pictorial vocabularies/ family member
1. Great-grandfather
جَد
This antique belonged to his great-grandfather.
این عتیقه متعلق به جدش بود.
2. Great-grandmother
جده
This gold watch was handed down from my great-grandmother.
این ساعت طلایی از میراث جده ام است.
3. Great-uncle
عمو/دایی پدر و مادر
My great-uncle actually got sent home from a British hospital because there weren’t enough beds that day.
در واقع عموی پدری ام از یک بیمارستان انگلیسی به خانه فرستاده شد، چون در آن روز تخت کافی نبود.
4. Grandfather
پدربزرگ
I remembered my grandfather in my dream last night.
دیشب پدربزرگم را درخواب دیدم.
5. Grandmother
مادربزرگ
My grandmother taught me to sew.
مادربزرگم، خیاطی را به من یاد داد.
6. Great-aunt
عمه پدری و مادری
Your great-aunt was a very kind woman.
عمه مادرم زن بسیار مهربانی بود.
7. Uncle
دایی/عمو
I don’t have much contact with my uncle.
با دایی ام ارتباط زیادی ندارم.
8. Aunt
عمه /خاله
The earrings were a gift from my aunt.
این گوشواره ها یک هدیه از طرف عمه ام بودند.
9. Father
پدر
I didn’t receive any allowance from my father.
هیچ کمک مالی از پدرم دریافت نکردم.
10. Mother
مادر
Every mother thinks her child beautiful.
هر مادری فکر می کند بچه اش زیبا است.
11. Uncle (Husband of Aunt)
شوهر عمه
My uncle is travelling in South America.
شوهر عمه ام به آمریکای جنوبی سفر می کند.
12. Sister
خواهر
I share a bedroom with my sister.
اتاق خوابم را با خواهرم قسمت می کنم.
13. Brother-in-law
برادر زن، برادر شوهر، شوهرخواهر شوهر، شوهرخواهر زن، باجناق، هم داماد
His brother-in-law proposed a toast to the happy couple.
برادر زن او به سلامتی عروس و داماد نوشید.
14. Brother
برادر
I have received a letter from my brother.
از برادرم یک نامه دریافت کرده ام.
15. Sister-in-law
زن برادر، خواهرشوهر، جاری، زن برادر زن، خواهر زن
She is the same height as her sister-in-law.
او مثل زن برادرش قد بلند است.
16. Husband
شوهر
She does not like to contradict her husband in public.
او دوست ندارد درجمع با شوهرش مخالفت کند.
17. Wife
زن
His wife has a strong personality.
همسرش شخصیت قوی دارد.
18. Cousin
پسرعمو یا دختر عمو، پسردایی یا دختر دایی، عمه زاده، خاله زاده
I’m hoping to go and stay with my cousin Tom over Christmas.
امیدوارم از اول تا اخر کریسمس پیش پسر عمویم، تام بروم و آنجا بمانم.
19. Cousin’s wife
زن پسر عمو
There’s a message for you from your cousin’s wife.
از طرف زن پسر عمویت یک پیام داری.
20. Cousin
دختر عمو
She is a distant cousin.
او یک دختر عموی سرد و بی محبت است.
21. Cousin’s husband
شوهر دختر عمو
His cousin’s husband is a famous professional tennis player.
شوهر دختر عمویش یک تنیسور حرفه ای مشهور است.
22. Nephew
(مذکر) برادرزاده، خواهرزاده، پسر خواهر
He entrusted the task to his nephew.
او وظیفه ای را به برادر زاده اش محول کرد.
23. Niece
He has a pretty niece.
او خواهر زاده زیبایی دارد.
24. Son
پسر
His son Liam became a lawyer.
پسر او، لیام یک وکیل شد.
25. Daughter-in-law
(همسر فرزند ذکور) عروس، زن پسر، عروس به معنی زن پسر
My daughter-in-law is a teacher.
عروس من معلم است.
26. Daughter
دختر
Our youngest daughter is a vegetarian.
کوچک ترین دخترم گیاهخوار است.
27. Son-in-law
(از نظر خویشان به ویژه والدین زن شوهردار) داماد
My wife called our son-in-law to rescue us.
همسرم دامادمان را صدا زد تا ما را نجات دهد.
28. First cousin once removed
فرزند پسرعمو (و غیره)/عموزاده/فرزند بزرگترین پسر عمو/پسر خاله…
They’re my first cousins once removed.
آنها عموزاده های بزرگ/ارشد من هستند.
29. Grandson
نوه، پسر پسر، پسر دختر
My grandson never fails to phone me on my birthday.
نوه من هرگز فراموش نمی کند که روز تولدم به من تلفن کند.
30. Granddaughter
نوه، دختر دختر، دختر پسر
She watched her little granddaughter skip down the path.
او نوه دختری کوچکش را تماشا کرد که لی لی کنان به پایین جاده می رفت.