15 عبارت فعلی کاربردی با call

یکی از مباحث ضروری و پرکاربرد در زبان انگلیسی عبارات فعلی هستند. برای این که بتوانید مفهوم و معنای جملات را بهتر متوجه شوید و به همان ترتیب منظور خود را بهتر منتقل کنید باید با این دسته کلمات آشنایی عمیقی داشته باشید. در این مقاله به معرفی پانزده عبارت فعلی با فعل call می پردازیم.

15 عبارت فعلی کاربردی با call

یکی از مباحث ضروری و پرکاربرد در زبان انگلیسی عبارات فعلی هستند. برای این که بتوانید مفهوم و معنای جملات را بهتر متوجه شوید و به همان ترتیب منظور خود را بهتر منتقل کنید باید با این دسته کلمات آشنایی عمیقی داشته باشید. یکی از پرکاربردترین عبارات فعلی آنهایی هستند که مربوط به فعل call هستند. قبلا 23 عبارت فعلی سه کلمه ای را معرفی کردیم و حالا در مقاله جدید سایت دکتر زبان به معرفی پانزده عبارت فعلی با فعل call می پردازیم.

 

1. Call after

 مشابه نام یکی از اعضای خانواده  را به کودک دادن

 

We have called him Benjamin after his father.

ما اسم اون را مثل اسم پدرش، بنجامین گذاشتیم.

 

2. Call around / Call round

سرزدن به کسی/ به خانه کسی رفتن

 

called around yesterday but you weren’t there.

دیروز به خونه ات سر زدم اما نبودی.

 

3. Call away

تلفن زدن به کسی برای رفتن به جایی

 

 I am afraid the doctor was called away on an emergency earlier today, but he should be back soon.

متاسفم امروز اول وقت یک تماس اورژانسی با  دکتر گرفته شد و ازش خواستند که بره اما باید خیلی زود برگرده.

 

4. Call back

  • تماس مجدد گرفتن ( در پاسخ تماس کسی)

 

He’s on another call at the moment, but I will get him to call you back.

اون الان با یک خط دیگه در حال صحبت کردنه ،اما بهش میگم که با شما تماس بگیره.

 

  • برگشتن به یک مکان

She said I could call back later today to collect the laundry.

او گفت امروز آخر وقت  می تونه برگرده  تا لباسهای شسته شده را جمع کنه.

 

  • درخواست مجدد از کسی برای مصاحبه یا تست بازیگری و صدا

They are only going to call back 4 people out of the 80 people who went for the first interview.

آنها قصد دارند  از بین 80 نفری که برای اولین مصاحبه رفتند فقط 4 نفر را به مصاحبه مجدد دعوت کنند.

 

5. Call for

  •  تقاضا /درخواست عمومی کردن

The protesters were calling for the resignation of the president.

معترضین خواستار برکناری رییس جمهور شدند.

 

  • لازم بودن یا ایجاب کردن

John got the job! This news calls for a celebration!

جان کار پیدا کرد! برای این خبر لازمه یک جشن بگیریم.

 

  • به جایی رفتن به منظور سوار کردن کسی یا برداشتن چیزی

I will call foryou around seven – try to be ready on time!

حدود ساعت 7 با ماشین میام دنبالت – سعی کن به موقع حاضر باشی.

 

6. Call forth

منجر شدن به یک واکنش


Bernard insulted his wife’s mother, which called forth an angry response from her.

برنارد به مادر خانمش توهین کرد که منجر به  پاسخ تندی از طرف اون خانم شد.

 

7. Call in

  • تلفن زدن

 

The radio station’s listeners have been calling in all morning with answers to the quiz.

شنوندهای شبکه رادیویی دایما از صبح برای پاسخ به سوال مسابقه تماس می گیرن.

 

  • سر زدن به کسی/دیدار کردن از کسی

 

Can you call in on your grandmother on your way home and make sure she is alright?

میتونی در راه برگشت به خونه به مادر بزرگت سربزنی و مطمئن بشی ببینی حالش خوبه؟

 

  • درخواست کمک کردن از یک متخصص برای انجام یک کار

We had to call in fumigators to deal with the mice and cockroaches.

مجبور شدیم از سم پاشها درخواست کنیم  تا برای از بین بردن موشها و سوسکها  اقدام کنند.

 

  • کسی را به اتاق فرا خواندن/ احضار کردن

My boss called me in to his office yesterday morning to give me a warning because I came to work late three times this week.

دیروز صبح رئیسم مرا به دفترش احضار کرد تا بهم هشدار بده چون طی این هفته سه بار دیر سرکار آمدم.

 

8. Call off

  • برنامه ای را لغو کردن

 

Sandra called off the wedding at the very last minute!

ساندرا در آخرین لحظه  مراسم  عروسی را بهم زد.

 

  • فعالیتی را متوقف کردن

We had to call off the search when it became too dark to continue.

وقتی هوا تاریک شد مجبور شدیم جستجو را متوقف کنیم.

 

9. Call on

  •  کسی را ملاقات کردن/ سر زدن به

 

I am going to call on my mother on the way home from work.

