اصطلاحات مرتبط با رنگ ها

دانستن اصطلاحات مرتبط با رنگها در یادگیری زبان انگلیسی ضروری است. به همین منظور در این مقاله به بررسی اصطلاحات مرتبط با رنگ ها به صورت طبقه بندی شده می پردازیم.

اصطلاحات مرتبط با رنگ ها

 

 

 

 

 

 

 

دانستن اصطلاحات مرتبط با رنگها در یادگیری زبان انگلیسی ضروری است. به همین منظور در این مقاله به بررسی اصطلاحات مرتبط با رنگ ها به صورت طبقه بندی شده می پردازیم.

 

اصطلاحات مرتبط با رنگ سفید

 

1. “To wave a white flag” 

پرچم سفید نشان دادن، کوتاه آمدن

 

 

While I was arguing with my mom about the party I waved a white flag. There was no point in arguing. She wasn’t going to change her mind.

زمانی که داشتم درباره مهمانی با مادرم بحث می کردم کوتاه اومدم! بحث به نتیجه ای نرسید. قصد نداشت نظرش رو تغییر بده.

 

 

2. “As white as a ghost”

 مثل گچ سفید شدن، رنگ پریده شدن

 

My friend turned as white as a ghost when she realized there was a stranger standing at her bedroom window.

دوستم وقتی متوجه شد یک غریبه پشت پنجره اتاق خوابش ایستاده رنگش مثل گچ سفید شد.

 

 

3. “To tell a white lie” 

دروغ مصلحتی گفتن

 

 

We had to tell our mom a white lie about the money. We couldn’t let her know we’d spent it all on chocolate.

مجبور شدیم درمورد پول به مادرمان دروغ مصلحتی بگوییم، نتونستیم بگذاریم بفهمه که همه پول رو برای خرید شکلات  خرج کردیم.

 

 

اصطلاحات مربوط به رنگ سیاه

 

4. “As black as coal” 

مثل زغال سیاه، سیاه سوخته

 

There were many clouds last night and the sky was as black as coal.

 دیشب ابرهای زیادی در آسمان بود و آسمان مثل زغال سیاه شده بود.

 

 

5. “Black and blue” 

سیاه و کبود شدن

 

After John lost the wrestling match he was black and blue. The other guy was very strong.

 بعد از این که جان مسابقه کشتی را باخت سیاه و کبود شده بود. اون یکی پسره خیلی قوی بود.

 

 

6. “Black eye” 

کبود شدن پای چشم

 

When Mel fell down and hit her face on her brother’s toy truck she got a black eye.

وقتی صورت مِل بر اثر زمین خوردن به کامیون اسباب بازی برادرش خورد پای چشمش سیاه شد.

 

7. “Black market” 

بازار سیاه

 

People who can’t buy a gun legally with a permit usually can buy one on the black market.

افرادی که نمی توانند قانونا اسلحه بخرند معمولا می توانند از بازار سیاه تهیه کنند.

 

 

8. “Black sheep of the family” 

نخاله یا مایه ننگ خانواده

 

 

Al is the only one in his family who hasn’t gone to college. He’s the only one who doesn’t have a proper job. He’s considered to be the black sheep of the family.

 ال تنها عضو از خانواده است که به دانشگاه نرفته.او تنها کسی است که شغل مناسبی هم نداره. ال نخاله خانواده محسوب می شود.

 

 

9. “Black tie event” 

رویداد مهم

 

The Oscars is one of the world’s most famous black tie events.

  اسکار یکی از مشهور ترین رویداد های رسمی و مجلل جهان است. (black tie  اصطلاحا کت و شلوار رسمی به همرا پاپیون سیاه رنگ است که در محافل رسمی و باشکوه می پوشند، این اصطلاح در امریکا کاربرد زیادی دارد.)

 

 

اصطلاحات مرتبط با رنگ آبی

 

10. “Feel blue” 

دپرس بودن، پکر بودن

 

Can you call Sally and try and make her laugh? She’s feeling blue after Mike left.

 می تونی با سالی تماس بگیری و بخندونیش؟ بعد از اینکه مایک رفته پکر و دپرس شده.

 

 

11. “Blue blood”

دارای اصل و نسب، نجیب زاده

 

It’s no surprise he likes to go to the opera. He’s got blue blood.

 تعجبی نداره که اون دوست داره به اوپرا بره چون یه اشراف زادس.

 

 

12. “Out of the blue” 

 

ناگهانی، غیرمنتظره

 

Mary just showed up at the house out of the blue yesterday. We thought she was still in Europe.

