Pictorial vocabularies/ doctor

 

1. Surgeon

جراح

 

The surgeon is performing an eye operation.

 جراح، عمل جراحی چشم را انجام می­دهد.

 

2. Paramedic

بهیار / کمک پزشک

 

A paramedic bandaged his foot.

یک بهیار، پای او را پانسمان کرد.

 

3. Psychologist

روانشناس

 

I think you ought to see a psychologist.

فکر می­کنم که باید به یک روانشناس مراجعه کنی.

 

4. Nurse

پرستار

 

A nurse cleaned and bandaged the wound.

پرستار زخم را تمیز و پانسمان کرد.

 

5. ENT doctor

پزشک گوش و حلق و بینی

 

She has a sore throat. She need to see ENT doctor.

او گلو درد دارد. او باید به دکتر گوش و حلق و بینی مراجعه کند.

 

6. Pharmacist

دکتر داروساز

 

We had to wait for the pharmacist to make up prescription.

مجبور شدیم منتظر دکتر داروساز بمانیم تا نسخه ما را آماده کند.

 

7. Consulting doctor

پزشک مشاور

 

He is a good consulting doctor.

او یک پزشک مشاور خوب است.

 

8. Attending doctor

پزشک متخصصی که همیشه در بخش حضور دارد و بر کار مراقبت از بیماران نظارت می کند / پزشک ناظر بخش

 

Taylor wants to become an attending doctor.

تیلور می­خواهد پزشک ناظر شود.

 

9. Duty doctor

پزشک شیفت

 

I got the duty doctor to give her a blood test, for my eyes only.

به پزشک شیفت مراجعه کردم تا فقط برای چشم­هایم آزمایش خون بگیرد.

 

10. family doctor

پزشک خانوادگی

 

You should consult your family doctor for further advice.

برای مشاوره بیشتر باید با دکتر خانوادگی خود مشورت کنید.

 

11. Veterinarian

دامپزشک

 

Shelly took the sick cat to a veterinarian.

 شلی، گربه بیمار را پیش دامپزشک برد.

 

12. Dentist

دندانپزشک

 

I went to my dentist to have a tooth taken out.

 من پیش دندان پزشکم رفتم تا یک دندانم را بکشم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

محدودیت زمانی مجاز به پایان رسید. لطفا کد امنیتی را دوباره تکمیل کنید.