قصد دارم موقع برگشت به خونه از سر کارم به مادرم یه سر بزنم.

 

  • تقاضا و یا درخواست از کسی برای انجام کاری

The supporters of the opposition called on the government to call a new election.

طرفداران اپوزسیون (گروه مخالف) از دولت تقاضا کردند تا  یک انتخابات جدید برگزار کند.

 

  • استفاده از یک ویژگی برای رسیدن به چیزی

I had to call on all my strength to finish the marathon.

ناچار شدم برای پایان  دادن به مسابقه ماراتن تمام نیرویم را بکار گیرم.

 

  • متوسل شدن به

We may need to call on experts in the field for their opinion on the matter.

شاید ناچار شویم در خصوص این مسئله به  کارشناسان متوسل بشیم و نظرشون رو جویا بشیم.

 

  • پرسیدن پاسخ از کسی

The teacher always calls on me for the answer – it’s not fair!

معلم همیشه برای جواب دادن منو صدا میزنه. این منصفانه نیست!

 

10. Call up

  •  تلفن زدن

 

I will call up everyone we’d invited and tell them that we have called off the party.

من با همه کسانی که به مهمانی دعوت کرده ایم تماس میگیرم و بهشون می گم که  مهمانی رو کنسل کردیم.

 

  • انتخاب کردن یک شخص برای بازی در تیم

He was called up to play for Spain in the World Cup.

او برای بازی جام جهانی در تیم ملی اسپانیا انتخاب شد.

 

  • احضار برای خدمت در ارتش بویژه در هنگام جنگ

When the war broke out, he was terrified that he would be called up.

هنگامیکه جنگ آغاز شد او وحشت داشت که مبادا برای جنگ فرا خوانده بشه.

 

  • چیزی را در خاطر زنده کردن

Seeing her again called up all those old memories.

با دیدن دوباره او همه خاطرات گذشته برایم یادآوری شد.

 

  • ظاهر ساختن اطلاعات کامپیوتر روی صفحه

This icon will call up the menu.

این آیکن منو اطلاعات را نمایش میده.

 

11. Call out

سفارش یا درخواست کمک از کسی

 

They called out the fire services when they saw the flames.

وقتیکه آنها شعله های آتش را دیدند  از  آتشنشانی درخواست کمک کردند.

 

12. Call round

 از کسی دیدن کردن/سر زدن به


Thank you for calling round, I really appreciate it.

ممنون از اینکه سر زدید، واقعا سپاسگزارم.

 

13. Call at

 توقف کردن در یک بندر یا ایستگاه

 

This train will be calling at every station on the way to London.

این قطار در مسیر خودش به  لندن در هر ایستگاه توقف می کنه.

 

14. Call by

سر زدن به جایی در حال رفتن به یک مکان دیگه

I thought it might be nice to call by Aunt Betty’s house on our way to Bristol.

فکر کردم که شاید بد نباشه که در مسیرمون به  شهر بریستول سری به خانه عمه بتی بزنیم.

 

15. Call down

گناهکار دانستن، سرزنش کردن

My professor is a perfectionist and always calls me down for such minor errors!

استادم فردی کمال گراست و همیشه برای کوچکترین اشتباه منو سرزنش می کنه!

 

امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. لطفا اولین کسی باشید که نظر خود را در همین صفحه برای ما و کاربران سایت دکتر زبان به اشتراک می گذارید.

 

 

 

 

عبارات فعلی سه‌ کلمه‌ای

عبارات فعلی معمولاً از دو قسمت “فعل + قید” یا “فعل+ حرف‌اضافه”  تشکیل می‌شوند. البته تعداد محدودی از عبارات فعلی نیز وجود دارند که از سه قسمت تشکیل‌ شده‌اند. بهترین راه برای یادگیری لغات و اصطلاحات عبارت است از یادگیری آن‌ها در متن نه به‌صورت مجزا.   این عبارات را هرگز نمی‌توان به‌صورت مجزا ترجمه کرد زیرا در این صورت معنی آن به‌کلی دگرگون می‌شود. این عبارات به قرار زیر می باشند:   break in on = interrupt (a conversation):   […]

عبارات فعلی سه‌ کلمه‌ای

عبارات فعلی معمولاً از دو قسمت “فعل + قید” یا “فعل+ حرف‌اضافه”  تشکیل می‌شوند. البته تعداد محدودی از عبارات فعلی نیز وجود دارند که از سه قسمت تشکیل‌ شده‌اند. بهترین راه برای یادگیری لغات و اصطلاحات عبارت است از یادگیری آن‌ها در متن نه به‌صورت مجزا.

 

این عبارات را هرگز نمی‌توان به‌صورت مجزا ترجمه کرد زیرا در این صورت معنی آن به‌کلی دگرگون می‌شود. این عبارات به قرار زیر می باشند:
 

  1. break in on = interrupt (a conversation):     قطع کردن صحبت کسی    

 I was talking to Mom on the phone when the operator broke in on our call.

داشتم با مادرم تلفنی صحبت می‌کردم که اپراتور مکالمه ما را قطع کرد.