دیروز مری خیلی غیرمنتظره به خانه اومد. ما فکر کردیم هنوز اروپاست.

 

 

اصطلاحات مرتبط با رنگ قرمز  

 

13. “Catch someone red-handed”

 مچ کسی را گرفتن، سر بزنگاه کسی را گیر انداختن

 

 

We caught Jake and Julia red-handed. They were hugging and kissing even though they deny it (say it’s not true).

 – ما مچ جک و جولیا رو گرفتیم. آنها در حال بغل کردن و بوسیدن هم بودند هر چند این موضوع را انکار کردند.

 

 

 

14. “To paint the town red” 

عیاشی کردن، خوشگذارنی کردن

 

 

Our exams are finished. Now it’s time to go out, celebrate and paint the town red.

 امتحاناتمون تمام شد. حالا وقتشه بریم بیرون، جشن بگیریم و عیاشی کنیم.

 

 

15. “A red flag” 

علامت خطر، هشدار

 

 

Even though there were red flags in the relationship, Alice ignored them. Now she’s getting a divorce.

 هرچند در این رابطه علامتهای خطری وجود داشت،  اما آلیس اون ها رو قبول نکرد. حالا داره طلاق می گیره.

 

 

 

16. “Red hot” 

بازار چیزی داغ بودن، چیزی روی مد و بورس بودن

 

 

When the iPhone first entered the market it was red hot. Shops sold them all quickly and people had to wait to buy their new phones.

 وقتی آیفون برای اولین بار وارد بازار شد خیلی رو بورس بود! مغازه ها بسرعت آنها را می فروختند و مردم مجبور بودند منتظر بمانند تا جدیدش رو بخرند.

 

 

17. “Red tape” 

مقررات دست و پا گیر، تشریفات اداری

 

 

When people apply for a visa for another country there’s usually a lot of red tape.

 وقتی افراد برای اقامت یه کشور دیگه درخواست میدن، معمولا با تشریفات اداری زیادی درگیر می شوند.

 

 

18. “Roll out the red carpet”

 

با تشریفات فراوان از کسی پذیرایی و استقبال کردن

 

 

Simon is the favorite child. Every time he returns home to Australia his parents roll out the red carpet for him.

سایمون بچه عزیز دردونه است. هربار که به خانه شان در استرالیا برمی گرده پدر و مادرش کلی ازش با تشریفات استقبال می کنند.

 

 

اصطلاحات مرتبط با رنگ سبز

 

 

19. “Get/ give the green light”

چراغ سبز نشون دادن، اجازه شروع چیزی را به کسی دادن

 

After two years of waiting, the Smith family was given the green light to build a house on their land.

بعد از دوسال انتظار، به خانواده اسمیت اجازه دادند تا در زمینشان خانه بسازند. (توضیح: در بسیاری از کشورهای غربی شما باید برای ساخت وساز در زمین خود اجازه کسب کنید. اینکار میتواند گاهی اوقات مدت زمان زیادی به طول بیانجامد)

 

 

 

20. “The grass is always greener on the other side of the fence” 

 مرغ همسایه غازه

 

 

Many people still see America as the land of dreams. But what they don’t realize is that the grass isn’t always greener on the other side of the fence.

  خیلی از مردم هنوز کشور آمریکا را سرزمین آرزوها می دانند .اما چیزی که نمی دانند این است که همیشه آواز دهل شنیدن از دور خوش است.

 

 

 

21. “Green thumb”

خوش دست بودن، دست خوب داشتن

 

My grandmother has a real green thumb. Every sunny day she’s outside planting more flowers in her garden.

مادر بزرگم واقعا دست خوبی تو باغبانی داره. روزهای آفتابی بیرون از خانه به کاشتن گل در باغش مشغول است.

 

 

 

 

 

 

 

 

۱۵ اصطلاح پرکاربرد در زبان انگلیسی

اصطلاحات انگلیسی یا idioms عبارتند از عبارات پرکاربردی که معنی کلی آنها با مفهوم تک تک کلمات شان فرق می کند. می توانید صدها آموزش ویدئویی رایگان که شامل اصطلاحات و اسلنگ های کاربردی در انگلیسی واقعی است را از اینجا ببینید. از آنجاییکه کاربرد اصطلاحات در انگلیسی بسیار رایج است یادگیری آنها به منظور درک بهتر منظور افراد بسیار ضروری است.   در این مقاله به معرفی ۱۵ اصطلاح پر کاربرد در زبان انگلیسی می پردازیم.   1.  Piece […]

۱۵ اصطلاح پرکاربرد در زبان انگلیسی

اصطلاحات انگلیسی یا idioms عبارتند از عبارات پرکاربردی که معنی کلی آنها با مفهوم تک تک کلمات شان فرق می کند. می توانید صدها آموزش ویدئویی رایگان که شامل اصطلاحات و اسلنگ های کاربردی در انگلیسی واقعی است را از اینجا ببینید.

