In a Village by the Sea
In a Village by the Sea
در روستایی کنار دریا
In a fishing village by the sea there is a small house. In that house, high above the waves, is a kitchen.
In that kitchen is a bright, glowing fire. In that fire is a pot of steaming noodle soup.
By that soup sits a woman, watching and stirring. By that woman is a sleepy child, yawning and turning. By that child, tucked in the shadows, is a dusty hole.
In that hole is a brown cricket, humming and painting. In that painting is a sudden storm, roaring and flashing. In that storm is a white boat, crashing and rolling.
In that boat is a fisherman, hoping the storm will end soon because in his village by the sea there is a small house, and in that house is a family waiting for him to come home.
در یک دهکده ماهیگیری کنار دریا خانه کوچکی است. در آن خانه که بالاتر از امواج بنا شده، یک آشپزخانه است.
در آن آشپزخانه آتشی روشن و سوزان است. روی آتش دیگی از سوپ رشته فرنگی است.
کنار آن سوپ زنی نشسته، در حالیکه نگاه می کند و سوپ را بهم میزند. کنار آن زن کودکی خواب آلود، در حال خمیازه کشیدن و قل خوردن است. کنار آن کودک که در سایه قرار دارد، یک سوراخ خاک آلود هست.
در آن سوراخ یک جیرجیرک قهوه ای، در حال جیرجیر کردن و نقاشی کردن و رنگ آمیزی است. آن نقاشی، طوفانی سهمگین، پرتلاطم، پر از رعد و برق و آسمان قرنبه را به تصویر می کشد. در آن طوفان قایق سفیدی،در حال واژگون شدن و غرق شدن است.
در آن قایق یک ماهیگیر است، امیدوار به اینکه طوفان به زودی پایان یابد زیرا در روستای او،خانه کوچکی کنار دریاست و در آن خانه یک خانواده چشم به راه آمدن او هستند.