 

  1. catch up with = become current with the latest information:     در جریان آخرین اخبار قرار گرفتن

 After our trip, it was time to catch up with the neighbors and the news around town.

بعد از سفر، وقت آن بود که در مورد همسایگان و اخبار شهر خبری کسب کنم.

 

 

  1. check up on = examine, investigate:      بررسی کردن، سرکشی کردن به

 The boys promised to check up on the condition of the summer house from time to time.

پسرها قول دادند که هرچند از گاهی به خانه تابستانی سرکشی کنند.

 

 

  1. come up with = to contribute (suggestion, money):    همکاری کردن، کمک کردن

 Claudia’s class came up with a theme for the spring concert.

کلاس کلودیا برای کنسرت بهار کمک کرد.

 

  1. cut down on = reduce, decrease:    کاهش دادن، کم کردن

 We tried to cut down on the money we were spending on entertainment.

سعی کردیم میزان پولی را که برای تفریح خرج می‌کردیم کاهش دهیم.

 

 

  1. drop out of = withdraw from participation:    انصراف زدن                

I hope none of my students drop out of school this semester.

امیدوارم در این ترم هیچ‌کدام از دانش آموزان از مدرسه انصراف نزنند.

 

 

  1. get along with = have a good relationship with:      کنار آمدن با

 I found it very hard to get along with my brother when we were young.

وقتی بچه بودیم من خیلی سخت با برادرم کنار می‌آمدم.

 

 

  1. get away with = escape blame:        قسر دررفتن

Carlo cheated on the exam and then tried to get away with it.

کارلو در آزمون تقلب کرد و بعد سعی کرد قسر در برود.

 

 

  1. get rid of = eliminate:         خلاص شدن از

The citizens tried to get rid of their corrupt mayor in the recent election.

شهروندان سعی کردند در انتخابات اخیر از شر شهردار فاسدشان خلاص شوند.

 

 

  1. get through with = finish:        تمام کردن

 When will you ever get through with that book?

پس اون کتاب را کی تمام می‌کنید؟

 

  1. keep up with = maintain pace with:        پا به‌پای.. آمدن

Kim couldn’t keep up with the other runners in the marathon.

کیم نتوانست در مسابقه ماراتن پا به‌پای دیگر دوندگان پیش برود.     

                                        

  1. look forward to = anticipate with pleasure:         بی‌صبرانه منتظر چیزی بودن

I always look forward to my summer vacation.

همیشه  بی‌صبرانه منتظر تعطیلات تابستان هستم.

 

 

  1. look down on = consider inferior:        با دیده تحقیر نگریستن

Chris looks down on Charlie’s car because it’s an older model.

کریس با دیده تحقیر به اتومبیل  کهنه چارلی نگاه کرد .

 

 

  1. look in on = visit (somebody):        دیدن کردن از

We were going to look in on my brother-in-law, but he wasn’t home.

به دیدن برادرشوهرم رفتیم اما خانه نبود.

 

 

  1. look out for = be careful, anticipate:       مراقب بودن، پیش‌بینی کردن

Good instructors will look out for early signs of failure in their students.

مدرسین خوب مراقب علائم  ناکامی در دانش آموزان خود هستند.

 

 

  1. look up to = respect:        احترام گذاشتن به

First-graders really look up to their teachers.

دانش آموزان ابتدایی خیلی به معلمین خود احترام می‌گذارند.

 

 

  1. make sure of = verify:     تائید کردن

 Make sure of the student’s identity before you let him into the classroom.

قبل از اجازه ورود به دانش آموزان به کلاس  هویت آن‌ها را تائید کنید.

 

 

  1. put up with = tolerate:       تحمل کردن

 We must put up with high humidity in the summer.

ناچاریم در تابستان رطوبت بالای هوا را تحمل‌کنیم.

 

 

  1. run out of = have no more of something:       تمام کردن

The runners ran out of energy before the end of the race.

قبل از رسیدن به خط پایان مسابقه، انرژی دوندگان تمام شد.

 

 

  1. take care of = be responsible for:         مراقبت کردن از

It requires a lot of money and time to take care of a horse.

مراقبت کردن از یک اسب، وقت و پول خیلی زیادی می‌خواهد.

 

 

  1. talk back to = answer impolitely:       تو روی کسی ایستادن

The star player talked back to the coach and was thrown off the team.

بازیکن ستاره تو روی  مربی ایستاد و از تیم اخراج شد.

 

 

  1. think back on = recall:        به یادآوردن

I often think back on my childhood with great pleasure.

اغلب دوران کودکی‌ام را با لذتی فراوان یادآوری می‌کنم.

 

 

  1. walk out on = abandon:        ترک کردن، رها کردن

Her husband walked out on her and their three children.

شوهرش او را همراه با سه فرزندش رها کرد.

 

 

برای آشنایی بیشتر با اصطلاحات بر روی لینک زیر کلیک کنید:

http://www.usingenglish.com/reference/phvc  rasal-verbs

 

 

 

 

 

 

 

صفحه اصلی فروشگاه مقالات حساب کاربری