از آنجاییکه کاربرد اصطلاحات در انگلیسی بسیار رایج است یادگیری آنها به منظور درک بهتر منظور افراد بسیار ضروری است.

 

در این مقاله به معرفی ۱۵ اصطلاح پر کاربرد در زبان انگلیسی می پردازیم.

 

1.  Piece of Cake:       مثل آب خوردن

“How do you do that?” “It’s a piece of cake! Watch!”

“چطوراین کار را انجام دادی؟” ” مثل آب خوردن! نگاه کن!”

 

2.   Hit The Nail On The Head:       درست حدس زدن/ به هدف زدن                 

You hit the nail on the nail there, David!

درست حدس زدی، دیوید!

 

Break A Leg

3.  Break A Leg:        موفق باشید                                                      

“I hear you have a big interview for a job with Google today .Break a leg!”

شنیدم امروز در شرکت گوگل یک مصاحبه کاری داری، موفق باشی!

 

4. Black and White:        سهل و آسان

     The issue of nuclear weapons isn’t as black and white as it used to be.

موضوع سلاح های هسته ای به سادگی قبل نیست.

 

5. Hit The Books:      درس خوندن                                                      

     I can’t go out tonight. I’ve got to hit the books.

امشب نمی توانم بیرون بروم. باید درس بخوانم.

 

6. Scratch someone’s back:      هوای کسی رو داشتن                             

I do have some information you might be interested in, but what can you offer me in return? You scratch my back and I’ll scratch yours.

اطلاعاتی دارم که ممکنه خوشت بیاد اما در عوض چی گیر من میاد؟ تو هوای منو داشته باش من هم هوای تو رو.

 

 Let The Cat Out Of The Bag

7. Let The Cat Out Of The Bag:     بند آب دادن – لو دادن                    

I was trying to keep the party a secret, but Mary went and let the cat out of bag.

داشتم سعی می کردم که کسی از مهمونی با خبر نشه اما مری رفت و همه چیز را لو داد.

 

8. To chicken Out:          جا زدن – ترسیدن                                              

I was going to go bungee jumping, but I chickened out.

می خواستم برم بانجی جامپینگ اما ترسیدم.

 

9. Cold fish:           آدم سرد و یخ                                                             

She hardly ever speaks to anyone. She’s a cold fish.

او به ندرت با کسی حرف می زنه. او آدم سرد و یخیه.

 

10. When it rains, it pours:            .بد که میاد از همه طرف میاد                         

“I have a new supervisor at the office, three new assistants to train, and enough work to keep me busy for months—When It Rains It Pours.

در دفتر کار یک ناظر جدید و سه دستیار برای آموزش دادن و کلی کار که انجام دادنش چند ماه طول میکشه دارم. بد که می یاد از همه طرف می یاد.

 

11. The Top Dog:            سر دسته – رئیس                                                   

He always wanted to be the top dog.

او همیشه می خواست که سر دسته گروه باشه.

 

12. Costs an arm and a leg:          خیلی گران                                   

“Our clients have gone to all other stores .” “But everything in there cost an arm and a leg.”

“همه مشتریان ما به فروشگاههای دیگه رفته اند.”   “اما همه چیز در آن جا خیلی گرونه.”

 

When pigs fly

13. When pigs fly:            عمراً – خواب دیدی خیره – اگر پشت گوشت رو دیدی            

“I’ll have finished it by tomorrow.”  “When pigs fly.”

“تا فردا تمامش می کنم. ” “عمراَ”

 

14. To kill two birds with one stone:               با یک تیر دو نشون زدن                  

Biking to work kills two birds with one stone. It saves money travelling and will help to lose weight.

رفتن سر کار با دوچرخه یعنی با یک تیر دو نشون زدن. چون در هزینه های سفر صرفه جویی می کنه و به کم کردن وزن کمک می کنه.

 

15. Once in a blue moon:                   خیلی به ندرت                                              

 My sister lives in Argentina, so I get to see her once in a blue moon.

خواهرم در آرژانتین زندگی می کنه بنابراین اونو خیلی به ندرت می بینم.

 

 

 

 

 

صفحه اصلی فروشگاه مقالات حساب کاربری