pictorial vocabularies/ job

 

1. Office worker

کارمند اداری

 

I’m an office worker.

من یک کارمند اداری هستم.

 

2. Computer programmer

برنامه نویس کامپیوتر

 

Mike found a challenging job as a computer programmer.

مایک، کار سختی به عنوان یک برنامه نویس کامپیوتر پیدا کرد.

 

3. Veterinarian

دامپزشک

 

She is a veterinarian and she is very kind to animals.

او یک دامپزشک است  و با حیوانات خیلی مهربان است.

 

4. Street vendor

دستفروش

 

Starting as a street vendor, he is now general manager of a trading corporation in Beijing.

کارش را با دستفروشی آغاز کرد، او حالا مدیر کل یک شرکت بازرگانی در پکن است.

 

5. Factory worker

کارگر کارخانه

 

He did a lot to improve conditions for factory worker.

او سخت تلاش کرد تا شرایط را برای کارگران کارخانه بهبود ببخشد.

 

6. Miner

معدن چی

 

He was a miner all his working life.

تمام دوران کاری اش را به عنوان یک معدنچی کارکرد.

 

7. Teacher

معلم

 

The teacher told the children to stop chattering in class.

معلم، به دانش آموزان گفت که در کلاس صحبت نکنند.

 

8. Real estate agent

نماینده /مشاور املاک

 

The real estate agent showed them house after house, but they couldn’t find one they liked.

مشاور املاک، خانه های زیادی نشان داد اما آنها نتوانستند، خانه مورد نظر خود را پیدا کنند.

 

9. Bellboy

پادو/پیشخدمت(در یک هتل که مامور حمل چمدان مسافرین است)/چمدان بر

 

The bellboy will lead you to your room.

چمدان بر، شما را به اتاقتان راهنمایی می کند.

 

10. Gas station attendant

مامور پمپ بنزین

 

The gas station attendant warns them to service the car soon.

مامور پمپ بنزین، به آنها هشدار می دهد که خیلی زود ماشین را سرویس کنند.

 

11. Speaker

سخنران

 

The students assailed the speaker with questions.

دانش آموزان، با سوالات زیادی، به طرف سخنران هجوم آوردند.

 

12. Delivery man

پیک

 

I did not want to appear like a delivery man.

نمی خواستم، مثل یک پیک به نظر برسم.

 

13. Butcher

قصاب

 

The butcher prepared a rack of pork.

قصاب، یک ران خوک آماده کرد.

 

14. Pharmacist

داروساز

 

The pharmacist will make up your prescription.

داروساز، نسخه شما را آماده خواهد کرد.

 

15. Receptionist

متصدی پذیرش

 

He is a receptionist in a hotel.

او دریک هتل، متصدی پذیرش است.

 

16. Politician

سیاستمدار

 

The politician gave an equivocal answer.

سیاستمدار، پاسخ  مبهمی داد.

 

17. Tour guide

راهنمای تور

 

Tomorrow the tour guide will take us to tour Imperial Palace.

فردا راهنمای تور، ما را به بازدید از قصر امپراطور خواهد برد.

 

18. Entrepreneur

کار آفرین

 

Being an entrepreneur is a way of fulfilling your creative potential.

کارآفرین بودن، راهی است برای عملی/ اجرایی کردن استعدادهای خلاقانه شما.

 

19. Ballet dancer

رقصنده باله

 

I wanted to be a ballet dancer when I was a child.

وقتی بچه بودم،  می خواستم رقصنده باله بشوم.

 

20. Astronaut

فضا نورد

 

The rocket boosts the astronaut into space.

موشک، فضانورد را به فضا می فرستد.

 

21. Judge

قاضی

 

A good judge does not make arbitrary decisions.

یک قاضی عادل تصمیمات شخصی غیرمنصفانه نمی گیرد.

 

22. Customs officer

مامور گمرک

 

The customs officer inspected my passport suspiciously.

مامور گمرک، با شک و تردید پاسپورتم را بررسی کرد.

 

23. Lawyer

وکیل

 

The lawyer culled important facts from the mass of evidence.

وکیل حقایق مهم را از میان انبوه مدارک جمع آوری کرد.

 

24. Cashier

صندوق دار

 

I work at a book store as a cashier once a week.

من یکبار در هفته در یک کتابفروشی به عنوان صندوق دار کار می کنم.

 

25. Taxi driver

راننده تاکسی

 

The taxi driver picked up a fare outside the opera house.

راننده تاکسی، بیرون از خانه اپرا کرایه را برداشت.

 

26. Plumber

لوله کش

 

We had to call a plumber to unblock the drains.

برای باز کردن فاضلاب مجبور شدیم، با یک لوله کش تماس بگیریم.

 

27. Musician

موسیقیدان

 

He had been a talented musician in his youth.

در جوانی اش یک موسیقیدان با استعداد بوده است.

 

28. Chef

سرآشپز

 

The chef used an electric grinder in the kitchen.

سرآشپز، در آشپزخانه از یک رنده برقی استفاده می کند.

 

29. Baker

نانوا

 

The baker bakes his bread in the bakery.

نانوا در نانوایی نانش را می پزد.

 

30. Artist

هنرمند

 

She wanted a famous artist to paint her picture.

او از یک هنرمند مشهور خواست تا تصویرش را نقاشی کند.