره.
بازار چیزی داغ بودن، چیزی روی مد و بورس بودن
When the iPhone first entered the market it was red hot. Shops sold them all quickly and people had to wait to buy their new phones.
وقتی آیفون برای اولین بار وارد بازار شد خیلی رو بورس بود! مغازه ها بسرعت آنها را می فروختند و مردم مجبور بودند منتظر بمانند تا جدیدش رو بخرند.
مقررات دست و پا گیر، تشریفات اداری
When people apply for a visa for another country there’s usually a lot of red tape.
وقتی افراد برای اقامت یه کشور دیگه درخواست میدن، معمولا با تشریفات اداری زیادی درگیر می شوند.
با تشریفات فراوان از کسی پذیرایی و استقبال کردن
Simon is the favorite child. Every time he returns home to Australia his parents roll out the red carpet for him.
سایمون بچه عزیز دردونه است. هربار که به خانه شان در استرالیا برمی گرده پدر و مادرش کلی ازش با تشریفات استقبال می کنند.
اصطلاحات مرتبط با رنگ سبز
19. “Get/ give the green light”
چراغ سبز نشون دادن، اجازه شروع چیزی را به کسی دادن
After two years of waiting, the Smith family was given the green light to build a house on their land.
بعد از دوسال انتظار، به خانواده اسمیت اجازه دادند تا در زمینشان خانه بسازند. (توضیح: در بسیاری از کشورهای غربی شما باید برای ساخت وساز در زمین خود اجازه کسب کنید. اینکار میتواند گاهی اوقات مدت زمان زیادی به طول بیانجامد)
20. “The grass is always greener on the other side of the fence”
مرغ همسایه غازه
Many people still see America as the land of dreams. But what they don’t realize is that the grass isn’t always greener on the other side of the fence.
خیلی از مردم هنوز کشور آمریکا را سرزمین آرزوها می دانند .اما چیزی که نمی دانند این است که همیشه آواز دهل شنیدن از دور خوش است.
خوش دست بودن، دست خوب داشتن
My grandmother has a real green thumb. Every sunny day she’s outside planting more flowers in her garden.
مادر بزرگم واقعا دست خوبی تو باغبانی داره. روزهای آفتابی بیرون از خانه به کاشتن گل در باغش مشغول است.